لایک و نظر یادتون نره❤❤ گفته بودید بیشتر بنویسم این مارت یخورده بیشتر نوشتم❤💜
• جونگ کوک : نگامو بهش انداختم . او مای گاد . چشماش . مشکی خالی . اره . اون خودش بود. خود ا.ت . اما بلافاصله نگاه چشماشو ازم گرفت و به روبرو به خودم اومدم .
کوکی:چرا کاری نمیکردیو فقط اونجا وایساده بودی 😠 میخواستی بکشنت؟
ا.ت: من خودم میدونم چکار کنم تو چرا یهو یه نفرو هل میدی(میدونستم دارم الکی گیر میدم اما یه حرف بود . از دهنم پرید بیرون )
کوکی: پس الان فرار کردمون هم حتما میندازی تقصیر من ن؟!!!🤨
ا.ت:● تصمیم گرفتم چیزی نگم این بحث به جای خوبی کشیده نمیشد●
پس از چند ثانیه کوکی نفسی از سر کلافگی بیرون داد و از ماشین پیاده شد. رفت بیرون ایستاد
ا.ت: آخ ا.ت چقد تو قدر نشناسی تو این مدت کسی حتی یه درصد هم شاید کمکت نمیکرد حالا یکی نجاتت داده تو باید اینطور کنی 🤦🏻♀️. (داره با خودش صحبت میکنه😃) . خواستم ساعت رو از گوشیم ببینم که فهمیدم نیست سریع تمام جیب هامو گشتم اما نبود که نبود . 🤦🏻♀️ بد بیاری پشت سر هم . از ماشین پیاده شدم. 《 عاااا. ببخشید آقای.... 》 +جونگ کوک . جئون جونگ کوک هستم . 《 ● بنظر میاد عصبانیتش کمتر شده بود ● . من قصد بی احترامی نداشتم اون لحظه فقط همین به ذهنم اومد که فرار کنیم .
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
65 لایک
پارت اخر رسید نفسا. نظراتتون رو بگید توی نظرات پارت اخر . حتما جواب میدم🦋💜💜💜
عالیییییی بود😎✨
این عکس بهتره🙂
مرسی عشقم❤❣❣❣