خب ادامه داستان: تو:تهیونگ جیمین ترو خدا کمکم کنید جیمین:نگران نباش یهو پسره....تورو گرفت توی بغلش و یه چاقو گرفت زیر گردنت گفت:اگه نمیخواید دختره چیزیش بشه پس سریع از اینجا برید تا هم خودتون آسیب نبینید هم دختره فهمیدید؟ جیمین:هی ببین آروم باش چاقو رو بنداز زمین لطفا تهیونگ:لطفا کاری نکن ببین دختره رو بده لطفا از زبان ا/ت
داشتم به تهیونگ و جیمین نگاه میکردم یهو دیدیم پسره منو سمت خودش نشوند و چاقو گذاشت زیر گردنم خیلی ترسیدم هم ترسیدم از اینکه تهیونگ و جیمین آسیب ببین
و هم خودم یهو اشک چشام درآمد
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
6 لایک
عالی بود گلم لطفا پارت بعدی رو زود بزار*-*🍯🌻چون من بی صبرانه منتظرم🍃🍭
ممنونم عزیزم پارت بعدی رو خیلی وقته نوشتم درحال برسی هست