
آنچه گذشت:........دیدم از چشم آدرین اشک میاد.......حالا چجوری اعلام عقد کنیم؟.........باید بریم به منطقه ی خوناشاما
مرینت:منطقه ی خوناشاما؟اونجا دیگه کجاست؟من تاحالا از خونه بیرون نرفتم🙁البته به لطف تو پشت در اتاقم رو هم دیدم🙂آدرین بلندم کرد(روی زمین بودیم)و منو رو تختم گذاشت.لپمو بوسید و گفت:مرینتم تو حالا بخواب فردا صبح زود بهت میگم.منم بغلش کردمو گفتم:باشه پیشی کوچولو شب بخیر😻که آدرین رو پنجره ی اتاق پرید و گفت:خدافظ بانوی من😜و تبدیل به خفاش شد و رفت.یهویی سرم گیج رفت و از تخت افتادم پایین و همه چیز برام تار شد@~@ ____از زبان آدرین____ فردا صبح که برگشتم دیدم مرینت از تخت افتاده و غش کرده😿وحشت کردم😨مرینت رو تکون دادم و گفتم:مرینت،مرینت،مرینتم بیدار شو منو تنها نزار😿دیدم که این کار فایده نداره سریع بغلش کردمو دویدم.که رسیدم خونه.داد زدم:پدر!(مادرش مرده😿)مرینت غش کرده!باید ببریمش دکتر😿گابریل:چی؟مرینت کیه؟آدرین:نامزدم!(ودف آدرین😨)گابریل:چی تو هیچ وقت اینو بهم نگفته بودی😐
آدرین:پدر بعدا برات توضیح میدم😦باید مرینت رو ببریم دکتر😿گابریل:پس بدو لباساتو بپوش و بیا سوار ماشین شو که باید عجله کنیم💃آدرین:وایسا پدر باید سولگی رو بیارم تا مرینت احساس تنهایی نکنه(وایییییی چه مهربون😔)گابریل:سولگی کیه آدرین؟😦آدرین:سولگی ودف یادم رفت بهت بگم خفاش مرینته🐲خب پدر من میرم لباس بپوشم....جزئیات لباس آدرین قبل از اماده شدن:یه لباس مشکی و خاکی و یه کوچولو پایین شلوارش خونیه(چون وقتی مرینت غش کرده سرش خون اومد زخمش دوباره تحریک شده و زخمش کنده شد بخاطر کشیده شدن روی زمین)گونه هاشم سرخ شده بخاطر عرق و استرس واسه مرینت😔❤لباس الان آدرین:لباس مشکی و با کراوات آبی با راه راه های سفید.......گابریل:آدرین بیا سوار بشیم خونه ی مرینت کجاست؟ آدرین:تو یه آپارتمان متروکه ی ۱۰۰۰ ساله هس گابریل:اما اون که همون اپارتمانیه که من ورودتو از اون منع کردمه که😠آدرین:اما پدر اون غش کرده اخه اون نامزدمه😢من دوسش دارم و قصدم دارم باهاش ازدواج کنم میخواستم عقدمونو اعلام کنم😿
گابریل:باشه آدرین پس خیلی کارا کردی الانم باید نامزدتو ببرم بیمارستان🤕👈🏥 خب رفتیم خونه ی مرینت.منم اتاقو بهش نشون دادم.گابریل:این که دختر سابینه😨آدرین منو مادرت همیشه سعی میکردیم تو رو از مرینت دور کنیم چون این دختر وقتی عاشق یکی میشه در حد وابستگیه و اصلا نمیتونه ازش جدا بشه و همیشه بهت میچسبه و اینقدر میبوستت تا به حد مرگ برسی و اگه عاشقش نباشی برات زجر اور میشه و اون قلب خیلی حساسی داره و تو باید هیمشه خوشحال نگهش داری و از گریه کردنش جلوگیری کنی و موقع ناراحتیاش کنارش باشی اگه بهش بگی دوسش نداری بغض میکنه و اون خفش میکنه و میمیره😿پس مراقبش باش خب بلندش کن و ببرش تو ماشین منم سولگی رو بر میارم🐲آدرین:باشه.مرینتو بلند کردم دیدم داره تکون میخوره صورتش رو ناز کردم و بردمش تو ماشین❤
به مرینت با این که میدونستم بیهوشه گفتم:منتظر لحظه بهوش اومدنت هستم مرینتم❤پدر اومد و ماشین رو روشن کرد.رفتیم بیمارستانVH.مرینت رو نشون دادم و یه اتاق معرفی کردن منم اونو اونجا بردم.یه زن جوون مرینت رو رو تخت خوابوند بهش سرم زد و گفت:خانم مرینت حالشون خوبه فقط بخاطر خون نخوردن و گرسنگی کشیدن بیهوش شدن و به خون نیاز دارن و برای اینکه بهوش بیاد کمی خون برای انتقال نیاز دارن.گروه خونیشون +A هست.کسی گروه خونیش +A هست؟بیاد خون بده.بعد از چند ساعت.....تبریک میگم خون یک نفر به خون خانم مرینت خورد!آقای آدرین آگرست.سریع عجله کنند و خون بدهند ولی یک مشکل هست این عقد به حساب میاد😦اقای آدرین شما با عقد کردن با او موافق هستید؟آدرین:من قبلا با مرینت عقد کردم ولی اعلامش نکردم😿خانم دکتر:پس مشکلی نیست نه؟ آدرین:خیر😿❤*بغض😿
خب خون رو بهش تزریق کردن و مرینت کم کم بهوش اومد.مرینت:آدرین چیشده من کجام؟ آدرین:تو بیمارستانی دیدم بیهوش شدی خیلی ناراحتم کردی😿 مرینت:اما عقدمون رو اعلام نکردیم که😦❤ به پزشکا و پدرم گفتم که ۱۰ دقیقه با مرینت تنهایی کار دارم. آدرین:خب برات توضیح میدم😽باید بریم به یک مرز که به دره ی خونی معروفه بعد میریم و به ملکه میگیم که میخوایم اعلام عقد کنیم بعد یه مراسم عقد برامون ترتیب میدن بعد از چند هفته هم سوپرایزززززززز❤عروسییییی😘 مرینت:مممم باشه آدرین:و یه بچه ی کیوت😻 مرینت:آدرین این خیلی زوده آدرین:میدونم😆که متوجه شدم سرم مرینت تموم شده.یهو سقف شروع به ریختن کرد.پرستارا و پزشکا و... پا به فرار گذاشتن💃منم مجبور شدم خودم سرم مرینتم رو دربیارم.آروم چسپ رو وا کردم و سرمو از تو دست مرینت بیرون کشیدم.بعد یه پنبه روی دستش گذاشتم و فشار دادم گفتم:اینو همینطور نگه دار مرینتم.و بایه چسپ زخم گرد برگشتم.پنبه رو برداشتم و روش چسپ چسپوندم.بعد آروم دستشو گرفتم و گفتم:مرینت ما باید از اینجا بریم.که یهو سقف ریخت پشت در و منو مرینت تو اتاق گیر افتادیم...
آنچه خواهید دید:چی اینا اینجا چیکار میکنن؟.........تیکی تبدیلم کن.........پلگ تبدیلم کن.......خب من باید اکوما رو بگیرم.......ولم کن.....کتاکلیزم.......لاکی چارم.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سوتی دادی خون آشام ها صبح میخوالن
اوف راس میگی اینقد مامانا میگن بخواب فردا صبح کلاس داری تو ذهتم موند یادش هرگز بخیر نباشد^_^
خب درستش کردم ممنونم😘
کیوتا پارت ۴ اومد😊
ممنون برام کامنت گذاشتی بیب دارم نودل میخورم
مرسی ولی بهم نگو بیب😐
خب تو که همش داری نودل میخوری ازت بعید نیس😐
نمیای آشتی؟دلم واسه پاناکوتام تنگیده😿
میگم داستانم خوب هست؟
دوسش داری؟
از ۱ تا ۱۰ چند میدی؟
نظر پاناکوتام واسم خیلی مهمه🍮😻
تو خودت نمره ی بیستی مثل هیچ کسی نیستی ❤❤
عالی بود بی نقص
مرسیییییییییی❤❤❤❤❤❤
عالی بود
عالی بود پارت بعدی هم زود بذار 🌹💐🌹💐
اوکی❤❤
عالی بود
مرسی کیوت☺💗