12 اسلاید صحیح/غلط توسط: BTS_Love انتشار: 3 سال پیش 1,674 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
خب بالاخره این داستان هم به پارت آخر رسید☺💜برید بخونید
داستان از زبان جی هوپ: داشتم *ا/ت* رو راهنمایی میکردم که خونه رو ببینه... اول از همه توجهش به بالکن جلب شد رفت تو بالکن(عکسش هست) وقتی دیدش کُپ کرده بود اومد بیرون عقب عقب که محکم گرفتمش گفتم:دیوونه میخوری زمین... . یهو شروع کرد به جیغ زدن... . من(جی هوپ):جان مادرت تموم کن دارم ناشنوا میشم😹😹💔. *ا/ت*:دیوووووونه یعنی به معنای واقعی عاشقتم😻😻😻بالکن مورد علاقمه ببینم از کجا فهمیدی من یه همچین بالکنی دوست دارم؟. من(جی هوپ):ببخشید ولی اون روزی که بیمارستان بودیم رفتم تو گوشیت که عکسامون رو ببینم یهو یه بخش از گالریت رو دیدم نوشته بود دکوراسیون خونه اونجا فهمیدم... . یهو یه چشم غره ریزی برام اومد هول شدم گفتم:بخدا قصدم فضولی نبود اون شب😞. یهو چشم غره ش محو شد و لبخند رو لبش شکفت و محکم پرید تو بغلم (💔هارتم سوخت😹) جوری که هرچی کردم نتونستم تعادلم رو حفظ کنم و افتادیم زمین(هارتم ایندفعه اتیش گرفت😹تیش تیش تیش گرفتم)
و افتادیم... هنوز محکم گرفته بودم که یکم از خودم دورش کردم تا صورتش رو ببینم... تو چشماش زل زدم... چند ثانیه ای خیره شدم بهش که یهو سکسکه اش گرفت... خنده م گرفت دیدم داره اذیت میشه یه قلت اوردم و به پهلو افتادیم رو زمین هردو... سر *ا/ت* رو گذاشتم رو دستم و گفتم: خوبی؟. هنوز تو حالت سکسکه بود شوک بهش وارد شده بود😂😂. *ا/ت*: اره... . من(جی هوپ):باید یه حقیقت رو بهت بگم... . *ا/ت*:چی؟(دوباره سکسکه کرد). من(جی هوپ):من یه بمیری نا علاج دارم... . یهو *ا/ت* رنگش شد گچ دیوار و از جاش بلند شد و میخکوب نشست...با حالت وحشت زده ای گفت:س... سر... سرطان؟ 😶😶😶. با خنده از سر جام بلند شدم گفتم:دیدی؟ دیدی😹. *ا/ت*:چ... چی رو؟. من(جی هوپ):سکسکه ات بند اومد... . یه نفس عمیق کشید چشماش رو بست و گفت:سمت من نیای ها خودمو خودتو باهم میگیرم میترکونم... . من(جی هوپ):ببخشید میدونم ولی چاره ای دیکه نداشتم خفه میشدی از سکسکه😕.
*ا/ت*:همین الانشم نفسم گرفت... . ادامه داستان از زبان *ا/ت*(من): یهو دیدم جی هوپ از سر جاش بلند شد یکم تند رفتم به هرحال قصدش این بود کمکم کنه خواستم برم دنبالش که یه پیامک برام اومد اَه از طرف شرکت مخابراتی بود😒😒... نفهمیدم جی هوپ رفت کجا... مال همینه تصمیم گرفتم برم همه اتاق هارو بگردم هرچی گشتم دیدم هیچ جا نیست تا اتاق ته راهرو توجهم رو جلب کرد😶... رفتم سمتش ولی قبلش در زدم هیچکی جواب نداد... دستگیره رو چرخوندم و رفتم تو با یه چیزی مواجه شدم که قلبم یه ثانیه نزد... . جی هوپ از پشت سرم اومد گفت:ببخشید میخواستم بعداز چیدن کل خونه نشونت بدم اما چون ناراحت بودی از دستم گفتم جبرانش کنم☺. من:جی هوپ من ناراحت نبودم فقط میدونی که بعضی وقتا از کوره در میرم😅... ول.... ولی اینجا معرکه س... جی هوپ:از وقتی دیدمت و قضیه مون یکم جدی تر شد با شوگا نشستیم و واسه دکور اینجا برنامه ریزی کردیم(ماهم بی خبر بودیم😂)... امیدوارم خوشت بیاد از اتاقمون... . من:عاشقشم😍.
جی هوپ:خب از قرار معلوم یه جعبه رو تخت هست نمیخوای بازش کنی😊... . با کنجکاوی نگاه جی هوپ کردم با چشماش دوباره به تخت اشاره کرد برگشتم و رفتم سمت تخت بعد جی هوپ اومد کنارم نشست... جعبه رو باز کردم توش پر از عکس بود از من ا... اما من چرا یادم نیست این عکسا رو... برگشتم با تعجب خواستم به جی هوپ بگم اینا مال چه موقعی هستن؟. که جی هوپ پرید وسط حرفم و گفت: من از همون روز اول بعد از اولین دیدار باهات عاشقت شدم💜 اگه یادت باشه همش نگاهت رو ازم بر میگردوندی منم سعی میکردم وقت هایی که اصلا حواست نیست ازت عکس بگیرم تا بتونم بیشتر ببینمت... . شوکه شده بودم... من:جی هوپ امروز قصد کشتنم رو داری😅. انگشتش رو گذاشت رو لبم و گفت:اینجوری نگو😶. من:باشه... و... ولی یه سوال میپرسم راستشو بگو مو به مو عین حقیقت. جی هوپ:چشم... . من:یادته اون روزای اول چند روز بخاطر مریضی مامان بزرگم غیبم زد؟. جی هوپ:عاخ اره عجب روزایی چرت و پرتی بودن انصافا😒. من:خب تو اون روز برگشتم سریع خودتو رسوندی کافه پس صد در هزار نگران بودی دلم میخواد بدونم چه اتفاقی افتاد اون روزایی که نبودم چیکار کردی؟. جی هوپ:ای چه سوالیه میپرسی؟. من:قرار بود جواب بدی. جی هوپ:اوکی....
جی هوپ:میخوای بدونی اون شبا کجا بودم؟. من:اوهوم.جی هوپ:زیر سُرُم😅.من:وات؟ 😶. جی هوپ:خودمم نفهمیدم چی شد تو بغل شوگا بودم و داشتم گریه میکردم با خوم میگفتم نکنه دوباره نمره بدی گرفتی و دیگه جدی جدی تصمیم گرفتی یه بلایی سر خودت بیاری و نکنه که آوردی و دیگه هیچی نفهمیدم چشمام سیاهی رفت و وقتی بیدار شدم تو خوابگاه خودمون بودم و کوکی و شوگا برام گفتن که دیشب حالم بد شده بردنم بیمارستان و سُرُم زدم و این کارا و الانم اینم که میبینی 😹. من:باور نمیکنم... شوخی میکنی😶درحالی که اصلا وقت خوبی نیست😒. جی هوپ:باش خودت خواستی... با نگاهی سراسر تعجب بهش نگاه میکردم که دیدم گوشیش رو دستش گرفت اول نفهمیدم میخواد چیکار کنه که دیدم رفت تو لیست مخاطبینش و شوگا رو اورد خواستم بگم نه نکن باشه قبول کردم(😹دیر اومدی خیلی دیره) که تماس برقرار شد گفتم:دیوونه ای... . جی هوپ:صد دفعه گفتم مجنونم... 😹. یهو شوگا جواب داد ... . (گوشی رو حالت آیفون بود😹)
شوگا خواست حرف بزنه که جی هوپ گفت:داداش گرامی سلام خواستم بگم صدات رو همه میشنون و *ا/ت* اینجاست. شوگا:وات؟ دستم میندازی؟. زدم زیر خنده و گفتم:نه دستت نمیندازه من اینجام واقعا...سلام... . فقط یه صدایی شبیه اوه شت (😹😹😹)شنیدم که یهو شوگا گفت:عه سلام ببخشید... . جی هوپ:خب حالا یه سوالی ازت داریم شوگا... . شوگا:من به سوالای تو جواب نمیدم فعلا خونت رو حلال کردم برا خودم(😹) هر سوالی هست بگو *ا/ت* بپرسه به تو جواب نمیدم. من: نه نه شوگا من نمیتونم بپرسم بزار خودش بپرسه... . جی هوپ:من که واست تعریف کردم قضیه رو خودت ازش بپرس خب تو نمیتونی از پس لجبازی های این بر بیای. من:اخه... . شوگا:بعلههه زنگ بزنم اورژانس اجتماعی یا جدی جدی حالتون بده 😹خب یکی یه چیزی بگه. من: او... خب... اون... اون شب جی هوپ رو واقعا بردین بیمارستان؟. شوگا:ها؟ آها الان یادم افتاد همون شبایی که شما نبودین بله آقا تب کردن جوری بود رفتیم از عزراییل پسش گرفتیم😹.
جی هوپ:حالا باور کردی؟. من:.... . شوگا: دِ خب مگه مرض داری پسر بهش گفتی قضیه رو که اینجوری کُپ کنه؟. جی هوپ:به من چه خودش خواست😹😹. شوگا: *ا/ت* اگه هنوز میشنوی و خودت خواستی بهت بگه باید بگم باور کن چون راست میگفت بعد واقعا چرا این قضیه انقدر مهمه براتون... گذشته رو رها کن اینده رو نگاه کن دوست عزیز... یهو همه زدیم زیر خنده😹😹😹😹. بعد از کلی حرف زدن بالاخره دست از سر شوگا برداشتیم... همون لحظه یدونه زدم به جی هوپ و گفتم: خل... و.... چل... . جی هوپ:خو... د... تی... . (😹😹😹)... چند دقیقه گذشت و وسایلمون رسید با نهایت دیوونه بازی شروع به چیدن وسایل کردیم... بعضی وقتا میزدیم زیر آواز بعضی وقتا من میگفتم:جی هوپ تو مال منییییییی(خل شدن رف😹💔) گی هوپ هم از اون ور داد میزد: تو هم مال منییییییی.
انقدر خل و چل بازی در اوردیم که وقتی چیدن خونه تموم شد هلاک بودیم😂😹... ولو شدیم رو زمین و دستامون رو گذاشتیم زیر سرمون... من:چقدر امروز خوب بود😍😂. جی هوپ: اره خیلی😍😂. من:خب دیگه هوا داره تاریک میشه بهتره بر گردیم خونه... . جی هوپ:اِوا نمیدونستم الان تو جنگلیم😹😹😹. یدونه زدم بهش و گفتم:این خونه برای هفته آینده بعد از عروسیمونه... . جی هوپ:راست میگی ولی فکر کن یه روزی بعد عروسی مثلا میریم خونه مامان و باباهامون بعد دیگه مثلا موقعی مثل الان که دیگه هوا تاریک بشه اون موقع هم میگی هوا دیگه داره تاریک میشه برگردیم خونه😹اون موقع منظورت اینجاست و من مطمئنم اون روز که این حرفو بزنی من از خنده مُتَلاشی میشم😹😹. من:شک نکن خودمم می پوکم...😹💔.
(یک هفته بعد) داستان از زبان راوی: *ا/ت* و جی هوپ بالاخره بعد از پل های سختی که روبه روشون بود رو پشت سر گذاشتن و توی یک شب رویایی که شن ریزه ها توی هوا معلق بودن و نور مهتاب باعث درخشش اونا میشد جوری که انگار کریستال از اسمون می بارید این شب رو رویایی تر میکرد عروسی کردن💜(عکس لباس عروس *ا/ت* هم هست مال جی هوپ هم روی عکس تسته😻😹) و اونا به هم دیگه رسیدن... (روز اول زندگی مشترک داستان از زبان *ا/ت*) :صبح زود بیدار شدم... هرچی هوپی رو صدا میزدم بیدار نمیشد به قول خودش اگه دیر میرفت منیجر جرش میداد مال همینه رفتم و با زدن به کمرش ریتم گرفتم و رفتم مغز و اعصابش... 😂.
جی هوپ:خدایا این روز اوله خودت بقیه شو به خیر کن😹😹😹. بعد بلند شد و گفت:چشم تسلیم الان پا میشم... .
یکم طول کشید تا ریکاوری بشه ولی بعد که سر حال شد اومد جلو و لپش رو گرفت جلو صورتم و گفت: بدون بوس اول صبح که نمیشه برم سر کار اصلا انرژی ندارم😶. منم خودمو لوس کردم و اروم لپش رو بوسیدم😻... بعد بلند شد و رفت دست و صورتش رو شست و لباساش رو پوشید و باهم اولین صبحونه مشترکمون رو خوردیم و بعد راهیش کردم به سمت کمپانی☺... . ادامه داستان از زبان راوی:و از اون روز به بعد هر روز با نشاط و عشق بیشتری به زندگیشون ادامه دادن •-•💜🌌🍇🔮🍯
امیدوارم نا امیدتون نکرده باشم و از وقتی که برای داستان گذاشتید پشیمون نشده باشید خیلی دوستتون دارم
راستی یه کار مهم باهاتون دارم برین صفحه بعد☺💜
(راستی تستچی من الان خودم فهمیدم چه گندی زدم دسته بندی رو تست طرفداری انتخاب کردم گند بزرگی زدم عذر میخوام ولی اگه میشه عدم نزن خیلی زحمت کشیدم لطفا)
من درگیر امتحان تیزهوشان هستم😞... و یه چند مدتی نمیتونم زیاد فعال باشم و توی این مدت بیشتر فیک های تک پارتی و چیزای سرگرم کننده براتون میزارم البته همه ی سعی خودم رو میکنم که داستان جدید هم بنویسم... اگه بنویسم دلتون میخواد راجع به کی باشه من خودم تو فکرمه از جیمین بنویسم ولی خب نظر شما اولویت بیشتری برام داره🌌🍇🔮🍕🍯💜☺
12 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
96 لایک
عالی
دست درد نكنه عاشق داستانت شدم همه داستانت خودم و لایک کردم خسته نباشی😍😍😍😍😍😍
داستان های بعدیتو هم میخونم و حمایت میکنم حتما
وااو من این داستانو خیلی وقت پیش دنبال میکردم ولی اکانت نداشتم توی تستچی ولی الان چندماهی اکانت داشتم پرید و دوباره اکانت ساختم خیلی داستانت عالی بود😊😻
ععععععععععععععرررررررررررررررر💙💜💙💜💙💜💙💜💙💜💙💜💙💜💙💜💙💜💙💜💙💜🙃🙃🙃🙃🙃
خیلییییییی قشنگ بوووود دمت گرم🥲🤍🤍🤍🤍🤍🤍
باورت نمیشه من قبل از اینکه عضو تستچی بشم داستانت و میخوندم و دنبال میکردم خعلی قشنگ بود مرسی 💜
راستی اجی من یکی از اسمهام مریم هست که بیشتر با اون میام کامنت میدم ولی BTS💜Army هم هست پس قاطی نکن اجی مریم بودم
میگم یه چیز اینو چرا دوباره اومد مگه زود تر نذاشتب بعد تموم شد بعد شاید گذشته با تو فراموش شد رو گذاشتی ینی چی ممد قاطی کردی؟
آره قاطی کرده😹😹😹 خودمم تعجب نمودم💔😐
عاجی یه سوال اون داستانت هست ) شاید گذشته با تو فراموش شود) عالیه و خیلی زود هم میاد من خیلی وقته تو تستچی ام اما یک روزه که ثبت نام کردم. ۵ تا چیز رو با هم گذاشتم اصلا نمیاد ینی باید دونه دونه بذارم تا سریع بیاد ؟
اینجا واس من نوشته ۳۶ دقیقه پیش انتشار شده بهد نظرات برا ۶ یا ۲ روز پیشه مخپ آتیش گرفت 😶😐🤣🤣🤣مثل همیشه عالی بود عاجیییی
ببین... من نمیدونم چرا... اما بعضی تستا دو بار منتشر میشن... اینم شش روز پیش اومده بود... و حالا هم دوباره منتشر شده🤷😐💔😂😂😂💕💕
کامنت بالایی درست میگه😐👍