13 اسلاید صحیح/غلط توسط: اَرسام انتشار: 3 سال پیش 2,481 مرتبه انجام شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست

این پارت ۳ هست



لینک کوتاه

توجه!

محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.

  • جهت اطلاع از قوانین و شرایط استفاده از سایت تستچی اینجا را ببینید.
  • اگر محتوای این صفحه را نامناسب یا مغایر با قوانین کشور تلقی می نمایید می توانید آن را گزارش کنید.

سایر تست های سازنده

نظرات بازدیدکنندگان (68)
  • یه شب روی تختم دراز کشیده بودم... داشتم فیلم میدیم با هنسفری توی گوشم... بعدش یهو سیم هنسفریم رو روی پام حس کردم.. وقتی کشیدمش بالا روی دلم بود.... ولی من بازم یه چیزی روی پام حس میکردم... نگا کردم دیدم یه سوسک 3 سانتی روی پام بود😭😭
    منم که به سوسک فوبیا دارم😭😭

  • ترسناک ترین خاطرم؟ به دنیا اومدنم

  • imageARMY_JK❥
    موزیک گوش میکنم!

    ج چ: شب بود رفتم تو اتاقم که بخوابم. پرده اتاقم هم کشیده بودم و اینکه بگم اتاق من یه پنجره داره به حیاط خونمون و بغل پنجره در ورودیه تختمم روبروی پنجره. اومدم دراز کشیدم یهو یه چیز سیاهیی دیدم که عین باد به سمت در ورودی رفت
    خیلی وحشت ناک بود

  • imageرادین
    یه ساعت دیگه بیدارم کن.

    اسلاید اخرو نگا😂

  • imageArtemis
    گودرتمند🗿

    چالش: داشتم تظاهر میکردم یه خواننده ام و دارم میخونم
    یهو مامانم اومد . 😱😩😨😵😶

    • این خیلی بده🥲🥲🥲تجربه شو داشم😂😂🙂🙂

  • imagebts
    در حال خواب

    ج:دو سه سال پیش داشتم از مدرسه برمیگشتم یهو چهارتا پسر ۱۳ یا۱۴ ساله اومدن لجوم همش میگفتن خوشگل خانوم از اینجور حرفا منم زدم نا کارشون کردم ولی زخمی شده بودم برگشتم مامانم رو دیدم قلبم از دهنم زد بیرون گفت چرا دیر برگشتی کجا بودی تا یه هفته با سرعت نور میومدم خونه XD

    • 😠😔واقعا واسه همجنسام متاسفم

    • چرا من این نوع کامنتارو میخونم خندم میگیره😔...

  • داشتم می گفتم
    خلاصه قشنگ چون سنم کم بود ترسیده بودم و از خواب که پریدم نه می تونستم حرف بزنم نه تموم بخورم قشنگ یه نیم ساعت همین جوری بودم که بعدش یکم صدام در اون مامانمو صدا زدم دیگه از اون موقع از چیزی نترسیده (البته که دو بار هم افتادم یک بار لبم یه بار هم چونم رو بخیه زدن اونا هم ترسناک بودن وقتی اون همه خون دیدم) ولی در کل از اون موقع تا الان (۱۵سالمه) نترسیدم یه بارخواب دیدم زامبی ها حمله کردند یکی شون قلبمو بیرون اورد و دل و روده و خورد . کلا عجیبم از عروسکام می ترسم از زامبی که منو ک نه

  • یعنی اینکه میگی دخترا وقتی بیدار میشن شکل عجوزن درستهههه
    من بیدار میشم خودمم خودم رو نمی شناسه تو اینه نگاه کنم خودمو از ترس دو متر می پرم هوا
    ترسناک ترین خاطره : من با اینکه دخترم از همون بچگی فیلم ترسناک زیاد می دیدم و نمی ترسیدم کلا احضار و انتقال و همه رو دیدم ( این هم با خواهر کوچیکم دیدم خیلی چرت بود) خلاصه که کلا یه بار ترسیدم اونم تو خواب ، خواب دیدم تو هزارتو ام و همه عروسکام زنده شدن دل و روده و قلب ایناشون زده بیرون خونی مالی منو دنبال می کنند میگن بیا بازی کنیم فکر کنم ۷یا۸سالم بود

  • imageMr'rain
    شاعر/دانشمند سلسله قیچیان

    ترسناک ترینش=تو کلاس اول تا دوم آقای محمدی(ناظر مدرسه)لگد و کتک بزنه من رو

    • این رو همه پسرا تجربه کردن تو نگران نباش🤣🤣البته به جز من

  • عالی بود

    ج چ :یه بار وقتی 9 سالم بود مامانم گفت برم از مغازه سره کوچه ماکارونی بخرم منم رفتم بخرم بعد وقتی داشتم برمیگشتم حدود 15 تا پسر که سناشون فکر کنم بین 13 تا 16 سال بود وایساده بودن توی راه منم که ترسیده بودم نمیدونستم چیکار کنم مجبور بودم از وسطشون رد بشم آخه تنها راه بود
    بعد من خواستم از وسطتشون رد بشم اونا عین یه دسته 7 تا سمت چپ و 7 تا سمت راست و یکی اون ته من با ترس داشتم رد میشدم که به آخرش رسیدم وایسادم بعد طرف نگاهم کرد دید دارم میلرزم خندید رفت کنار😂

برای ثبت نظر باید وارد حساب کاربری خود شوید.