
اومدم با پارت ششم
منو آدرین هردو نگاهمون رفت روی در.......ای وای فرشته ی نجاتم اومد!چه به موقع هم اومد وای دمت گرم که میدونی کی باید بیای عشقم😍😘😘😘😘😘😘😍قربونت برم عزیز خودمی خب دیگه بسه زیادی قربون صدقه اش رفتم برگشتم سمت آدرین آدرین:من بهش خبر دادم😁😊گفتم:بیا آلیا آدرین،میشه مارو تنها بذاری؟حرفای دخترونه داریم😁آدرین:خیلی خب ولی آلیا سعی کن یه چیزی بدی بهش بخوره من که هرکاری کردم نخورد آلیا:خیالت راحت باشه خودم بهش میدم😉آدرین:باشه،ممنون،خداحافظ(آدرین رفت)مرینت:وای نمیدونی چقد به موقع اومدی آلیا جونم میخواست به زور بهم غذابده😔😫آلیا:منم قصد همین کارو دارم(لقمه رو برداشت و اورد سمت دهن مرینت)مرینت دستشو گذشت روی لقمه و بردش پایین گفت:اگه بشنوی دیشب با کت نوار چه اتفاقی افتاد دیگه این قصدو نداری (آلیا تا کت نوارو شنید سریع لقمه رو گذاشت)آلیا:چی؟!؟!؟!با کت نوار؟تعریف کن دختر اصلا تو دیشب چجوری پیش کت نوار بودی؟؟؟؟؟؟؟(اینا رو خیلی خیلی سریع گفت)مرینت:خیلی خب تعریف میکنم تو فقط سعی کن از هیجان نمیری آلیا:سعی میکنم مرینت:خب راستش دیشب ساعت3(وکل ماجرا رو برای آلیا با جزیئات کامل تعریف کرد حالا میریم بعد تعریف مری)بعدشم که تو اومدی آلیا:دختر چرا کت نوار انقد میاد پیشت؟مرینت:نمیدونم فقط میدونم که دیگه نباید بیاد😭آلیا:دختر شاید ازت خوشش میاد😉مرینت:آلیا چرت نگو اون بایکی دیگه است یادت رفته؟آلیا:خب شاید نظرش عوض شده یاشایدم مثل تو عاشقت بوده و رفته بایکی دیگه که فراموشت کنه اما نمیتونه
مرینت:آلیا چی میگی؟من فقط توی حالت ابر قهرمانی کت نوارو میدیدم این اواخر به عنوان مرینت بیشتر میبینمش تا ابر قهرمان همش میاد پیشم آلیا:این اواخر کیه؟مرینت:نمیدونم روز تموم شدن مدرسه آلیا:همینه دیگه دختر وقتی شنیده با آدرین دوست شدی حسودی کرده و میاد پیشت که بیشتر از آدرین باهات باشه وگرنه بردن تو به سالن ورزش وصمیمی بودن باهات به خاطر چی بوده؟مرینت:اینطور نیست لطفا دیگه از این حرفا نزن داری کاری میکنی برم تو خیال و زندگی واقعی بی رحمو فراموش کنم آلیا:پس وقتی که اومد پیشت چی؟توکه گفتی حالش خیلی بد بوده1ساعت بعدش اومد پیشت و حالش کاملا خوب بود؟مگه میشه؟مرینت:شاید از پرستاری خوب منه😌 آلیا:تب نداشتنش چی؟دختر اون داشته نقش بازی میکرده که تو بهش نزدیک تر باشی مرینت:اینطوری نیست😔آلیا:(سر مرینتو به سمت میزش چرخوند)دخرت این همه لوازم آرایشو ببین شاید خودشو گریم کرده مرینت:آلیااااااااااا بسههههههههههه دیگه نمیخوام بشنوم قرار بود کاری کنی کت نوارو فراموش کنم لطفا لطفا دیگه اینو ادامه نده آلیا:باشه باشه تمومه
یهو دراتاقو زدن مرینت:بفرمایید مامان و بابای مرینت بودن گفتن:دخترم حالت خوبه؟؟؟؟؟مرینت:آره خوبم ممنون میشه من و آلیا رو تنها بذارید؟مامان و بابای مرینت:چیزی نمیخواین؟؟مرینت:نهههههه لطفا فقط برید مامان و بابای مرینت😂:باشه(رفتن) آلیا:مرینت میگم تکلیف آدرین چی میشه؟تو که نمیتونی یه عمر با اون باشی در حالی که عاشق یکی دیگه ای مرینت:فراموش میکنم فراموش میکنم آلیا من کت نوارو از قلبم بیرون میکنم هر چقدرم پا فشاری کنه من از قلبم بیرونش میکنم نمیذازم تمام قلبم برای اون باشه من فقط یه قلب دارم نمیخوام اون مال کت نواری که مال یکی دیگه است باشه آلیا:دختر تو بد گرفتاری شدی اما این همه کلنجار رفتن با خودت برای چیه؟تو که میدونی نمیتونی از قلبت بیرونش کنی مرینت:میتونم آلیا:نمیتونی مرینت:میتونممممممممم آلیا:خیلی خب باشه تو میتونی بیرون کن ببینیم مرینت:میکنم😢آلیا:باشه باشه تو استراحت کن من میرم مرینت:باشه(آلیا رفت)مرینت روی تختش خوابید خوابش نمیبرد هی سرشو اینطرفو اون طرف میبرد یهو کت نوار در بالکن و باز کرد و اومد مرینت پاشد ورفت بغلش کرد و گفت:کت نوار خوش اومدی میدونستی تو خیلی خوب و بامزه ای بیا بشین کت نوار:من فقط اومدم بگم ازت متنفرم😡😠چطور تونستی؟چطور تونستی با احساسات آدرین بازی کنی؟چطور تونستی انقد ساده اون بیچاره رو گول بزنی؟قلب اونو خیلی شکستی(میدونم تو هپروتین میگین چطور امکان داره برین اسلاید بعد میفهمین)
مرینت:نه کت نوار!!!!من قلب کسیو نشکوندم باورکن باور کن من هر کاری کردم به خاطر توبود(کت نوار مرینتو از خودش جدا کرد هلش داد اونطرفو رفت)مرینتم گریه میکرد و میگفت نه کت نوار کت نوار کت نوار😭😭😭😭😭😭😭😭😭یهو آلیا گفت: مرینت مرینت مرینتتتتتتتت(مرینت پرید)مرینت روی تختش بود و همه ی اینا یه خواب بود(😂😂😂😂😂خوب ترسوندمتونا)مرینت:چی شده؟کت نوار کجاست؟آلیا;چه کت نواری دختر؟تو داشتی توی خواب گریه میکردی و کت نوارو صدا میزدی آها حتما کت نوار توی خوابت بوده مرینت:گریه میکردم؟(دستشو برد روی گونه هاش)وای چقدرم گریه کرده بودم آلیا:بله خیلی زیاد حالا شانس اوردی نذاشتم آدرین بیاد توی اتاق حواست باشه دیگه از این خوابا نبینیا😂مرینت:آلیا تو هم هی مسخره کن😔آلیا:شرمنده مرینت:ـ ـ ـ ـ ـآلیا:میگم میای بریم یه هوایی بخوریم؟مرینت:الان که ظهره هوا گرمه آلیا:دختر چه ظهری؟الان عصره مرینت:وای😱😳چقدر زیاد خوابیده بودم آلیا:بله حالا میای؟مرینت:آره..............مرینت و آلیا دارن قدم میزنن که یه صدایی میاد مرینت:چه عجب داشتم میگفتم این همه وقت این هاک ماث کجا بوده رفتن توی یه کوچه مرینت در کیفشو باز کرد و گفت:تیکی وقت تغییر شکله تیکی خال ها روشن(اسپاتس آن)مرینت لیدی باگ شد و رفت اونجا کت نوارم اونجا بود اون شرورو شکست دادن مرینت رفت پیش آلیا باهم رفتن یه جای مناسب مرینت تغییر شکل داد و ادامه ی خریدشونو کردن
بعد از خرید(ساعت7)مرینت و آلیا رسیدن خونه ی مرینت اینا(بچه ها آدرین به جز موقعی که کت نوار شد از خونه ی مرینت اینا نرفت بیرون تا مرینت بیاد)از زبان آدرین:گوشیم زنگ خورد جواب دادم الو ناتالی:آدرین؟آدرین:بله؟ناتالی:تو کجایی؟از صبح پیدات نیست همه نگرانن چرا گوشیتو تا الان جواب نمیدادی؟آدرین:خب اومده بودم پیش دوست دخترم ناتالی:آها ولی تو وقتی پیش دوست دخترتی همه چیزو فراموش میکنی؟آدرین:جانم؟من چیو فراموش کردم؟ناتالی:آها بذار ببینم خب1:کلاس چینی ساعت5:30 که از دست رفته 2:کلاس شمشیر بازی ساعت6:20که از دست رفتهــــــ آدرین:شرمنده آخه مرینت یکم حالش بد بود من کلا فراموش کرم ولی حالا این که چیزی نیست جلسه ی بعد جبران میکنم فقط من امروزو کلا پیش مرینتم ناتالی:نه خیر آقا آدرین،یه چیز دیگه هم توی لیست هست آدرین:چی؟؟؟؟؟ناتالی:جلسه ی عکاسی ساعت7:30اینو دیگه نباید فراموش کنی اگه حضور نداشته باشی خیلی بد میشه فهمیدی؟کلاهمون بدجور میره توی همدیگهــــ 😡آدرین:باشه باشه فقط یه چیزی؟ناتالی:چی؟آدرین من نمیتونم مرینتو تنها بذارم ناتالی:😡😠آدرین:خیلی خب منظورم این نبود که میشه مرینتم با خودم بیارم؟ناتالی:ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ آدرین:خوبه پس میارمش فعلا خداحافظ
(بچه ها یه نکته هست آدرین ویهم رو کرده دستیارش یعنی ویهم حواسش به وبسایتی که عکسای آدرینو میذارن هست و کلا کارای وبسایت مثل عکس گذاشتن و خبر دادن به مردم و اینا کارا رو میکنه)یهو مرینت و آلیا اومدن رفتم جلو و گفتم:مرینت،من یه جلسه ی عکاسی دارم میشه توهم بیای؟مرینت:آخه من حالم خوب نیست(یه سرفه ی الکی)آدرین:مطمنی؟ولی به نظر خیلی خوب میای ها آلیا:مرینت ممنون که منو توی خرید همراهی کردی دوست عزیزم خداحافظ شما من میرم خونمون چند کیلو نخود سیاه بگیرم به نظرم تو هم یه جلسه ی عکاسی عالی با دوست پسرتو از دست نده😉بای(آلیا رفت)آدرین:شنیدی آلیا چی گفت؟به نظرم بیای خیلی بهتره باهم عکس میگیریم😍مرینت:خیلی خب ولی من مدل نیستم که نمیدونم باید چیکار کنم آدرین:من میدونم بدو بیا بهت میگم چیکار کنی😉(دست مرینتو گرفت برد توی اتاقش)
آدرین:خیلی خب اینارو بده به من(دستشو برد سمت کیسه های خرید مرینت گرفت و گذاشتشون روی تخت)خب این نه خوب نیست این بد فرمت میکنه برای عکاسی اینم نه این بد به نظر میاد آها این شلوارک صورتی خوبه با لباسم این نه این که دامن داره این اصلا این که لباس نیست اینم خیلی پاره پوره است(از اون مدلایی که خودشون پاره ان)اینم نه آها این لباس سفید خوشگله خیلی نازه😍به شلوارکه هم خیلی میاد خیلی جیگر میشی(بچه ها عکس اسلاید لباس مرینته اون لباسه هم مال آدرین چون اینا خیلی برای عکاسی خوب بودن این عکسه رو گذاشتم بچه ها اگه ناظر عزیزی که پارت بعدو بررسی میکنه ردش نکنه عکس لباساشون روش هست چون گفته بودم به خاطر عکس ردش کرده عکس پارتو عوض کردم اگه روی پارت بعد بیاد میتونید ببینیدش بچه ها پارت بعدم نشد شرمنده دست من نیست) مرینت:خیلی خب ممنون ولی حالا میشه بری بیرون تا لباسمو بپوشم؟آدرین:چشم بانو مرینت😘مرینت:(یاد این افتاد که کت نوار اینجوری صداش میکرده)لطفا اینجوری صدام نکن خوشم نمیاد آدرین:باشه(رفت بیرون)مرینتم لباسشو پوشید
از زبان مرینت:لباسی که آدرین انتخاب کرده بودو پوشیدم و رفتم پایین آدرین منتظرم بود گفتم:چطور شدم؟آدرین انگار محوم بود فقط نگاهم میکرد رفتم جلوی چشمش یه بشکن زدم به خودش اومد گفتم:چطور شدم؟آدرین:عالی شدی😍😍😍😍مرینت:خیلی خب بریم آدرین:بریم رفتن سوار ماشین شدن و رسیدن اونجا بعد رفتن برای عکاسی نماهای مختلفی پشتشون میذاشتن و میگفتن ژستای مختلفی بگیرن مرینت تو دست به کمر وایسا آدرین توی نگاهش کن پشتتونو بدین به هم و به هم تکیه بدین پشت به پشت هم روی این صندلی کوچیکه بشینین توچشمای هم نگاه کنین مرینت:تو چشاش نگاه کردم یاد چشای کت نوار افتادم چشای اونم سبز بودن😍همینجوری محو چشای جنگلیش بودم که یهو عکاس گفت:مرینت خانوم لطفا زیادی تو چشمای عشقتون محو نشید بریم عکس بعدی😂مرینت:با این حرفش خیلی عصبانی شدم گفتم:من میرم دستشویی(بچه ها موقعی که مرینت میخواست بره آدرین پشت سرش دستشو دراز کرد و انگار میخواست یه حرفی بزنه اما نزد)عکاس:وای چه ژست خوبی چلیک(عکس گرفت)مرینت رفت توی دستشویی دستشو مشت کرد گذاشت روی روشویی مرینت:آروم باش مرینت آروم نذار این کاراشون روت تاثیر بذاره نباید با حرفای اونا عصبانی بشی خودتو کنترل کن یکم دیگه از این عذاب خلاص میشی هوفففففف(نفس عمیق)خب من آماده ام رفتم بیرون که یهو ویهم در حالی که تبلت توی دستش بود با هیجان گفت: (ناظر عزیز خواهش دارم که تستمو منتشر کنی الان1ساعت و خورده ایه که دارم اینو مینویسم)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
وای شگفت انگیزه خیلی خوبه تو اولین تسچس هستی که دوست دارم داستانش رو بخونم مثل بقیه داستانا کلیشه ای نیستخیلی عالیه و احساسی لطفا پارت ۸ بزار چون هفت خوندم ولی چون اینو زودتر گذاشتی گفتم اینجا بگم😘😘😘😘 یه سریم به تست های من بزن
عزیزم پارت8زودتر از اینا اومده بودن
بلاخره اینا هم اومدن.