
سلام با یه پارت جذاب دیگه اومدم به خونه هاتون خب بچه ها من میخوام اسم داستانم را عوض کنم اسم جدید داستانم « معجزه ی عشق آدرینت»
اول توضیحات بالا را بخوانید خب بریم برای شروع از زبان کلویی: پالن به نظرت برای لوکا بخواطر ولنتاین چی بخرم پالن: ببین فکر کنم لوکا گیتار خیلی دوست داره یا اینکه براش برج ایفل را رزرو کن ی که کنسرت بزاره کلویی: باشه حالا بهش فکر میکنم از زبان رز: آلیا به نظرت برای ولنتاین برای مکث چی بخرم آلیا : به نظرم براش یه دستگاه ایکس باکس بخر رز: باشه مرینت:آدرین میگم چند روز پیش تیکی گفت که یه کسی که اسمش امم ارواح کوامی ها بود اون گفته که اون باید اعظم بشه و تیکی و پلگ با پارتی اعظم شدند حالا هم با تیکی و پلگ دوشمنه و اعلام جنگ کرده👐 خیلی نگرانم چون خیلی قدرتمنده
میراکلس یوز پلنگ هم که میدونی آدرین: اره خب مرینت میای بریم تو سالن غذا خوری چون همه منتظرن چندی قبل از زبان جودیان« خدمتکار درجه اول شون یعنی اون دستور میده به بقیه خدمتکارا» : به سوفی گفتم بیاد گفتم برو میز را با کمک همه بچین و دسر های ملکه را یادت نره💋 گفت باشه گفتم خوبه و به الیسا گفتم بره و ملکه و پادشاه و پرنسس هارا صدا بزنه و مهمان ها را هم صدا کنه « بچه ها گفتم که الان کاگامی، زویی، آرین، کلویی، لوکا مهمانن»❤ از زبان مرینت : تو اتاق با آدرین داشتیم میگفتیم که یه چند روزی بریم سفر من گفتم بریم لندن آدرین میگفت بریم روسیه خلاصه توافق کردیم که بریم نیویورک که یهو آلیسا در زد و اومد تو گفت غذا آمادس گفتم باشه میایم💋💋 بچه ها برای این که داستان کسل کننده نشه میریم به روزی میخوان برن سفر نکته: از قبل برای شنبه بلیط گرفتند، مرینت: آدرین بیا بریم بیرون سوار ماشین شیم آدرین باشه میام که یهو
یهو یین و یانگ جلومون ظاهر شدند گفتم سلام یین سلام یانگ گفتند سلام جایی میرید گفتیم او بله داریم میریم چند روزی نیویورک❤👐 گفت خب قبل از این که برید باید بهتون بگیم که شما قدرت تون را به دست آوردید گفتم ولی ما که قدرت قهرمانانه داشتیم گفتن اره ولی یه قدرت بهتون اضافه میشه گفتیم چه قدرتی گفتن مرینت تو قدرت فلج کردن را داری وتو آدرین تو قدرت کور کردن را داری گفتیم ولی چطوری؟ چرا؟ به چه مناسبتی؟ گفتن وایسین میگیم اونم میگیم خب شما خبر دارید که اوراق کوامی ها بیدار شده گفتیم بله گفتن خب شما خبر دارید که باید میراکلس یوز پلنگ را پیدا کنید شما تو نیویورک با نگهبانش ملاقات کنید و بعدش بگید که یین و یانگ گفتند که معجزه گر یوز پلنگ را بهمون بدید بعد شما دیگه کاری ندارید کوامی یوز پلنگ بهتون میگه همه چیز را گفتیم باشه آدرین: میشه اسم کوامیش را بگید بله اسمش
آدرین : یین، یانگ یعنی معجزه گر یوز پلنگ وجود داره ❤ یین: اره آدرین مرینت : یین و یانگ ازتون ممنونیم که برای ما قصر فراهم کردید، بهمون قدرت دادید وووو.......... یانگ: مرینت و آدرین ما دیگه نمیایم پیشتون چون دیگه رسما میمیریم ولی این را بدونید که ما شما را خودمون انتخاب کردیم بر حسب توانایی هاتون خب و بدونید که شما دونفره تا اینجا آمدید از این به بعد هم همینطور خواهید بود بدونید که قدرت شما باهم دیگه زیاده نه تک نفره فردا روز بزرگیه شما باید رسما دختر های دوقلو تون باران و بهار را پرنسس های دنیای میراکلس اعلام کنید «بهار:بچه ها هیچ کسی غیر از آلیا هویت شون را نمیدونه
مرینت: یین و یانگ رفتند و دو تا عصا بهمون دادن گفتند این عصا بهتون میگه که گه کی نگهبان هست گفتیم باشه و ممنون خب بچه ها میریم به دوروز دیگه در نیویورک آدرین نگهبان را پیدا کردیم بهش هویتمون را گفتیم و اون گفت که عصا تون کو گفتیم عصا هم داریم نشونش دادیم گفت باسه بفرمایید یین میانگین حتما شما را امتحان کردن یه آدرین دادن گفتیم بله امتحان کردن ظنگهبان معجزه گر را داد مرینت معجزه گرش یه سنجاق سینه بود مرینت زد سنجاق سینه را و بعد یه کوامی اومد بیرون گفت سلام مرینت مرینت گفت سلام من را از کجا میشناسی گفت همه ی کوامی ها نگهبان ها را میشناسن گفت خب مرینت من اسمم پگی هست مرینت گفت خوشبختم گفت ممنون گفت مرینت برای تبدیل باید بگی پگی خالخالم کن تا تبدیل بشی مرینت هم گفت پگی خالخالم کن و تبدیل شد به دختر پلنگی و بعد تیکی را با پگی متحد کرد گفت تیکی پگی متحد شین که نشد پگی گفت اول من را باید بگی مرینت گفت باشه پگی تیکی متحد شینگن تبدیل شد به دختر کفش پلنگی که یهو یه کوامی اومد گفت آدرین من کوامی دوم تو ام اسمم بامبو هست کوامی پاندا هستم و قدرتم ساختن قفس یا یه جایی مثل قفس هست «بچه ها قدرت پگی هم کر کردن شرور ها هست » خب بچه ها میریم به سه روز دیگه که ملکه شرور یکی را شرور میکنه
از زبان مرینت: آدرین بریم به کمک بقیه قهرمان ها آدرین گفت بریم عزیزم پگی تیکی متحد شین بامبو پلگ متحد شین « بچه ها کت نوار شد گربه ی پینک « گربه صورتی🤣 خب بریم گربه پینک بریم رفتم آروم به مکث گفتم یه تلپورت بزن به گذشته گفت باشه من رفتم تو گذشته دیدم ملکه شرور لای لای گفتم وای این چرا دست از سر ما بر نمیدارهههه🤬 و بعد رفتم دوباره به مبارزه پرداختم شرور به خودش میگفت سایسن گفتم گربه آمادهدشو گفت پنجه برنده بعد بامبو بهم گفت آدرین بگو قدرت پاندایی گفتم قدرت پاندایی که یه چیزی مثل گردونه خوش شانسی مرینت بود که گفتم مرینت گفتم عه تو هم داری گردونه ی خو شانسی خیلی عجیب بود دو داییمون آینه بود بعده یکم فکر فهمیدم که باید بگیریم به سمتش یه تیراش به همون نخوره و به خودش بخره بل اخره شکستش دادیم بعد دیدم که از زبان مرینت: پگی بهم گفت که مرینت آکوماش را تو دستت نگه دار که ببینی لایلا کجا تبدیل شده منم ردیابی اش کردم دیدم که خونه استاد فو هست گفتم کت و براش گفتم گفت بزن بریم بانو پلنگی یه نگاهی بهش کردم اینطوری😐🙄بعد هم این طوری😒 گفتم باشه باشه بانوی پلنگی نه دختر پلنگی گفتم حالا خوب شد😄
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (3)