
پارت دوم بادیگارد کوچولو امید وارم خوشتون بیاد («_»همیشه علامت سه می هست و«&»هم همیشه علامت تهیونگ)
از زبان تهیونگ با کوک به سمت اتاق مدیر میرفتیم که دیدیم یه دختر با شوق ذوق می یومد بیرون و به برگه دستش نگاه میکرد بدون اینکه جلوشو نگاه کنه اومد سمت ما و یک دفعه خورد به من و تعادلش رو از دست داد و افتاد رو من و من افتادم زمین &اخ دختره از روم بلند شد _من واقعا متاسفم به کمک کوک بلند شدم ...از قبل عصبانی بودم و با این کار دختره عصبانی تر شدم &چرا جلو چشمت رو نگاه نمی کنی...هان داد زدم اینارو گفتم کوک_اروم باش چیزی که نشده حالا _من واقعا معذرت می خوام &معذرت خواهی...هه _جرم که نکردم به شما خوردم...عذر خواهی هم کردم &خیلی رو داری بچه جون _من رو ندارم ولی شما خیلی بی ادبی &فکر کنم تو نمی دونی من کیم که اینجوری صحبت میکنی _نه نمی دونم کی هستی...برام هم مهم نیست چه ادم اشغالی هستی دستم رو بردم جلو و گفتم &مواظب حرف زدنت باش...اخ («&»این همیشه علامت ته هست)
از زبان سه می قیافه پسره خیلی اشنا بود ولی یادم نمی یومد که کجا دیدمش &مواظب حرف زدنت باش و دستش رو اورد جلو که دستش رو گرفتم و پیچوندم که اخش در اومد &ای ولم کن اون یکی پسره گفت_ولش کن دستش رو کندی &با تو ام نفهم دسشتش رو بیشتر پیچوندم _چی گفتی
&میگم ولم کن _خواهش کن و همین طور عذرخواهی &براچی عذرخواهی کنم؟ _چون با یه خانم محترم با بی ادبی صحبت کردی &تو محترم.....اخ نزاشتم حرفش تموم شه و بیشتر دستش رو فشار دادم &ب...ببخشید....حالا ... لطفاً ولم کن _این شد یه چیزی
ولش کردم رفتم و بدون اینکه به پشتم نگاه کنم گفتم _دفعه اخرت باشه با یه خانم اینجوری رفتار کنی خب &من هرجور دلم بخواد رفتار میکنم برکشتم به عقب و در کسری از ثانیه خودم به جلوش رسوندم که خودش رو عقب کشید پوزخند زدم و به طرف اون یکی پسره رفتم که برگه هارو از رو زمین جمع کرده بود بین برگه هاش برگه خودمو پیدا کردم و برش داشتم و اروم جوری که بشنوه (منظورش ته هست)گفتم_تو که ازم می ترسی بهتر جوابم رو ندی
همینجوری که میرفتم برگشتم پرسیدم _شما کی هستید...اسمتون چیه &به توچه...تو که گفتی دوست نداری بدونی اون یکی پسره گفت_ من جونگ کوک هستم و اینم تهیونگ از بی تی اس سرم رو تکون دادم گفتم_از آشناییتون اصلا خوش حال نشدم...تازه روزم خراب شد و بعد راهم رو گرفتم رفتم از بیگ هیت خارج شدم رفتم سمت موترم
به اخر برگه رسیدم و خوندمش خانم پارک سه می به عنوان محافظ بی تی اس استخدام شد بی تی اس...صبر کن ببینم...بی تی اس....اون پسره گفت از بی تی اس ن...نه منو این همه ....بدبختی محاله خدا اخه چرا گوشیم رو از جیبم در اوردم(زیاد اهل اهنگ نیست بچمون بخاطر همین نمیشناسه) زنگ زدم به جاندی دوست صمیمیم بعد از ده تا بوق برداشت جاندی_بله _جاندی....ببینم تو بی تی اس میشناسی جاندی_اره چطور _ببینم چی یا درمورد این بی تی اس میدونی جاندی_تو که علاقه ای به اینجور چیزا نداشتی که..چرا می پرسی _تو بگو الان تا بعد برات توضیح بدم
جاندی_خب بی تی اس هفت نفرن ...اممم...از گمپانی بیگ هیت هست...دیگه... _اسماشون....اسماشون چی هست جاندی_خب لیدرشو کیم نامجون...کیم سوک جین ..مین یونگی....جانگ هوسوک.... پارک جیمین....کیم تهیونگ و عشق خودم جئون جونگ کوک
_جاندی جاندی_جانم _بدبخت شدم جاندی_چرا ماجرا رو براش تعریف کردم جاندی_تو هر جا که میری باید دردسر درست کنی _اخه من از کجا می فهمیدم اون کیه جاندی_ببین...اگه نمی خوای از کار بی کار نشی _خب جاندی_برو عذرخواهی کن _عمرا جاندی_میل خودته
بزن بعدی...............
خب تمام شد...امید وارم خوشتون اومده باشه چالش...سه می از کار بی کار شه یا تهیونگ ضایع شه کدوم؟؟؟ خب فعلا بای
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
میشه تو متنای زیرش همچین چیزایی ننویسی مثلا کل ماجرا تقصیر ته بود واقعا به خاطر عصبانین اون بود بعد مینویسی دلم خنک شد ا. ت😶
عالی بود ولی کم مینویسی😟😟
بیشتر بنویس 👌👌💖