
بریم بخونیم
از زبان آدرین: وارد جنگل شدیم . دقیق نمیدونستم کجاییم اما برای مرینت هرکاری میکردم طبق گفته مادرم باید زیر یک درخت یک نقشه پیدا میکردم . داشتیم راه میرفتیم که یهو یک تیر به سمت مون اومد عالیس داد زد: وایسین همگی ایستادیم. عالیس به اطراف نگاه کرد و خیلی آروم سرش رو میچرخاند . الیا : دنبال چی هستی عالیس : فهمیدم سنگا!! آدرین : چی عالیس : روی سنگا یک سری علامته ما باید روی اونهایی راه بریم که علامت آتش ندارن الیا : مشکله چون تقریبا همه شون دارن و زمین پر از سنگه . آدرین: آروم باشین فقط دقت کنید . آروم راه میرفتیم که روی سنگا نباشیم اما کار مشکلی بود . از سنگ ها رد شدیم . که به نه تا درخت رسیدیم . الیا : ام باید چی کار کنیم ؟ آدرین: یک افسانه قدیمی میگه هشت تا برادر خاندان گرندویچ رو تاسیس گردن و هرکدام یک درخت کاشتن نینو : اوه جقدر زیاد ولی اینجا نه تا هست آدرین: یکی رو با هم کاشتن باید اون درختی روپیدا کنیم که باهم کاشتن لوکا: ام خب یک جیزی اینجا نوشته نوشته بود : برادران دست به دست هم دارن با صلح را برقرار کنند اما یکی نهیب زد و راه را سیاه گرد . آدرین: چی عالیس: واضحه موقع کاشت درخت یکی از برادر ها به بقیه خیانت کرده و نیرو سیاهی رو گسترش داده پس باید اون درخت باشه جون دورش گلی قارچ تاقچه ای هست این قارچ جایی سبز میشه که درخت در حال مرگ باشه آدرین: خب امتحان میکنیم درخت رو فشار دادم و یک هو یک صدا بلند شد .... برین اسلاید بعدی
دوستان یادم نیست کجا بودم پس از اینجا شروع میکنم : از زبان آدرین: درخت رو فشار دادم. یک برگه بیرون اومد . الیا : چی نوشته لوکا : بگو دیگه آدرین: وایسین بابا طبق جیزی که نوشته شده باید یک نگهبان رو پیدا کنیم اوف همه اش نگهبان ای بابا الیا : ام الان چقدر وقت داریم ؟ آدرین: حدود دو روز از زبان الیا : همگی راه افتادیم . حال آدرین اصلا خوب نبود. نمیدونستم باید چیزی بگم یا نه اما روز اول متوجه شدم که کسی که از اون طلسم استفاده کنه جونش رو از دست میده قبل از اینکه وارد محوطه درخت ها بشیم این رو دیدم اما ، اما مرینت باید بیدار بشه پس آدرین نباید صدمه ببینه حتی اگه به معنا پایان زندگی من باشه مرینت باید بتونه ملکه بشه باید بتونه بجه هاش رو بغل کنه پس بهترین کار رو انجام میدم. نینو : الیا ، الیا خوبی الیا : ا اره خوبم. بهتره سریع تر بریم . نینو : خوبه بریم . از زبان آدرین: فکر و ذکرم پیدا کردن اون گردنبند بود و به هر بهایی پیداش میکنم . داشتیم از جنگل خارج میشدیم که متوجه یک چیز مهم شدم . نقشه رو در آوردم پشتش نوشته بود : از سیاهی دور شو و خودت را در روشنایی آشکار کن نقشه رو رو به خورشید گرفتم خودشه همینه!!!! الیا : آدرین چی کار میکنی عالیس: صبر کن جوهر مخفی ؟؟ آدرین : آره آره گردنبند تو اتلانتیسه باید برگردیم اونجا نینو : فکر نکنم خیلی از دیدنمون خوشحال بشن آدرین: ام شاید بشه واسه شون توضیح داد . لوکا: رفتیم میراکلس شون رو دزدیدیم میگی حرف بزنیم داداش ؟؟ آدرین : خیلی خب پس با زور وارد میشیم! برو اسلاید بعد
از زبان آدرین: سوار کشتی شدیم . به سمت اتلانتیس توی راه فکرم پیش مرینت بود باید تا قبل از ۲۴ ساعت اون رو پیدا کنم به هر قیمتی. از زبان لوکا : هی رسیدیم همینجا بود . آدرین : بیاین باید قدرت هامون رو افزایش بدیم . همه قدرت هاشون رو افزایش دادن. وارد آب شدیم همه جا ساکت بود . که یهو یکی صدایی اومد: به به پارسال دوست امسال آشنا آدرین : گوش کن ما اینجاییم تا چیزی رو برداریم که مال خودمونه جواهر خاندان گرندویچ که مال مادرمه پس بدون دعوا پسش بده _ هه تو موقعی که جواهر ما رو برمیداشتی اجازه گرفتی که ما بهت بدیم . آدرین: کتاکلیزم الیا : نه صبر کن اما دیر شده بود جون آدرین کتاکلیزم رو به معبد زده بود لوکا : شانس دوباره از زبان لوکا: رفتم جلوی آدرین و گفتم آروم باش میگیرمش _ افراد حمله کنید . از زبان الیا : توهم . یه عالمه توهم از خودمون ساختم و خودم یه سمت معبد رفتم . تا کارم رو تموم کنم . همه مشغول مبارزه بودن که یهو
یک نوری اومد . همه به سمت معبد رفتیم که صدای الیا اومد : من الیا سزار آرزو میکنم مرینت دوپن چنگ زنده بشه در ازای جون خودم نینو : نه نه نکن الیا نه نور همه جا رو فرا گرفت و خاموشی پنج سال بعد ......
از زبان مرینت: پا شدم باید میرفتم دنبال بچه ها دیر شده بود . سوار کالسکه شدم. رسیدم دم خونه عالیس در روباز گرد . _ سلام خوبی بیا تو _ سلام بچه ها که اذیت نکردن _ نه واسه ما هم افتخار بود شاهزاده و ولیعهد اینجا باشن _ نه بابا سریع بگو الیا و الکساندر بیان _ باشه فلش بک پنج سال پیش
از زبان آدرین: مرینت بیدار شد . _ ا آدرین حالت خوبه _ اره ، اره عشقم . _ الیا نینو عالس لوکا بقیه کجان _ مرینت _ بله _ الیا ، الیا جونش رو _ الیا چی _ الیا تو زو زنده کرد اما خودش _ چی جواب بده _ مرد _ م منظورت چیه ای _ پرستار پرستار پرستار : زایمان زود رس بچه ها دارن ۶ ماهگی یه دنیا میان اتاق رو آماده کنید به دکتر خبر بدین اون روز بچه های ما به دنیا اومدن یک پسر زیبا با مو های طلایی و چشمان آبی و یک دختر زیبا، دختری که اصلا شبیه من یا مرینت نبود . چشم های قهوه ای و موهای قهوه ای. انکار الیا درون اون زنده بود . اسم دختر ما الیاست
پایان. دوستان داستان جدید امروز پارت اولش رو منتشر میکنم خیلی قشنگه اسم داستان من اینه: کی گفته من شیطونم؟
داستان بعدی من نام : کی گفته من شیطونم ژانر: عاشقانه ، درام ، طنز تعداد قسمت ها : دو فصل هر فصل ۸ قسمت.
لایک و دنبال فراموش نشه من توی تابستون روزی دو یا سه پارت میدیم .
نظر بدید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
داستانت فوقالعاده بود ولی من بخاطر مرگ آلیا خیلی ناراحت شدممممم
در کل عالییییییییییییی ^_^
وای خیلی قشنگ تموم شد
عالی بود ولی دلم گرفت الیا مرد😭😭😭😭😖😖😖
ولی در کل داستانت خیلی عالی❤❤❤
عععاااللیی بود بعدی کی میرسه
عالیییییییی بوووودددد
اجیییییییییی
خداییی تو تابستان روزی دو تا سه تا پارت میدی؟؟
خو فقط طولان یباشه پارت ها😂😂
کی پارت اول و مینویسی؟؟؟
عالی بود❤❤❤❤❤
عالی بود اجی
سلام
من یه میرا کولری صلح طلب هستم با گروه های طرفداری هیچکدوم مشکلی یا پرابلمی ندارم
ازتون خواهش میکنم کسایی که از میراکلس سر در میارید و باهاش مشکل ندارید و انتقاد رو دوست دارید البته انتقاد دوستانه به پرو فایل من مراجع کنید و داستان جدایی(شروع جدید) رو بخونید و انتقادی راهنمایی چیزی دارید توش بهم بگید خوشحال میشم😊 من به یه منتقد خوب جهت راهنمایی در نوشتن داستانم نیاز دارم علاقه مندان به پروفایل من بیاید و داستان جدایی (شروع جدید ) رو بخونید و راهنمایی و اگه انتقاد دارید بکنید ممنونتون میشم💞
سلاااااام داستان جدید رو تا پارت پنج نوشتم .
چشم میخونم لطفا معرفی کن خیلی گلی
هووووووووووووووررررررررراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
عالی بود ❤️❤️
آخرش خوب تموم شد❤️
❤️❤️❤️❤️❤️
❤️❤️❤️❤️❤️❤️