تنهاتو(❤)پارت ۳

سلام اینم از پارت سوم .. این(")علامت نشونه ی افکار شما یا هر کس دیگه ایه ..❤

_اون جیمینه 😐ینی چیکار داره این موقع شب 😡بگیر بخاب لنتی جان مادرت 😒ینی چکار داره ..؟؟نکنه....(همینطور مشغول فکر کردنی ک دوباره صدات میکنه .. _بدو بدو ب میری طبقه بالا در میزنی و میری تو _بله آقا با من کاری داشتین؟ +ها..آره..کار...دارم _بله بگید"انگار تو حال خودش نیست..نکنه..نکنه ن بابا اون آدم حسابیه بسه فکرای منحرفانه😐" +برام ی لیوان آب بیار .. _اما پارچ آب بغل دستتونه .. +حرف حرف منه برو بیار _چشم"ینی چی 😶بیچاره خل شده" +زودباش"وقتشه اذیتش کنم یکم😎" شما لیوان آبو میارید..

+این چیه برداشتی اووردی 😐من کی آب خواستم"😂" _😐اما... +میشه انقد حرف نزنی من گشنمه برو برام یچیزی درست کن.. _"اخه این موقع شب "اماا.. +برو دیگه .."اسکل شدیا 😅" _چشم .. شما رفتید که یه غذای ساده درست کنید جیمینم دنبال شما اومد تو آشپزخونه و ..تا موقع درست شدن غذا انقد غر زد ک واست دیگه اصاب نمونده بود ..

_بفرمایید غذا آماده شده"ای خدا خابم میاد اینم زده ب سرش میخواد منو اذیت کنه ..یکی نیست بگه فردا خودت میخوای بری سر کار" +قاشق پر کن بزار تو دهنم "واقا گشنم شده ها" _"جدا..ای خدا...الانه ک جیغ بزنم دیگه" شما قاشقارو پر میکنید و میزارید تو دهن جیمین

ساعت ۴صبحه هم تو خوابت میاد هم جیمین ..هردوتون میرید بخوابید ..تو رخت خواب دراز میکشی _ ای خدا من چقد بدبختم ..چقد اینجا سرده ..این پتوهم ک همش سوراخ سوراخه .. تا دم صبح خوابت نمیبره اما ساعت ۸کاملاغرق خوابی .. _ساعت چنده..بزار ببینم ..وای ن ساعت یازدهه😢

با هول بلند میشی و از اون اتاق سریع میای بیرون .. _هوف خداروشکر کسی بلند نشده .. خانوم هیامی :چخبره ..میزاشتی شب بیدار میشدی..زود باش دست ب کار شو از شانس خوبت هنوز آقا بیدار نشده..

سریع دست بکار میشی ک یدفعه زنگو میزنن میری ببینی از تو آیفون کیه .. _وای ن اینا دیگه کین 😐خیلی امروز حال داشتم اینا هم اومدن... ادامه داستان پارت ۴