دوستان امیدوارم دوستش داشته باشید ببخشید اگه این پار اونقدر خوب نشد 💜❤💜❤💜❤
توی ماشین در راه رسیدن به رستوران محل قرار بودیم . تایلر :《 ا.ت؛ اون کاغذای داخل دستت چی هستن؟ 》 . نگاهی به کاغذای توی دستم انداختم . 《 اسامی شرکت کنندگان جلسه دیشب هستن. اینقدر هول هولکی گفتی بیام که یادم رفت بزارمشون تو دفتر 🤦🏻♀️. 》 تایلر :《 اوکی . شب دوباره میرم وفتر میزارم روی میزتون 》 . به رستوران رسیدیم . تایلر منو تا میز دونفره ای که پشت اون یک مرد حدود ۵۰ ساله بود راهنمایی کرده . به نظر میومد تایلر جا خورده اما نمیدونستم چرا( و البته اونجا هم جای پرسیدنش نبود🤷🏻♀️). محترمانه برخورد کردم چون در هر صورتی از من بزرگتر بنظر میومدند و سفارشات غدا رو دادیم . بعد از سکوت نسبتا طولانی اون آقا شروع کرد .《خانم ا.ت من به سفارش پدر بزرگتون اومدم . ایشون برای ما پیشنهادی داشتند که با انجام کاری بتونیم دوتا خانواده رو به هم وصل کنبم و قدرت هر دو خانواده افزایش پیدا کنه و استوار تر بمونه . این کار که ازدواج ما هست میتونه کمک عظیمی به تبدیل شدن به قدرت اول مافیا بکنه 》. من(یعنی ا.ت ) که در حال خوردن نوشیدنی بودم یهو جا خوردم و اب پرید تو گلوم . بعد از چند تا سرفه با نگاهی تعجب بر انگیز به مرد نگاه کردم و شروع کردم به خنده عصبی .
8 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
57 لایک
خیلی خوب بود✨
❤❤❤❣❣❣❣❣
وای عالی بود خیلی خفن ادامشو سریع بزار
مرسیییی 💜❤💜پارت بعدیشو پشت سر هم اپ کردم احتمالا امشب یا فردا منتشر میشه❤