عشق دوطرفه

سلام دوستان من سالیز هستم و این رمان رو برای عاشقان میراکلس مینویسم?

من درو باز کردم دیدم آدریانا باوایسا بزار برگردیم عقب.مرینت:تیکی بیدار شو.تیکی:مرینت بدو دیرت شد.قیافه مرینت:?‍♀️.مرینت و تیکی با عجله به مدرسه رفتن که دیدن آدرین داره

که داره با کلویی حرف میزنه مرینت گوشاش رو تیز کرد و شنید که آدرین گفت:اگه با مرینت دوست نشی دیگه نمیخوام ببینمت.کلویی با گریه رفت‌‌.بعد از چند دقیقه چنجر (کلویی):مرینت دوپن چنگ کجایی من تو میخوام.مرینت:او تیکی و...

حسابی آدرین عصبانیش کرد.مرینت:تیکی دختر کفشدوزکی آماده.پلگ:آدرین زیادی سخت گرفتی.آدرین:او میدونم.آدرین:پلگ تبدیل گربه ای.پلگ :میووو.تا دختر کفشدوزکی و گربه سیاه رسیون دیدن؟

که همه شرور شدن.دخترکفشدوزکی:وای چه افتضاحی شده.گربه سیاه:بانوی من ارباب شرارت اون جاست.دختر کفشدوزکی:چاره ای نداریم با باهاش بجنگیم.گربه سیاه :من در خدمت شماهم بانوی من.ارباب شرارت:شما به زودی؟

از من شکست میخورین.دختر کفشدوزکی:نه به این زودی گردونه خوشانسی یه مسواک.گربه سیاه:فکر کنم دیشب دندون هات رو مسواک نکردی دختر کفشدوزکی.دختر کفشدوزکی:اول ؟

بریم ارباب شرارت رو شکست بدیم.خلاصه ما خیلی مقاومت کردیم ولی ارباب شرارت مارو به زمین در آورد و ما خیلی خسته شده بودیم وای نگم براتون که؟

هویتمون داشت لو میرفت.ارباب شرارت:گربه سیاه رو پرت کرد.من با یویو گرفتم و هر دو؟

امیدوارم خوشتون اومده باشه نظر میدین

خوب نوشته بودم?

نظر فراموش نشه