زمانی که من خوردم توی دیوار دو تا خال برام مونده بود و گربه سیاه هم همینطور ولی الان هر پنج دقیقه کامل رو داریم عجیه ولی باحاله لایلا هم به حالت اول برگشته بود گردنبندش رو برداشت و گریه کنان دوید و رفت نمیدونم چش شد که گربه سیاه گفت: حالا که پنج دقیقه کامل رو داریم بیا بریم بستنی بخوریم 🍨
(ساعت 7شبه) رفتیم و از آندره بستنی فروش یک بستنی گرفتیم ولی بستنی چهار اِسکُپه بود!!
آندره گفت/ شما به مردم پاریس لطف کردید و مراقبشون بودید این بستنی مخصوص برای شماست . در ذهن مرینت (این بستنی مخصوص رنگ چشم های من و ادرین👁️ و به رنگ موهامون بود🙆 رفتیم و روی یکی ای نیمکت هایی که روی پل بود نشستیم (همون پلی که آندره روش بود )
خیلی قشنگن لدفن زود زود بزا😍😍😍😍😍
عالیییییییییی بود بعدی رو زود بزار 🥰🤩
چشم 😁
راستی دوستان در پارت 6 قراره یک مهمون بیاد 😆☺️