خب اینم پارت دوم
بریم سراغ داستان یک هفته بعد از زبان مرینت:از خواب پا شدم ساعت 6 بود مریلا هم با من از خواب پاشد امروز تولد من و مریلا بود رفتیم و دست و صورتمون رو شستیم و صبحانه خوردیم که وقتی که میخواستیم میز رو جمع کنیم تام:خب بچه ها امروز قراره برای تولد شما به نیویورک بریم وسایلتون رو جمع کنید
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
عالی منتظر بقیه هستم 🙃
مرسی که خوندی