10 اسلاید صحیح/غلط توسط: ✿Melody✿ انتشار: 4 سال پیش 672 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
معرفی: ببخشید این قسمت انقدر کوتاهه خودتون که میدونید مدارس باز شده و.... راستی من اسم رو از فارسی به انگلیسی تغییر دادم، عنوان این قسمت میراکلس: اون کیست؟??
سلام همون طور میدونید مدارس باز شده و من نمیتونم زیاد برای داستان وقت بزارم بنابراین داستان رو میکشم جلو یعنی درست ۵ روز بعد از تولد آدرین.....
صبح پنجشنبه یعنی درست پنج روز بعد از تولد آدرین، گابریل تصمیم گرفت به مسافرت بره، خب همونطور که همتون میدونید حالا که میراکلس طاووس درست شده، گابریل باید برای بدست آوردن میراکلس کفشدوزک و گربه، دوباره شروع به شرور کردن اشخاص کنه، اما با وجود گلوریا این امر امکان پذیر نیست بنابراین گابریل به بهانه طراحی لباس برای شخصیت های یک فیلم به پکن چین میره......
آدرین با اومدن گلوریا آزادی بیشتری پیدا کرده و راحتتر میتونه با دوستاش ارتباط بر قرار کنه؛ ولی با اینکه تقریباً بیشتر روز های هفته با مرینت قرار میزاره و درباره گلوری صحبت میکنن و همینطور هنوز نتونستن متوجه راز گلوری بشن.
ظهر، پنجشنبه: آدرین همراه پدرش به فرودگاه رفت تا پدرش رو بدرقه کنه، بعدش هم رفت پیش مرینت تا با مرینت صحبت کنه و ظهر هم به خونهشون برگشت، وقتی داشت قایمکی به اتاقش میرفت صدایی از پشت سرش شنید: آدرین، پرواز پدرت تاخیر داشت؟/ صدا مطعلق به گلوریا بود، بنابراین آدرین آروم برگشت و گفت: اَه، نَ... نه، من... من فقط....../ گلوریا: نیازی نیست توضیح بدی، فقط اگه سوالی داشتی نیازی نیست جاسوسی کنی، کافیه به من بگی تا به جواب برسی، من همیشه زن صادقی بودم./ آدرین: پس، میتونم ازتون سوال بپرسم؟/ گلوریا: البته./ آدرین: عمه میشه از خودتون بگید، اینکه چرا تنها عکسی که مادرم ازتون داشت، انقدر قدیمیه و اینکه چرا وقتی مادرم ناپدید شد، شما نیومد؟/ گلوریا: تو هم مثل مادرتی، اونم اصلا صبر نداشت، اون آسیب دید چون برای من صبر نکرد و.... حالا گذشته دیگه گذشته، من 3000 سال پیش از میلاد مسیح متولد شدم./....
آدرین: چی؟/ شارون: پس این همه مدت شوخی نمیکردی؟/ گلوریا: شارون این عادت خیلی بدیه که استراقسمع میکنی، بهتره این عادت هر چه زود تر ترک کنی./ آدرین: عمه، شما..... شما واقعاً..... واقعاً؟/ گلوریا: تو که نباید از این چیزا تعجب کنی، هر چی نباشه، تو که بهتر از همه با جادو آشنایی./ آدرین: چی؟/ گلوریا: آدرین، هویت واقعی لیدیباگ رو میدونی؟/ آدرین: هویت لیدیباگ؟/ شارون: گلوری، واقعاً میخوای بهش بگی؟/.....
ببخشید که انقدر محتوای اسلاید ها کم هستن، متاسفانه مجبورم که این کار رو انجام بدم، چون این داستان خیلی طولانیه، باید از جزئیات کم کنم، راستش میخواستم درباره تولد آدرین خیلی چیزا بنویسم، اما بخاطر مدارس بیخیالش شدم، اما مطمئن باشید یه قسمت ویژه برای هر کدوم از قسمت های ساخته شده بعدا مینویسم. خب بریم سراغ داستان و ببینیم گلوریا به آدرین میگه لیدیباگ کیه، یا نه.
گلوریا: البته که نمیگم لیدیباگ کیه./ شارون: خوبه، یک لحظه فکرکردم عقلت رو از دست دادی؟/ آدرین: عمه، به من بگید اون کیه./ گلوریا: آروم باش آدرین، هنوز وقت فهمیدن نرسیده./ گلوری بعد از اینکه اینو گفت، برگشت تا به اتاق برگرده که آدرین گفت: من عاشقم، من عاشق لیدیباگم، خواهش میکنم به من بگید اون کیه./ گلوریا: کافیه...... عشق یه ابر قهرمان به یه ابر قهرمان دیگه، ممکنه باعث فاجعه بشه./ آدرین سر شو انداخت پایین و درحالی چشماش پر از اشک شده بودن گفت: مثل اینکه شما همه چیز رو میدونید./ گلوریا از پله ها پایین اومد، آدرین رو در آغوش گرفت و گفت: پسرم اینقدر خودتو ناراحت نکن، بهت قول میدم همه چیز رو درست کنم./
چند ساعت بعد، شارون به اتاق گلوری رفت تا باهاش درباره ماریان و استاد فو صحبت کنه، اما گلوری قبل از اینکه شارون چیزی بگه، گفت: نتونستی پیداشون کنی؟/ شارون: نه./ گلوریا: الان باید بیشتر از ۱۸۰ سالش باشه، احتمالا الان مرده؟/ شارون: ولی اون زندهست./ گلوریا: مطمئنی؟/ شارون: بله، کاملاً مطمئنم./ گلوریا به شارون خیره شد و بعد چند ثانیه گفت: آدرین باید بدونه اون کجاست./....
گلوری بعد از صحبت کردن با شارون به اتاق آدرین رفت.
گلوریا: آدرین درباره استاد فو چقدر میدونی؟/ آدرین: مگه شما نمیدونید؟/ گلوریا: چی رو؟/ آدرین: اینکه استاد فو مجبور شد وظیفهشو به لیدیباگ بده./ گلوریا: یعنی الان لیدیباگ نگهبان جواهرات ملکه پارکه./ آدرین: اگه منظورتون میراکلسهاست، بله./ گلوریا: خدای من.... حالا چه بلایی سر وانگ فو اومد؟/ آدرین: اون حافظه شو از دست داد و الان هم داره با ماریان زندگی میکنه./ گلوریا: این یه فاجعهست./.....
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
تروووووووووخداااااااااااا ادامه بده می دونم الان مدرسه و اینجور چیزا و اینکه می دونم درسا خیلی سخته و اینا من درکت می کنم و بهش هم احترام می زارم ولی به نظر من تو بهترین داستان ها رو می نویسی لطفااااااااااااا ادامه بده اگه یک روز در ماهم بزاری عالیه فقط ادامه بده
❤❤❤
تروووووووووخداااااااااااا ادامه بده می دونم الان بخاطر مدارس خیلی سرت شلوغه و اینا من درست می کنم چون خودمم مدرسه می رم البته همه می رن ?ولی لطفااااا داستانت رو تموم نکن به نظر من تو از همهی میراکلسی ها بهتر می نویسی حداقل یک روز در ماهم که شده بنویس لطفااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
ممنون
چشم امروز یه قسمتش مینویسم فردا هم اون یکی قسمتش رو
تروخدا بعدی رو بزار.
باشه عزیزم، امروز بقیه شو مینویسم و شب میزارم توی اینجا?❤
خیلی خیلی خیلی عالی بود.زود تر بعدی رو بزار.
ممنونم?❤
داستانات خیلی خوبن
?❤