
سلام دوستان امیدوارم خوب باشید و از داستان لذت ببرید
دوستان الان موقعی هست که کلارا به دنیا میاد : از زبان مرینت : صبح بیدار شدم و دیدم که خیلی درد دارم سریع به آدرین گفتم و اون رو هم بیدار کردم و در جا رفتیمبیمارستان قصر دکتر : به موقع اومدید انگار امروز وقتشه آدرین : انگار بله دکتر : پرستاران ملکه را به اتاق ببرید تا استراحت کنن پرستار : چشم بعدش مرینت رو بردن به اتاق که آمادش کنن از دید آدرین : خیلی استرس داشتم و آدریانوس هم پیشم بود آدریانوس : پدر چرا استرس داری ؟ آدرین : تو از کجا میدونیپسرم ؟ آدریانوس : بالاخره میدونم حالا برای چی استرس داری ؟ آدرین : وقتی بزرگشدی و پدر شدی میفهی آدریانوس: ولی مادر که قویه و مشکلی نیست آدرین : میدونم ولی بازم ترس در وجود همه هست که یهو دکتر اومد دکتر : ما الان ایشون رو عمل میکنیم شما همینجا منتظر باشید که مرینت رو روی تخت اوردن که ببرنش اتاق عمل مرینت : شما نگران نباشید ما حالمون خوبه آدریانوس : من نگران نیستم ولی پدر نگرانه مرینت : آفرین پسر قوی و خوشتیپمن ( دوستان الان آدریانوس دست های مرینت رو گرفته و مرینت تقریبا بی حال )
آدریانوس : میبینمت مادر موفق باشی مرینت : ممنون پسر شجاع و باهوشم (راوی : چه صحبت احساسی بود 😭😢😥 اشک هر نفری در میاد ) آدرین : بیا اینجا پسرم مادر و خواهرت سالم هستن و بزودی میان پیش ما آدریانوس : آره درست میگی پدر 😁 بعد از نیم ساعت بالاخره دکتر اومد دکتر : بهتون تبریک میگم پادشاه شما صاحب دختر شدید به زیبایی نور ماه و به درخشانی خورشید آدرین : ممنونم دکتر میتونم ببینمشون ؟ دکتر : بله ولی فقط شما و آدریانوس میتونن دوستان الان همه اونجا هستن ولی فقط آدرین و پسرش رفتن داخل آدریانوس : سلام مادر چه خواهر خوشگلی دارم وای چه زیباست 🤩🤩😍😍😍😍😍 خواهر کوچولو ببین چقدر دستهاش کوچیکن آدرین : آره اون خواهر تو هست مثل خودت خوشگله مرینت : دوستش داری ؟ آدرین و آدریانوس : معلومه که دوسش داریم مرینت : منو چی ؟ آدریانوس : شما رو هم دوست داریم بقیه بیرون هستن بهشون بگم بیان؟ آدرین : آره پسرم بروبگو که بیان
بعدش همه میان به اتاقی که مرینت در اونجا هست گابریل : پس سومین نوه ام به دنیا آومد چه زیباست دوستان دختر مرینت و آدرین موهاش زرد هست و چشم هاش سبز کپآدرین ولی گونه اش مثل مرینته و انگشت هاش مرینت : ممنونم دخترم به خانواده خوش اومدی آدریانوس : چرا خواهرم داخل این شیشه است امیلی : تا ببینن که مشکلی نداشته باشه بیا بریم برات آب میوه بخرم آدریانوس : باشه امیلی : چه مزه ای دوست داری پسرم ؟ آدریانوس : پرتقالی (راوی : دلم اب میوه خواست😂😂😂😂😂😂😂) امیلی : میدونی پدرت هم از پرتقال خیلی خوشش میاد آدریانوس : چه خوبه ممنون مادر بزرگ امیلی : قربون مادر بزرگ گفتنت بشم من
خب دوستان یکپرش داریم راستی الان بچه هاشون از بزرگ بهشکوچیک به ترتیب میشن آدریانوس >کاملیا>کریس>اسکارلت>کارن>کلارا الان سنشون رو میگم . آدریانوس : ۲۴ سالشه کاملیا: نزدیکای ۲۴ سالشه کریس: ۲۳ سالشه اسکارلت : تازه شده ۲۳ سالشه کارن : ۲۲ سالشه آخراش کلارا : ۲۱ سالش هست بیشتر با هم دوست هستن و در مدت آدریانوس و کاملیا عاشق هم شدن اما کسی نمیدونه و همچنین کریس و اسکارلت هم عاشق هم هستن و اما کارن میمونه با کلارا که بعدا یکی براشون پیدا میشه عکس ادریانوس را در عکس تست میزارم

دوستان تازه ۵ ساله دیگه اونها وارد جنگ میشن و ارتش شون خیلی قوی و مستحکم شده از زبان آدریانوس : طبق هر روز مو هام رو شونه کردم و رفتم بیرون که به کاملیا برخوردم . کاملیا : سلام عزیزم خوبی آدریانوس : ممنون عشقم تو چطوری دایی و عمه چطورن؟ کملیا : خوبن چخبرا آدریانوس : سلامتیت علامت آدریانوس & علامت کاملیا $ $میشه بریم توی اتاقت ؟ &چرا که نه بفرما $ آدریانوس میخواستم بهت یک چیزی رو بگم & چهچیزی بشین گوش میکنم $ من دیگه خسته شدم از پنهان کار ی بالاخره به پدر و مادرت بگو که ما همو دوست داریم & لازم نیست چون خودشون فهمیدن $ چطوری فهمیدن تو از کجا میدونی & من قدرت ذهن خوانی رو دارم از ذهنشون خوندم که یکی از خدمت کار ها ما رو دیده که داشتیم حرف میزدیم
بعدش کهما گفتیم عزیزم و عشقم اونم رفته گفته که ما رابطه داریم البته دیشب فهمیدم $ باز از قدرتت استفاده کردی & خبچاره ای نبود ولی امروز میرم بهشون میگم تو هم باهام میای $ نه من نمیام خودت برو خدا پشت و پناهت و در رفتم & شتدر رفت
&حالا چکارکنم ؟ ٪ برو بگو & تو کی هستی ؟ ٪ من وجدانت هستم & خوبه پس بزن که بریم تق تق مرینت : کیه ؟ . منم آدریانوس : با علامت & و آدرین :€ مرینت: £ £: بیا داخل پسرم کاری داشتی ؟ &بله پدر و مادر میخواستم در مورد موضوعی باهاتون صحبت کنم € :چه موضوعی پسرم ؟ &من میدونم که شما میدونید که خدمتکار میدونه که من با کاملیا رابطه دارم گیج شدم 😂😂😂😂😂😂😂 €بله میدونیم تو از کجا فهمیدی؟ &خب ذهنتون رو خوندم 😁
€:پسرم این کار درستی نیست ولی ما از کاملیا خوشمون میاد چه دختری بهتر از اون اون هم دختر برادر زاده من هست و خواهر زاده پدرت ما موافق هستیم تازه خوشحال هم هستیم £ با عمه و داییت صحبت کردی ؟ &نه ولی امروز کاملیا بهشون میگه £ پسرم تو بهتر از هر کس دیگه ای میدونی بهترین انتخاب را کردی و میدونم که همو دوست دارین مثل من و پدرت &بله میدونم مادر ممنون من دیگه باید در برم و میرم پیش کاملیا جونم تو هم شنیدی آسان ؟ آسان : آره عالیه آدریانوس منم میرم پیش حبه قندم آدریانوس : حبه قند کیه ؟ آسان : کوامی کاملیا بتی آدریانوس: پس تو هم عاشق بتیشدی کلک خان آسان : آره دیگه بزن بریم کاملیا : $ آدریانوس : & آسان: ₩ بتی: @ $: سلام عشقم حرف زدی ؟ & : آره موافقت کردن $عالیه عزیزمکه یهو پریدم بغل آدریانوس و💏 و هر دو تاییشون سرخ شدن خب دوستان این پارت هم تموم شد اما بزنید صفحه بعد 👈🏻👈🏻👈🏻👈🏻
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیس بود😁
ممنونم داداش اشکان لطفداری❤
عالیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی بود لطفا به داستان منم سر بزن
ممنون
عالی بود
داداش میشی💚🤝
مسعود هستم 15 ساله 💚😎💚🤝🤝💚
خوشبختم مسعود جان معلومه که داداشمی قدمت روی چشم اومدی خوزستان بیا خونمون ps4 بازی میکنیم 😁
چه عالی، ایول بابا، ولی از کرج تا خوزستان خیییییییلی راههه💔😔😅
خیلی خوشبختم💚😎💚🤝🤝💚
اشکالی نداره من میام
هر وقت اومدی قدمت روی چشم💚😎💚
حتما لطفداری
💚😎💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚
راستی یه سوال
فقط نیم ساعت نیم ساعت طول کشید اتاق عمل
اله معمولا بالای ۸ ساعت فککنم طول میکشه ها یا ۴ ساعت ولی مطمئنم نیستم ساعت که نیست
ولی عالی بود
آره درست میگی شاید اشتباه تابپی باشه ولی زیاد طول نکشید
عالی بود
ممنون
سلام دوستان امیدوارم از پارت ۱۹ خوشتون بیاد