10 اسلاید صحیح/غلط توسط: BTS انتشار: 4 سال پیش 543 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
خب ادامه داستان.(شما از هواپیما میترسیدید و با ترس نشستید تهیونگ هم نشست بغل تو هواپیما حرکت کرد که تو)
تو یهو از ترس زیاد دست تهیونگ رو گرفتی. تو:اییییی حرکت کرد وایی خدا
تهیونگ:آره هواپیما حرکت کرد.
تهیونگ متوجه شد که تو دستش رو گرفتی با تعجب بهت نگاه کرد ولی تو از ترس زیاد چشمات رو بسته بودی و متوجه نشدی تهیونگ داره نگاهت میکنه.بعد از ۱ دقیقه که حالت بهتر شد چشمات رو باز کردی
که یهو دیدی دستت توی دست تهیونگ هست. تو:اممم ببخشید حواسم نبود تهیونگ: اوو اشکالی نداره حالت خوبه؟ تو:آره بهترم
خواستی سرت رو برگردونی به سمت پنجره که یهو چشمت به جیمین افتاد که روبه روی شما با جونگ کوک نشسته بودن. جیمین بهت نگاه بدی میکرد تو هم بیخیال شدی و به پنجره نگاه کردی.
بعد از ۱ ساعت چشمات سنگینی کرد و احساس خستگی کردی و خوابیدی
متوجه نشدی اما سرت رو روی شونه تهیونگ گذاشته بودی
از زبان تهیونگ: داشتم کتاب میخوندم که انگار سنگینی روی شونه ام حس کردم نگاه کردم دیدم ا/ت خوابیده و سرش رو گذاشته رو شونه من
نمیخواستم بیدارش کنم برای همین
چیزی نگفتم خودمم خسته بودم
برای همین خوابیدم تا یکم سرحال بشم.
از زبان جیمین: داشتم با گوشیم ور میرفتم که یهو دیدم ا/ت سرش رو گذاشته رو شونه تهیونگ و تهیونگ هم خوابیده نمیدونم چرا ول بودی و داشتم ا/ت پیش خودم باشه
جونگ کوک:جیمین به نظرت کار های اینا(منظور جونگ کوک تو یا همون ا/ت و تهیونگ بود)عجیب نشده
از اول که سوار شدیم ا/ت دست تهیونگ رو گرفت و الان هم سرش رو شونه تهیونگ به نظر من که.....
جیمین:خب که چی به من میگی
بزار هرکاری دوست داشتن انجام بدن
تو هم کاری نداشته باش
کوکی:باشه بابا چرا داد میزنی
چند ساعت بعد. از زبان شما یعنی ا/ت
تو:خیلی خسته بودم فکر کنم زیاد خوابیدم خواستی چشمات رو باز کنی که دیدی نمی تونی از جان تکون بخوری چشمات رو باز کردی دیدی توی بغل تهیونگ هستی و تهیونگ هم تورو با دستاش محکم گرفته انگاری خواب بود نمی خواستی بیدارش کنی برای همین چیزی نگفتی. داشتی با خودت فکر میکردی که چرا جیمین به تو اون جوری نگاه کرد برای چی مگه کاری کردم داشتی با خودت فکر میکردی که تهیونگ بیدار شد متوجه شد تورو بغل کرده سریع ازت جدا شد
تهیونگ:اوو ببخشید خواب بودم متوجه نشدم
تو:اشکالی نداره منم نخواستم بیدارت کنم.
بالاخره رسیدید آمریکا وسایل تون ر آماده کردید از هواپیما اومدید بیرون
تو:آخخخ خداا خسته شدم
اوو فکر کنم اینا میخوان ما رو سوار ماشین کنن مرده:سلام خوش اومدید
بفرمائید سوار ون بشید
نامجون:سلام خیلی ممنونم
رفتید و سوار ون شدید
بعد از چند دقیقه رسیدید به یه هتل
مرده شما رو برد توی هتل و بهتون کارت داد و خودش شما رو برو توی اتاق ها تون(اتاق نامجون و جین باهم بود/اتاق جیهوپ و شوگا باهم بود/اتاق جونگ کوک و تهیونگ با هم بود و اتاق جیمین و تو باهم بود)مرده:بفرمائید تخت ها دونفره هست میتونید برید کاری داشتید بهم بگید. جین: خیلی ممنونم
از زبان تو: مرده به ما گفت اتاق هامون رو. پسرا رفتن اتاق خودشون و فقط منو جیمین موندیم. تو:خب جیمین نمیخوای بریم توی اتاق؟
جیمین:او....بله بله
تو:خب پس بیا منو تو هم اتاقی هم هستیم. جیمین:درسته باشه اول تو برو
تو:باشه مرسی
رفتید توی اتاق نگاه کردید تو دیدی که
تخت ها دونفره هست و یعنی تو و جیمین باید باهم بخوابید روی یه تخت. تو:خبب من می رم دوش بگیرم
جیمین:باشه برو بعد من می رم
بعد از چند دقیقه اومدی از حموم
و به جیمین گفتی که اگه خواست بده حموم و جیمین هم رفت دوش بگیره
تو اون زمان تو روی تخت دراز کشیدی
و تا استراحت کنی بعد از چند دقیقه
فهمیدی گوشی ت رو نیاوردی و گفتی که: جیمین الان حموم هست پس زود برم از توی اتاق گوشیم رو بیارم
رفتی توی اتاق و خواستی از اتاق بیای بیرون یهو به یه چیزی خوردی
سرت رو بالا اوردی دیدی اون جیمین بود. جیمین: ا/ت تو... دیدی که جیمین لخت هست و سریع چشمات رو گرفتی و گفتی:من من واقعا قصد بدی نداشتم فقط....اومده بودم گوشیم رو بیارم قصد بدی ندا....جیمین:خب باشه چرا این طوری میکنی اشکالی نداره حالا می زاری لباسم رو بپوشم؟
تو:باشه باشه. از اتاق اومدی بیرون.
اوووفف فکر نمی کردم میاید بیرون
وایی خیلی خجالت کشیدم اوفف
جیمین:چرا ا/ت انقدر ترسیده بود
حتما به خاطر منه
بعد از ۱ ساعت در به صدا در اومد
جیمین رفت درو باز کرد
شوگا:سلام جیمین اگه میخوای با هامون بیا میخوایم یکم بریم بیرون
جیمین:اووو باشه بزار آماده بشم
شوگا:باشه
راستی ا/ت نمیاد جیمین:بزار ازش بپرسم....ا/ت میخوایم بریم بیرون میای؟؟؟تو:امممممم باشه میام فقط صبر کنید. جیمین:باشه... به شوگا گفت
ا/ت میاد پس صبر کنید تا آماده بشیم
شوگا:اوکی پایین هتل منتظریم
جیمین:باشه
تو و جیمین آماده شدید و رفتید توی آسانسور که یک نفر دستش رو گرفت تا آسانسور بسته نشه نگاه کردی
اون تهیونگ بود
جیمین:اوو تهیونگ تو نرفته بودی
تهیونگ:نه داشتم آماده میشدم
چه خبرا جیمین:هیچ تهیونگ: ا/ت خوبی؟ تو:آره ممنونم
به پسرا رسیدید و باهم رفتید
داشتید به مغازه ها نگاه میکردی
که تو از یدونه لباس خوشت اومده بود
جین:بچه ها بریم اون کافه؟
جیهوپ: آره خوبه من موافقم
نامجون:خوبه
جونگ کوک:پس بریم
تو:اوو پسرا شما برید من الان میام
جین:باشه بیا مواظب باش
تو:اوکی
رفتی توی مغازه (نکته:شما زبان انگلیسی بلد بودید)قیمت رو پرسیدی
و پیش خودت گفتی:او نمیخواد لباس زیاد دارم. داشتی میرفتی پیش پسرا
که گوشی ت زنگ خورد نگاه کردی
بابات بود گفتی ای وای یادم رفت به بابا زنگ بزنم که آمریکا هستم
تلفن رو خواب دادی: با پدرت صحبت کردی که بابات گفت:ا/ت .....حال .....مامانت......زیاد....خوب نی...ست
تو:بابا چی گفتی یعنی چی چی شده
بابات:حال مامانت یهو بد شد و نمی تونست نفس بکشه الان هم دکترا گفتن که زیاد حال مادرت خوب نیست
تو:ایی واییی خدایا چرا این طوری شد
بابات:فعلا باید صبر کنیم
دخترم مراقب خودت باش
و کارت رو درست انجام بده من بهت خبر میدم نگران نباش تو:(با گریه)بابا حتما بهم خبر بده باشه؟ بابات:باشه دخترم خدافظ تو:خدافظ/اصلا حالت خوب نبود حواست نبود که پسرا بگی
برگشتی به سمت هتل
از زبان پسرا: کوکی:چرا ا/ت نیومد گفت الان میاد که چرا نیومد پس
جین:راست میگی تهیونگ:نکنه چیزی شده.. جیهوپ:بزار برم نگاه کنم ببینم
جیهوپ رفت دید که خبری از تو نیست با نگرانی اومد پیش پسرا گفت:ا/ت نیست جیمین:یعنی چی کجا رفته
پسرا بلند شدن تا دنبال تو بیان
از زبان تو:هفق.....چرا خدایا چرا حال مامانم خوب نمیشه چرا هققققق......
به خودت اومدی دیدی توی کوچه تاریک هستی و هیچ کس نیست تو:من من اینجا .....ایی وایی چرا من اینجام پسرا پسرا چی؟؟
همین طوری داشتی میگفتی
که چند تا پسر داشتن از دور میومدن
انگاری ازون پسر بده بودن
یکی از اون پسرا: (به انگلیسی)هیی خوشگله بیا اینجا ببینم تو:لطفا دست از سرم بر دار اون:ههه آروم باش من هنوز کاری نکردم بیا اینجا تو رو گرفتن محکم روی دیوار تو:ولم کن دیوونه ولم کن کمک کمک کمکککک...
پسرا داشتن دنبال تو میگشتن
که یهو جیمین تورو دید گفت:ا/ت ا/ت اونجاس تهیونگ و جیمین دویدن سمت تو .... جیمین:هیی ولش کن
پسره:تو دیگه کی هستی
تهیونگ:ببین بهتره ولش کنی تا آسیب ندیدی گفتم ولش کن(با داد گفت)
تو:تهیونگ جیمین ترو خدا کمکم کنید
جیمین:نگران نباش
یهو پسره...........
خب دوستان این پارت هم تموم شد
امیدوارم خوشتون بیاد
و انیدوارم تستچی قبول کنه
این پارت رو زیاد گذاشتم
😍😍😍😘😘😘🌹🌹🌹❤❤❤
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
بشر تو خیلی محشری*-*😍🌼واقعا لذت بردم از داستانت🙂🍯لطف کن زود پارت بعدی رو بزار من منتظرم گلم*-*🌻🍭
خیلی خوشحال شدم از داستانم خوشت اومده
پارت بعدی رو گذاشتم برو بخون💜
وای خیلی خوب بود میشه پارت ها رو سریع بزاری🙏💜😘
مرسی گلم پارت بعدی رو خیلی وقته نوشتم ولی درحال برسیه😘😍