9 اسلاید صحیح/غلط توسط: Delaram انتشار: 3 سال پیش 1,636 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
امیدوارم خوشتون بیاد هر نظری یا چیزی در مورد روند داستان یا هر چیز دیگه دارید بگید❤❤❤💜💜💜
• به تایلر گفتم که قرار یه شام رو بزاره . البته به این راحتی قبول نمیکرد میگفت کسی رو که نمیشناسی میخوای ببینی؟ هیچ وقت که از این کارا نمیکردی . و من کل ماجرای کنار ساحل رو براش تعریف کردم . و همچنین گفتم که اکه قرار باشه با یکی همکاری کنیم خوبه که اولش بشناسیمش. شاید اقای جئون مورد مناسبی برای همکاری باشن . فعلا اینطور که معلومه همه نقشه هایی مثل نقشه اقای چِین کشیدند . پس بهتره از همینجا شروع کنیم . تایلر:《 از کجا میدونی که اونم همچین نقشه ای نداشته باشه》 . ا.ت《 تایلر . دیدی تا حالا ریسک کنم؟》 تایلر:《 نه 》 ا.ت :《 ولی ایندفعه میخوام ریسک کنم🙂🙄 》 . البه باز تایلر به شرط گذاشتن محافظ اجازه رفتنو داد.
جونگ کوک ( فلش بک ) : ۳ روز از اون شب گذشته . با رئیس موضوع و اتفاقات رو در میون گذاشتم . حال خوبی نداشتند . اقای یون (همون رئیس کوکی): 《 خوب پیشرفت کردی. باید خودتو بهش نزدیک کنی .》 جونگ کوک :《 میدونم اما چطوری ؟بنظر نمیاد به این راحتی با کسی همکاری داشته باشه》اقای یون:《 خودت چی فکر میکنی 😏؟ با یه دختر از چه دری میشه به دلش راه پیدا کرد ؟ دلشو بدست بیار . تا خودش با پای خودش بیاد . میدونم میتونی . جایزه خولی هم پیش من داری . راستی . در مورد تولد ۲۴ سالگیت . قرار به طور رسمی به عنوان رئیس معرفی بشی پس خودتو اماده کن》 و با سرفه ای صحبتشو تموم کردم . خواستم که از اتاق خارج بشم که گفت《بهتر که منو به عنوان رئیس خاندان معرفی نکنی به نفع خودته کارت اسونتره اینجوری😶》 سری تکون دادم و خارج شدم .
چرا باید دل یه دخترو بدست بیارم وقتی هیچ حسی بینمون نیست . آآآآه . دیگه راه ندارم؟ اخه مگه مجبورم 🤦🏻♂️🤦🏻♂️. اره مجبورم . خودم جواب خودمو دادم. قراری شام رو مشخص کردم و به سمت کار خودم پیش رفتم .(پایان فلش بک)
به رستوران رسوندم . جونگ کوک قرار بود مکان رستوران انتخاب کنه . تایلر پشت به پشت همراهم میومد . دنبال یه چیزی میگشتم که بفرستمش دنبال نخود سیاه یخورده ضایع هست تو یه رستوران یکی اینطورب همراهت باشه بیشتر جلب توجه میکنه 😐😫وقتی رسیدم اونجا قبلش جونگ کوک رسیده بود و داشت از پنجره ابشار مصنوعی داخل محوطه رو نگاه میکرد . تایلر صندلی رو برام عقب کشید تا بشینم . جونگ کوک تازه متوجه حضورم شد . سلام کردم و اون هم جواب داد دیدم داره به تایلر عجیب نگاه میکرد . ا.ت:《 تایلر هست محافظم و همچنین تنها کسی به عنوان فرد نزدیکم دارم . چیه ؟ توقع نداشتی که تنها بیام🙂؟! 》به تایلر اشاره کردم و اونم با یه لبخند رفت یه جای دیگه . فکر کنم خوشش اومده بود از چیزی که گفته بودم . بلافاصله یه گارسون اومد و منو غدا رو جلومون گذاشت . من انتخاب کردم . و همچنین جونگ کوک . یکم بهم نگاه کردیم . جونگ کوک :《 قراره شام اینطوری پیش بره که فقط نگاه کنیم؟ نمیخوای حرف بزنیم ؟😏》 ا.ت:《 عممممم نه قطعا 😄 . اما خب در مورد چی صحبت کنیم اقای جئون ؟● اقای جئون یجوری بود میدونم اما خب نمیشه کاریش کرد من به کسی که دفعه دوم( و شاید سوم ) میبینمش چی باید بگم اخه؟😥😪●》
جونگ کوک :《 استپ استپ . از همین اولش خیلی خوب پیش نرفت. اقای جئون !!!! بهتر نیست تجدید نظر کنی تو این طرز صدا زدن من ؟😉😂( در همین حین هم یه خنده سوییت و قشنگ زد ) 》 ا.ت :《😅😅 اره اره خودمم فهمیدم اصلا خوب نبود . خببب. چی بگم 🤔》 جونگ کوک :《 میتونی جونگ کوک یا اوپا صدام کنی😉》 ا.ت :《 اوپا؟!¡ (یخورده صورتم پوکر شد ) من تا حالا به کسی نگفتم اوپا فکر نکنم هم بخوام بگم ( الان یه لبخند کوچیک روی صورت ا.ت میاد) ولی خب جونگ کوک خوبه 😁》جونگ کوک سرشو به معنای تایید تکون داد . اما بعدش با یه حالت سوالی کیوت نگان کردو گفت :《 تا حالا نگفتی به کسی اوپا؟مگه حداقل به دوست پسرت نگفتی اوپا؟؟》 ا.ت :《 😕🙄 من تا حالا دوست پسری نداشتم . بنظرم بحث رو تغییر بدیم تو هم میتونی منو ا.ت صدا کنی 🖐🏻》 . جونگ کوک :《خب ا.ت در مورد خودت بگو . نمیشناستم درست . یعنی خب میشه گفت خواستم بدونم اما هیچ چیزی هیچ جا نبود😵》 در همین حین غذا ها رو روی میز چیدن و ما کم کم شروع به خوردن کردیم. ا.ت:《 اوو پس دنبال اطلاعاتم گشتی. خب چرا بپیچونیم موضوع رو . بگو چه چیزی دوست داری بدونی که من بگم 🙂》 .
جونگ کوک :《 خببب. من تنها چیزی که میدونم ازت اینه که تو سوان ا.ت هستی و وارث خاندان سوان. هیچ جا عکس واضح یا کاملی ازت نیس و تو حتی جایی مدرسه ای نرفتی . چرا ؟ و اینکه تو اولین زن این مجموعه ای . جالبه که بدونم چطور جناب سوان بزرگ این انتخاب رو داشتن 》 ا.ت:《 (همینطور که غذام رو اروم اروم میخوردم . گفتم) خب من دوران کودکیمو توی عمارت خانوادگیم گذروندم و بنا بر تصمیماتی قرار شده بود که داخل عمارت درس بخونم و تحصیلاتم تا جای امکان حضوری نباشه. و در مورد اولین زن مجموعه بودن . کسی غیر از من نبود که این مسئولیت رو قبول کنه و طبیعتا پدربزرگم هم خیلی ساده از این موضوع نگذشته ● یاد قضیه اون مرد ۵۰ ساله افتادم 😥 و به جملم فکر کردم . کاملا درسته اصلا اسون نگذشته● 》 جونگ کوک :《 بنظرت میتونی از پسش بر بیای؟》 ا.ت :《فعلا که بر اومدم🙂》جونگ کوک:《 و خانوادت اونا کجان ؟》 ا.ت :《 اونا فوت کردن 😔 سال های پیش》 جونگ کوک :《 واقعا متاسفم...○اوه پسر فکر کنم اصلا سوال خوبی نبود ○ 》 ا.ت :《 نه مشکلی نیس》 . غذا رو تموم کردیم و قرار شد که نوشیدنی رو هم با هم بخوریم . خوبه صحبتون خوب بود . نوشیدنی رو اوردن . جونگ کوک :《 میدونم زیاد پرسیدم اما اینم میپرسم . خب . چرا مروارید سیاه ؟ چی شده که تو داخل مدرسه ای ثبت نام نکردی و دوران کودکیت بیشتر داخل عمارت بود؟》
ا.ت:《 اممممم. این سوال رو دیگه نمیتوتم جواب بدم 》 جونگ کوک :《 😳 چرا اونوقت؟؟؟؟》 ا.ت : 《خب نباید بگم . (ظرفمو نوشیدنیمو برداشتم) شاید یه وقتی تونستم بهت بگم 😉 ● باید بحث رو عوض میکردم . نمیتونستم بهش بگم که قضیه چشمام چین . حداقل الان نمیتونستم بگم ● خب تو این همه پرسیدی بزار منم بپرسم الان اطلاعات تو بیشتر از منه . تو از چه گروهی هستی؟ یکم بگو در مورد کارت 》 (نکته :میدونید دیگه حرفای داخل دوتا دایره سفید توی ذهن جونگ کوک هست)○ چه چیزی هست که نمیتونه بگه . این دختر چه راز هایی داره . ○ جونگ کوک :《 گروه من؟ اممم○ رئیس گفته بود درموردش چیزی نگم . حتی نگفت چرا اما گفت خوب نیست بدونه . نباید بزارم بفهمه○ نمیتونم بهت بگم . 😌》 ا.ت :《چطور شد ؟(با شوخی و خنده گفت) داری گرو کشی میکنی ؟😆》
جونگ کوک :《 شاید ☺️. بیا یکاری کنیم . یه بازی رو شروع کنیم . ۳ کار رو که فکر میکنیم طرف مقابلمون نمیتونه انجام بده رو اگر طرف مقابل انجام بده اون موقع جواب این سوالمونو میتونیم ازش بگیریم ( اگر کسی نفهمید منظور این بازی رو بگه تا کاملتر داخل نظرات بگم 💜) اوکی؟》○ خوبه اینجوی میتونم بفهمم که راز ا.ت چیه○ ا.ت :《 باشه قبول . اماده جواب دادن سوالت باش😌😉》 و هر دوشون زدن زیر خنده . ا.ت :《میشه یه لحظه گوشیتو بدی؟》 جونگ کوک:《چیه نکنه بازم گوشیتو گم کردی 😂(در حالی که گوشیشو از جیبش بیرون اورد و به طرف ا.ت گرفت)》 ا.ت :《 نه نگران نباش اینبار گم نکردم (در حالی که شمارشو داخل گوشی کوکی میزد ). این برای خودمه . میتونیم اینطوری بازی رو پیش ببریم . 》 جونگ کوک گوشی رو گرفت و یه زنگ به شماره سیو شده زد. جونگ کوک:《 و اینم شماره من 》 . ا.ت بلند شد و پشت سرش جونگ کوک هم بلند شد . تایلر که الان میشه دیدش تقریبا کنار ا.ت بود . جونگ کوک و ا.ت خداحافظی کردند . هر کدوم سوار ماشینشون شدن. تایلر (داخل ماشین در حال رانندگی):《شام طولانی بود اینجور معلومه بعد از مدت ها یه هم صحبت هم پیدا کردی . 》 ا.ت :《 میشه گفت بیشتر جلسه معرفی بود 》 . جاده ها خلوط شده بودن . نیمه شب بود تقریبا
لباس ا.ت⚫ ❤❄💜⚫
**** اسپویل پارت بعد : تایلر !!!!!!!. دستم . کمکم کن . نمیتونم تکونش بدم . کجاییییی. کممککک😨🥺😨🥺😰
9 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
54 لایک
عالیییی💜
مرسیی❤❤
پارت اخر رسید نفسا. نظراتتون رو بگید توی نظرات پارت اخر . حتما جواب میدم🦋💜💜💜
دوستان پارت بعد اومد۰❤❤❤❤🐚🐚🐚
خیلی عالی بود
اگر دوست داشتی به داستان منم سر بزن
مرسییی . حتما سر میزنم❣❣❄❄
وااای چشمم😩کور شدم😐از پارت اول تا اینجا رو پشت سر هم خوندم😵کور شدم🙂
ااو مای گاد
مرسی . ❄❄❄❄❤❤❤❤
ارزشش رو داشت😐✌🏼داستانت عالیه
حدود یک هفته هست منتظرم که تستم منتشر بشه بعد امروز دیدم ساعت ۱ منتشر شده🙂😳 حس خیلی مسخره ای دارم
اخه ۱ شب 🤦🏻♀️🤦🏻♀️🤦🏻♀️😂😂