نفرتی که باعث عشقش شد 3
هانده: ا/ت ا/ت دختر بیدار شو داری کابوس میبینی ا/ت بیدار شو😐
ا/ت:جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ😨 وای همش خواب بود خدا رو شکر😢😥
هانده: اره دختر همش یه کابوس بود چقدر جیغ زدی تو خواب ترسیدم به خدا😐😐
ا/ت : هانده جونم(هانده دوست خیلی خیلی صمیمی ا/ت است که هم خونه اش هم هست)ببخشید معذرت میخوام
هانده: نه قوربونت برم اشکال نداره 😇 یچی بهت بگم کیوتی؟😇😉
ا/ت : باز چی میخوای هانی؟ ( هانده رو هانی صدا میکنیم😂😐)
هانده: فردا با رادین میخوام برم کافه ولی از سرکار بهم زنگ زدن گفتن.....
ا/ت : باشه بگیر بخواب من فردا بجای ت میرم سرکار😑
هانده: تو بهترینی کیوتی 😇😻😻
ا/ت : فقظ خودت یه برنامه جور کن که خاله فهیمه بزاره شب سر شیفت کار باشم😑
هانده: و اینگونه شد که راننده خوشی بنده به ترور کشیده شد😑😑😑😑
ا/ت : بگی نمیتونم با همین جفت پاهای خستم میام تو حلقت ها هانده😐
هانده: خدایا ما را از شر شیاطین حفظ کن😥 باشه من به خاله امنه میگم میری خونه دوستت😶
ا/ت : حالا فردا باهات صحبت میکنم بگیر بخواب که من دارم میمیرم😢
هانده: آوخ آوخ باشه باشه شبت بخیر😯😂
ا/ت : ساعت 5 صبحهههههههه😢😭
هانده : عع😐
ا/ت : میکپی یا خفت کنم؟😐🔫
هانده:..........
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
داستانت خیلی قشنگ بود
لطفا پارت بعدی رو زودتر بزار
ممنونم عشقممممم💖
چشم