
سلام من تیکی هستم......کت نوار کتاکلیزمش رو به رنگ زد........فلج شد......به آدرین گفتم بانداژ و چسب زخم بیاره
مرینت:آدرین من میرم بخوابم خیلی خسته شدم😴 آدرین:باشه برو بخواب ولی یک لحظه صبر کن. به آدرین نگا کردم یهو غیب شد!بعد با یه بالش قلبی شکل قرمز ظاهر شد❤ آدرین:این واسه توئه بیبی😳❤ مرینت:ناقن یعنی آوقن یعنی...واقعن؟ آدرین:معلومه مرینتم❤👄❤ مرینت:مقسی آدرین😻 پلگ:فیلم هندیش نکنین دیگه فقط من و تیکی اجازه داریم😎 تیکی:پلگ!😳 مرینت(پوزخند زد😹):خخخخ😹شما دوتا چه میکنین😹 تیکی:شما دوتا خوناشامین؟(از رو دندوناشون فهمید)ما تاحالا یه صاحب خوناشام نداشتیم😨🔪🍷 مرینت(خندش تمومید قیامش اینطوری شد😶):آره هستیم پس اولین تجربه تونه🤗 پلگ:خب آره یجورایی😞وای یادم رفت سراغ عشقم برم!😚 تیکی:چی؟منو میگی😻 پلگ:نخیرم با کممبر عزیزم بودم😋🧀 تیکی:پلگ😿چطور تونستی😿یعنی منو دوس نداری؟😿 پلگ:آدرینننننن!کممبرم رو بده🧀 آدرین:بیا😣(از بوی کممبر😣)اممم مرینت تو یکم بخواب من یجا کار دارم🔪🍷 مرینت:خب باشه😶 آدرین:اصلا وایسا باهم بریم هن؟ مرینت:کجا؟؟؟؟ یهو آدرین بدجور بهم نزدیک شد!ترسیدم😨 یهو دمگوشی گفت:نمیخوام کوامی ها بترسن🙂🍷🔪 مرینت:خب منم میام یکم گشنم شده>,,
پلگ:کجا میرین ها؟ مرینت:امممم هیچی میخوایم بریم خرید😆(🙈) تیکی:خب باشه😞(-3-) آدرین:مرینتم برو لباستو عوض کن لباس بیمارستان پوشیدی مرینت:واییی اصلا یادم نبود😹 و رفتیم لباس مشکی پوشیدیم و تا جلوی در خونه رفتیم مرینت:بچه ها شیطونی نکنینا! پلگ:باشه دیگعععع برو حالا(خدا به دادشون برسه معلوم نیست میخوام چیکار کنن🙊) مرینت:حالا میخوای کجا بری واسه اون؟ آدرین:کوچه پس کوچه ها مرینت:نقشت چیه؟(باید با نقشه پیش برن تا بهشون اسیبی نرسه مثلا ادما پلیس خبر کنن) آدرین:اول مث زن و شوهر یه چتر برمبداریم از کنار کوچه رد میشیم و اولین ادمی که دیدیم ازش عکس میگیریم اگه تو عکس افتاد،چتر رو محکم پرت میکنیم تو صورتش اونوقت دست و پاشو میبندیم و دهنشو و نگه میداریم تا داد نزنه بقیشم که خودت میدونی،اگه نیفتاد ولش میکنیم مرینت:فکر نمیکردم اینقدر وحشتناک باشه😨 خب نقشه رو اجرا کردیم یه نفر اومد جلو یه عکس ازش گرفتم توش افتاد.یه دختر بود. بعد تا که نزدیکش شدیم من چتر محکم پرت کردم طرفش و به پاش خورد.دختره سریع نشست و پاش رو گرفت و گریه کرد.بعد آدرین بدو بدو پرید رو سرش و رو زمین خوابوندش و منم دست و پاشو بستم.
بعدش من دهنشو بستم و رفتم سراغ رگ دستش🍷آدرینم رفت سراغ رگ گردنش و سرش رو نگه داشت تا تکون نخوره🔪خونشو خوردیم و بعدش که بیهوش شد دست و پاش و دهنشو باز کردیم و رهاش کردیم.آدرین گفت:بهتره بندازیمش گوشه ی خیابون و تو دستش چاقو بزاریم کع فک کنن خودکشی کرده😎🔪 منم لبمو پاک کردم و گفتم:باشه ولی مطمئنی؟ آدرین:کاملا👌 و آدرین تبدیل به خفاش شد و گفت:اینجوری زودتر میرسیم.منم آروم تمرکز کردم و تبدیل شدم دیگه مطمئن شدم که خوناشامم🍷 بعدش گفتم:آدرین من یجورایی دلم واسه دختره سوخت موقعی که چتر بهش پرت کردم اما وایسا اگه فک کنن خودکشی کرده چرا خونی دور و ورش نیست؟ آدرین:شاید بهتره به جمع خودمون اضافه ش کنیم(به خوناشام تبدیلش کنیم)ولی نزاریم مارو ببینه و به طور مخفیانه بهش بگیم که یه خوناشامه🙄🍷
مرینت:پس من تبدیلش میکنم.و رفتیم سمت دارو خونه.به آدرین گفتم:تو همینجا بمون من واسه خریدن آمپول بهونه جور میکنم. آدرین:خب باشه دیر نکنیا کوامی ها منتظرن. مرینت:ممم باشه مرینت:سلام خانوم آمپول دارین دخترم مریضه باید بهش آمپول بزنیم💉🙀 خانومه:باشه بفرمایید میشه ۷ یورو مرینت:بفرمایید خانومه:ممنون دویدم سمت آدرین و گفتم:اینم از این برو بریم سراغ دختره (برش زمانی✂📆📌) کمی از خون خودم گرفتم و آروم و با آرامش بهش تزریق کردم و به آدرین گفتم:رفتم اینو بندازم دور💉 یهو دختره چشماشو وا کرد.نامرئی شدیم و آدرین اون اتفاق رو از ذهنش پاک کرد(میتونیم حافظه رو دستکاری کنیم و نامرئی بشیم)آدرین:من میرم خونه و پیش کوامی ها میمونم تا برگردی.منم مرئی شدم.

____از زبان دختره____ چشمامو که وا کردم حس عجیبی داشتم حس سبکی و حس میکردم تغییر کردم. یهو یه دختره گفت:سلام من مرینتم اسم تو چیه؟ گفتم:من ماریلا هستم و تو میتونی منو لیا صدا کنی.(عکس این اسلاید لیا هست) مرینت:من اومدم یه چیزی بهت بگم. لیا:چی میخوای بگی؟ مرینت:تو به طرز عجیبی به یه خوناشام تبدیل شدی🍷 لیا:وای من واسش آمادگی نداشتم😨 مرینت:نگران نباش لیا تو انعطاف پذیر هستی و میتونی خودتو با شرایط وقف بدی من دیگه میرم. لیا:باشه خداحافظ ____از زبان مرینت____ با لیا خداحافظی کردم و رفتم خونه پیش آدرین. آدرین:مرینت کوامی ها که حالشون خوب بود و خرابکاری نکردن.باید بریم به منطقه ی خوناشاما. 🍷 (برش زمانی✂📆📌) آدرین:سلام ما اومدیم عقدمونو اعلام کنیم اقائه:سلام من فرد هستم و امروز عقد میکنید. مرینت:وای چه زود😨 یهویی دوتا زن اومدن و مارو به یه اتاق بردن.
آنچه خواهید دید: مراسم عقدمون خیلی شلوغ نبود......۵۳ کاپکیک روی میز بود🍰..........خب معلومه موقع عروسی خیلی شلوغ تره......... وای مراسم عقد خیلی هیجان انگیز بود🍷......و اخر بهم نگا کردیم و بهم آروم نزدیک شدیم.......و بعد💏.......از خجالت گوجه شدیم😳🍅....
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود
ملسیییی😊❤
عععاااللیی بود بعدی کی میرسه
اگه تونستی ب تستای من هم سر بزن
خیلی زود☺