
سلاممم من برگشتم ☺️. امروز اولین پارت از دروغ سفید منتشرشد و ازین بابت خیلییی خوشحالم . خب تو این قسمت از دروغ سفید اتفاقات هیجان انگیزی میفته . تو از کوک و تهیونگ خوشت میاد و از کوک بیشتر ولی خودت نمیدونی چون اولین بارته عاشق شدییی 🤭🤭😌😌 خب هر چه سریعتر بریم سراغ داستاانن ☺️
کوک حس عجیبی داره . اون واقعا ازت خوشش. اومده ، طوریکه از نگاه کردن بهت خسته نمیشه . به موسسه رسیدین . تو : خب بالاخره رسیدیم 😝. وقتی وارد موسسه شدین بچه ها جوری به سمتت دویدن که اعضای بی تی اس تعجب کردن . بعد از سلام و احوالپرسی باهاشون ، میگی : خب بچه ها ، این هفت تا مرد خوشتیپ استاد موسیقی شما هستن ، بهشون سلام کنینو ازشون تشکر کنین . بچه ها همین کارو میکنن . اعضای بی تی اس واقعا شادن .یکی از بچه ها دستتو میگیره و میبرتت به اتاق خودش. یکی از کارکنا میاد و به اعضا خوشامد میگه . رو به تهیونگ وایمیسه و میگع : آریانا واقعا دختر خوش قلبو مهربونیه ،اون خاصه . هیچکس مثل اون نیست . مرسی که درخواستشو قبول کردین . مطمئنم آریانا خیلی خوشحال شده . اون یه فرشته در قالب یه انسانه و مطمئنم عاشقش میشین . اعضا هر کدومشون به یه جا میرن ولی تهیونگ اونجا نشسته. تو میای و دستشو میگیری و میگی : ببا ببین آلیس چه نقاشی قشنگی کشیده . تهیونگ حوصله نداره ولی با اصرار تو میاد . تو با ذوق وشوق نقاشی بچه هارو بهش نشون میدی . انگار بچه های خودتن . تهیونگ فقط منتظره که امروز تموم شه و برع خونه خودش ولی داستان اینجوری نیست . بعد از اینکه دفتر کارشونو به اعضا نشون میدی . از موسسه میاین بیرون و به اعضا میگی : خب اول میریم براتون لباس میخریم بعدشم میرین خونتون و فردا میاین سر کار 😃🤩 . نامجون میگه : ولی ما جایی برای موندن نداریم 😅. تو یه مکث میکنی و بعدش میگی : خب میتونین بیاین خونه من ☺️ فقط خونه من کوچیکه . کوک نمیخواست وقت بگذره و بودن با تو خوشحالش میکرد 🤭. کوک : آره چرا که نه 😅 ما میایم خونت . تهیونگ راضی نبود ولی بخاطر کوک و نامجون بقیه اعضا هم قبول کردن . بعد از خرید به سمت خونه حرکت کردین و تو گفتی : وقتی رسیدیم خونه یه شامی بهتون میدم که انگشتاتونو باهاش بخورین 😌 . رسیدین خونه . تو : خب ، به خونه کوچیک و نقلی من خوش اومدین خونه من خیلی کوچیکه ولی خونه گرمیه و قول میدم بهتون حسابی خوش بگذره .

اعضا به نوبت میرن حموم و لباساشونو میپوشن و تو هم این شکلی موهاتو بستی و مشغول غذا پختنی . یهو متوجه نگاه کوک میشی که بهت نگاه میکنن . اونا واقعا تغییر کردن . تو به کوک نگاه میکنیو میگی : واووو 🤩 چقدددد خوشتیپ شدینننن . بعد به کوک نگاه میکنی و دوباره بهش لبخند میزنی . اونا داشتن با پی اس فور (PS4) بازی میکردن و کوک همونطور که میدونین قویتر از همههه بود . تو میگی : خب شام اماده ست و با دستت به کوک اشاره میکنی و میگی : بعد شام یه دست باهات بازی میکنم 😝 ببینیم کی قویتره . کوک میگه : خواهیم دید 😏. سفره ت خیلی خوشگله . رنگی رنگی . تو قرمه سبزی ، آش ، قیمه ، فسنجون و سالاد شیرازی اماده کردی . جین : چه سفره خوشگلییی 🤩 و به به برنججج 😋 من عاشققق برنجم . میگی نوش جونتون و میخواین شروع ب خوردن کنین اما اونا خوب بلد نیستن با قاشق و چنگگال غذا بخورن و تو میخندی 😂😂😂 . تو : متاسفانه من از اون چوبا که شما باهاش غذا میخورین ندارم . پس بهتون یاد میدم چجوری با قاشقو چنگال بخورین . بهشون یاد میدی ، همشون یاد میگرن جز تهیونگ ، اون واقعا خسته س از این وضعیت ولی تو صندلیتو ور میداری و میری پیشش . دستاشو میگیری 😃 و بهش یاد میدی . اونا غذاشونو میخورن و واقعااا تعریف میکنن از تک تک غذا ها . کوک چشاش فقط رو دستای تو و تهیونگه . تو دستای تهیونگو محکم گرفتی و قاشق قاشق میزاری تو دهنش . تهیونگ انگار این وضعیتو دوس داره ، برای همین به خوردن ادامه میده . کوک : خب بسه ، اهای اقای شکمو چاق میشیااا 😅 . اینجاست که دستاشو ول میکنی . میرین میشینین و راجب مسائل مختلف حرف میزنین ، تو اسمشونو میپرسی و شوگا میگه : ازونجایی که ارزومونه مثل بی تی اس موفق بشیم ، ب همین خاطر اسم اونا رو رو خودمون گذاشتیم . تو : قیافتونم واقعا شبیهشونه ، مثل اونا استعدادم دارین . من مطمئنم روزی مثل اونا موفق میشین . جیمین : بی تی اسو میشناسی ؟ تو : مگه میشه نشناسممم ، من وقتی نوجوون بودم یه آرمی سرسخت بودم و عاشققق نامجون بودم ولی با گذر زمان ، کار و تحصیلات منو ازونا دور کرد . اونا واقعا خوشحال بودن و نامجونم خیلی خوشحال شد که بایست بوده .
دیر وقت بود و کوک بهت میگه نمیخوای بازی کنیم . تو : جونگ کوک ، دیر وقته و من خیلی خستم ، میشه فردا بازی کنیم ؟ کوک : آره چرا که نه 😅 فقط منو ازین به بعد کوک صدا بزن .😜 تو : باشه . تو خونت فقط دوتا اتاق داری ، اتاقاتونم واقعا کوچیکه ، تو برای چهار نفر از اونا تو اتاق خالیه رخت پهن میکنی و دو نفرم مجبورن تو اتاق تو باشن . تو : خببببب دو نفرتون باید تو اتاق من بخوابین 😕 . قرار شد که کوک و تهیونگ تو اتاق تو بخوابن . تو خیلی زود خوابت برد ولی کوک خوابش نبرده بود . اون داشت بهت فکر میکرد و نگات میکرد با خودش میگفت : آریانا مثل یه فرشته س . من واقعا عاشقش شدم . باید هر چه زودتر بهش بگم 😥. صبح شد و با هم رفتین سر کار . بعد از کار برگشتین خونه ، اعضای بی تی اس میگفتن : امروز جزء بهترین روزای زندگیمون بود . جین : آریانا میشه امشب باهم آشپزی کنیم و طرز تهیه اون غذا های خوشمزه رو بهم بگی . تو : آره چرا که نههه 🤩🤩🤩. جین آشپزی بهش خوش گذشت و میزو برای شام اماده کردین . تهیونگ یاد گرفته بود چجوری با قاشق غذا بخوره ولی میخواست دوباره تو دستاشو بگیری 🤭 . تو دوباره دستاشو میگیریو بهش غذا میدی . کوک اصلا ازین وضعیت راضی نیست . اینبار تهیونگم دستاتو محکم تو دستاش فشار میده . انگار دوست داشت دستات تو دستاش باشه 🤭.
شب شد و همه خوابیدن و تو خوابت نمیبرد . متوجه شدی که تهیونگم تو اتاق نیست ، رفتی پایین و دیدی تهیونگ بیکار رو مبل نشسته . تو : خب منم خوابم نمیبره 😕 پایه ای یه فیلم ببینیم ؟ تهیونگ : آره ، ذاتا منم حوصلم سر رفته بود . تو شانسی یه فیلم عاشقانه انتخاب میکنی و باهم میبینینش . کم کم خوابت میاد و هنوز نرسیده به نیمه فیلم سرتو میزاری رو شونه های تهیونگ و میگی : لطفا نرو ! تهیونگ تعجب کرده و دستپاچه شده ، نمیدونه چیکار کنه . تو خوابت برد و اونم سرشو تکیه میده به سرت و میخوابه . و زیر لب میگه شبت بخیر فرشته خانوم .

روز بعد کوک تو و تهیونگو تو اون حالت میبینه . بغضشو نمیتونه کنترل کنه . میره تو اتاق و درو رو خودش میبنده . کوک : تهیونگ چرا اینکارو کرد. ؟! اون مگه عکس العملای منو نمیدید ؟! آریانا باید مال من میشد ؟! چرا تنها دختری که عاشقش شدم رفته سراغ تهیونگ ؟؟!!😭😭😭😭. باشه چون تهیونگو دوس دارم مجبورم از اریانا بگذرم ولی من بعد اریانا نمیتونم کس دیگه ای رو دوست داشته باشم 😞. تهیونگ بیدار شد و بهت نگاه کرد . تهیونگ عاشقت شده . تو تنها دختری هستی که کره ای نیست و تهیونگ عاشقش شده . دلش نمیاد بیدارت کنه . و همونجوری ساکن وایساده تا اینکه بیدار شدی . تو کم کم چشاتو وا میکنی و میگی : سسسلام ، صبح بخیر 😊 . ببخشید اصلا حواسم نبود کی خوابم برده . ولی شونه هات واقعا بالشای نرمی هستن 😂😂😂. وقتی اینو گفتی جفتتونم خندیدین وکوک داشت از پشت نرده ها نگاهتون میکرد و اشکاشو پاک کرد 😞🥺. کوک به بچه ها گفت : بچه ها ، شما اگه دوس دارین اینجا باشین ولی من میخوام برم و کمی کار کنم . اعضای بی تی اس تعجب میکنن و جیهوپ میگه : ولی اریانا تنهاست . حداقل یه هفته پیشش باشیم . کوک تو واقعا از درس دادن به اون بچه ها خسته شدی ؟! واقعا کار کردن تو اون موسسه خستت کرده ؟ . کوک : نه... ولیی ولییی ... 🥺 بیخیال ، بعداز ظهر خودم به آریانا میگم .
شما راه افتادین به سمت موسسه . تو متوجه رفتار عجیب کوک شدی . کوک هر صبح باهات کلی میگفت و میخندید و تو بین اونا کوکو بیشتر از همه دوس داشتی ولی اون نمیدونست 😥. تو : کوکککک ، اتفاقی افتاده ؟! امروز خیلی کم انرژی 😟 . کوک : نه ! جوابش خیلی سرد و کوتاه بود . رفتین موسسه و بعد یک ساعت کار تو تو تایم استراحت دوباره رفتی سراغش . تو : کوک ،من کار بدی کردم ؟ کوک : نع . تو : پس چرا اینجوری رفتار میکنی ؟ کوک : چجوری ؟ من همیشه اینجوری بودم . تو : نهههه ، تو اصلا اینجوری نبودی . کوک : من همیشه اینجوری بودم ، دوما منو تو تو یه حد نیستیم و لطفا منو کوک صدا نزن و فکر نکن من دوستتم و فکر نکن خیلی مهربونی . از من فاصله بگیر چون اصلا ازت خوشم نمیاد تو : کوککک ولی ... 😟🥺. بغض کردیو رفتی . کوک بلافاصله پشیمون شد ولی کار از کار گذشته بود . اون دل آریانا رو شکوند . کوک : نباید اینطوری رفتار میکردم 😓ولی اون تهیونگو دوس داره پس باید ازش فاصله بگیرم . چرا نمیتونم آریانا رو از ذهنم بیرون کنم ؟ 🥺 باید ازش معذرت بخوام . کوک به سمت اتاقت اومد و دید که حالت بده . درو زد . کوک : میتونم بیام تو . تو : اره جونگ کوک . بیا . کوک : اریانا ، ببخشید ، من منظور بدی نداشتم ، بابت رفتار امروز صبح معذرت میخوام . تو : هومم .. اشکال نداره . کوک میاد جلو ، دستاتو میگیره و به چشات نگاه میکنه ولی تو بهش نگاه نمیکنی . کوک : آریانا ! نگام کن . به چشام نگاه کن لطفا . تو به چشاش نگاه میکنی و این اولین نگاهی بود که حس کردی گرماش داره جذبت میکنه . چشای کوک واقعا خوشگل بود . چشمای درشت و مشکی داشت . میتونستی ساعت ها بهش زل بزنی. کوک : آریانا ، لطفا با دلت بگو که بخشیدیم . لطفاااا . تو : بخشیدمت 🥺😅.
بعد بی اختیار کوک رو بغل کردی . کوک شوک شده بود . تو دستاتو شل کردی و سریع گفتی : ببخشید . خواستی بری که کوک دستاتو کشید و محکم تو رو تو بغلش فشار داد .اروم لب گوشت زمزمه کرد : لطفا دیگه هر موقع بغلت کردم سعی نکن بری ، لطفااا .این گرمترین آغوش دنیا بود برام . بغلت آرومم کرد . تو بدون اینکه چیزی بگی لبخند زدی و سرتو به نشونه تاکید تکون دادی . بعد نگات کرد و گفت : مرسی که بخشیدیم . تو : امکان نداره کسی ازم معذرت خواهی کنه و من نبخشمش . خب دیگه برو سر کارت ، چون منم کلی کار دارم . کوک رفت . نمیتونستی از فکر کوک بیرون بیای . با خودت گفتی : این چه حسیه دارم . هر موقع پیش کوک و تهیونگم این حسو دارم ولی کوک بیشتر این حسو بهم منتقل میکنه . خدایا این چه حسیه ؟ . تو از تهیونگ خوشت میاد ولی عاشق کوک شدی ولی خودت نمیدونی . چون اولین باره این حس عجیب رو حس میکنی...
نمیتونستی کوک و تهیونگو از فکرت بیرون کنی . فردا شب جشن بالماسکه است . ( جشن بالماسکه جشنیه که در اون نقاب روی صورتت میزاری و باید به همراه یه مرد بری ) این اولین باره که با اصرار دوستات میخوای بری ولی کسی نیست که همراهیت کنه . رفتین خونه و تو موضوع رو با بچه ها در میون گذاشتی . همشون حاضرن باهات بیان ولی تو نمیدونی از بین هفت نفرشون کدومشونو انتخاب کنی . کوک بیشتر از همه راغبه .تو ازشون میخوای که بهت اجازه بدن که فکر کنی و تا شب بهشون خبر میدی ... فکرا دارن اذیتت میکنن و تو نمیدونی با کدومشون بری ، پس به آلیس زنگ میزنی ( آلیس همون دختر بچه ای که تو موسسه بهت نقاشیاشو نشون میده و خیلی دوسش داری ولی نمیزاری بچه ها بفهمن اونو دوست داری چون ممکنه ناراحت بشن .) به آلیس زنگ زدیو ازش پرسیدی که با کدومشون. انتخاب الیس کسی نبود جز ...
این قسمتم تموم شد تو قسمت بعد الیس اون شخصو بهت معرفی میکنه . در جشن تو زیباترین دختر جشن میشی و خواهی درخشید 💖🤩. طوری که همه بهت نگاه میکنن .امیدوارم ازین قسمت لذت برده باشین . لایک و کامنت و فالو یادتون نره دوستتون دارم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی عالی عالی👌👌👌
لطفا پارت بعد رو زودتر بذار💜💛
نظر لطفته عزیزم 😍. تا یکی دو روز دیگه منتشر میشه 🤭😉هنوز تو صف بررسیه 😑☹️
عالییییییییی
فوق العاده بود، میشه پارت بعدی رو زود بزاری؟🥺
من همینکه پارت جدید منتشر میشه ، پارت بعدی رو هم میزارم .ولی طول میکشه تا منتشر شه . مثلا پنج روز تو صف بررسی تست چی میمونه
بعدی بعدی بعدی
حتمااااا😅❤️