
سلام دوستان یه تست تازه درست کردم که امیدوارم از خوندنش لذت ببرید
مرینت: استاد فو قبل اینکه حافظشو از دست بده بهم یاد داده بو که چطور برای نگهبان شدن اماده بشم اما هنوز خیلی چیزا رو باید یاد می گرفتم من و تیکی خیلی دلمون برای استاد تنگ شده بود اون روز با کاگامی می خواستم برم ابمیوه فروشی من لوکا رو هم دعوت کرده بودم که باهام بیاد تا با کاگامی اشنا بشه اونجا کاگامی و لوکا خیلی با هم گفتن و خندیدن بعد چشمم به کت نوار افتاد که تغییر شکل داده و داره رو ساختمون میدوه بعد سریع از لوکا و کاگامی خداحافظی کردم و رفتم و تغییر شکل دادم و رفتم دنبال کت نوار بهش رسیدم و صداش زدم اون وایساد کت: سلام بانوی من لیدی باگ: کسی شرور شده؟ کت: نه من همینجوری اومدم بیرون لیدی باگ: تعجب کردم خب پس من فکر کردم کسی شرور شده می خواستم برم که کت نوار گفت یه لحظه صبر کن می شه ساعت 8 توی برج ایفل ببینمت گفتم باشه و رفتم خونه تیکی به نظرت ما نباید هویت هم رو بدونیم شاید یه روز مشکل پیش بیاد
تیکی: هر وقت زمانش برسه خودت می فهمی مرینت: ساعت 7:30 بود رفتم که برم سر قرار که یه صدا از گوشیم (یویوم) اومد اما چون عجله داشتم بهش توجه نکردم و رفتم سر قرار کت نوار: سلام بانوی من لیدی باگ: سلام پیشی اینجا خیلی قشنگ شده کت: اره اما چه فایده وقتی تو توش نباشی لیدی باگ: یه لبخند زدم و رفتیم و با هم کلی حرف زدیم وقتی رفتم خونه پیامی که اومده بود رو دیدم ( کاگامی و ادرین همو بوسیده بودن ) خیلی ناراحت شدم و خیلی گریه کردم تیکی: مرینت مراقب باش مرینت: یه اکوما دیدم سریع تبدیل شدم و اکوما رو گرفتم اما هنوز ناراحت بودم همه ی کلاس فهمیده بودن من ناراحتم چند بار اکوما هم اومد اما خنثی کردم
یه روز کت نوار و من یه شرور رو شکست دادیم کت نوار: بزن قدش .... دیدم لیدی باگ اصلا نفهمید چی گفتم و خیلی ناراحت به افق خیره شده دستم رو گذاشتم رو شونش گفتم چیزی شده چند روزه که پکری لیدی باگ: یه لحظه به خودم اومدم نه چیزی نیست و سرم رو انداختم پایین کت: سرتو انداختی پایین و می گی هیچی نشده معلومه خوب نیستی لیدی باگ: خوبم و یویوم رو انداختم اما یه لحظه سرم گیج رفت و افتادم پایین و نفهمیدم چی شد کت نوار: نه ه ه ه ه
کت نوار: نه ه ه ه ه سریع از برج پریدم و گرفتمش و دوباره روی یه ساختمون نشستم لیدی باگ . لیدی باگ خواهش می کنم بیدار شو رنگش پریده بود حالش واقعا بد بود بعد چند دقیقه اروم بیدار شد و خیالم راحت شد هون طور که توی بغلم بود یه شیرینی کوچیک از جیبم در اوردم و بهش دادم فکر کنم فشارت افتاده باید یه چیزی بخوری بعد که شیرینی رو خورد اروم بلند شد یه لحظه رفت که بیوفته که گرفتمش مراقب باش تو حالت خوب نیست لیدی باگ: من خوبم (بیب بیب بیب) من باید برم بعدا میبینمت کت: امروز ساعت 2 می تونم ببینمت؟ لیدی باگ: شاید چون زیاد خوب نیستم و رفتم خونه تیکی: تو دیگه خیلی حالت بده دیگه نمیزارم تا چند روز تبدیل بشی
مرینت: ممنون تیکی اما نمی شه رفتم خوابیدم و بعد رفتم حموم و موهامو خشک کردم و یه لباس تمیز پوشیدم ( لباسم یه لباس کوتاه با یه شروارک بود ) اصلا حواسم به ساعت نبود ساعت 3 شب بود رفتم و رو تختم دراز کشیدم کت نوار: لیدی باگ نیومده بود خیلی نگرانش بودم امروز واقعا حالش بد بود چشمم به پنجره ی خونه ی مرینت افتاد که از جلوی پنجره رد شد یکم فوضولیم گل کرد و رفتم توی بالکن مرینت یه لحظه در بالکن رو باز کردم تا درشو باز کردم یه بالش خورد تو صورتم
مرینت: روی تخت بودم که یه صدایی از بالکن اومد و یه لحظه در باز شد ترسیدم و بالشتم رو محکم پرت کردم طرفش و یه نفر پرت شد اون طرف تعجب کردم و کلم رو اوردم بیرون کت نوار بود کت نوار: ای ببخشید عجب استقبالی بود ههه راستی تو چرا تا الان بیداری؟ مرینت: یه لبخند زدم و اومدم جلوش و انگشت اشارمو گذاشتم رو دماغش گفتم حرف نزنو بیا تو اومدیم توی اتاق و روی صندلی میز تحریرم نشستیم کت: ممنون مرینت مرینت: تو اینجا چی کار می کنی؟ کت: خب راستش با لیدی باگ قرار داشتم که نیومد اون این روزا خیلی ناراحته و منم نمی دونم چرا
مرینت: خیلی تعجب کردم پاک قرارو یادم رفته بود اما به روی خودم نیوردم گفتم اممم خب شاید موضوع شخصیه و نتونسته بگه کت: میدونم اما اون خیلی ناراحته و منم خیلی نگرانش شدم مرینت: دستم رو گذاشتم رو شونش . کت شاید لیدی باگ نتونه اون موضوع رو به کسی بگه نباید زیاد سخت بگیری کت نوار: اره میدونم اما برام سخته که ببینم اون ناراحته و منم هیچ کاری نمی تونم براش بکنم مرینت: یه لحظه دلم برای کت سوخت خیلی نگرانش کردم و یه لبخند زیبا بهش زدم
کت: مرینت یه لبخند زیبا بهم زد و منو یاد لیدی باگ انداخت موهاش روی شونش ریخته بود ( موهاش بازه) یه لحظه اومدم جلو و موهاشو با یه دستم گرفتم و گفتم منو یاد لیدی باگ میندازی انگار تو لیدی باگ دوم منی مرینت و گونش رو بوسیدم و بلند شدم و گفتم خواب های خوب ببینی پرنسس من و تعزیم کردم و رفتم از خونه بیرون و رفتم خونه
تمام می دونم که جای بدی کات کردم ببخشید
قسمت بعدی رو سعی میکنم زود تر بزارم خوشحال می شم نظراتتون رو بشنوم چون به من انگیزه می ده
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالییی😘😘
عالی❤❤❤❤
عالیییییییی ادامه لطفا♥♥♥♥
دوستان خوشحال میشم نظراتتون رو بدونم