
لایک و کامنت پلیز تااخرم بخون
سلام من مرینت دوپنچنگم یک طراح معروف ۲۴ سالمه و در نیویورک درس خوندم الان در پاریس زندگی میکنم دیگه وقتی ادرین رو میبینم لکنت نمیگیرم راستی ادرین با کاگامی ازدواج کرده و هر یک ماه یه بار میاد پاریس ادرین و کاگامی در پاریس زندگی میکنن راستی هویت کت رو هم نفهمیدم و اون دست برداشت
من کلویی بهترین دوست های همیم و کلویی مدل من شده الیا و نینو با هم ازدواج کردن و لوکا هم با رز جولیکا هم قراره بره نیویورک امروز یک اتفاق خیلی هجیب افتاد وقتی از خواب بیدارم شدم دیدم کسی خونه نیست زنگ زدم به الیا گفت بیاد هتل پدر کلویی چون الیا اونجا پیشخدمت بود و خبرنگار هم بود
ایییی راستی لوکا ازدواج نکرده من با کیم اشتباه کردم یه لحظه ببخشید ادامه رفتم هتل و الیا گفت باید بره یه کاری رو انجام بده و مری هم میتونه باهاش بره رفتیم به اتاق شماره ۲۸۳ الیا درو باز کرد برق خاموش بود گفت الان بر میگرده منم که از تاریکی میترسیدم برق هارو روشن کردم و بوم یه دفعه همهی دوستان دبیرستان رز و جولیکا، الکس و ادرین و کیم و کلویی و الیا و.... حتی کاگامی هم اونجا بود از پشت مبل ها اومدن بیرون و...
تولدمو بهم تبریک گفتند لوکا جلوم زانو زد و ازم خواشتگاری کرد😨 منم با کمال میل😂 قبول کردم و .... کیک خوردیم و یادی از قدیم ها کردیم با هم رقصیدم و جنگولک بازی دراوردیم چقد حال داد این جشن تولد سه سال بود همچین تولدی نداشتم
۵ سال بعد الان ما تو نیویورک زندگی میکنیم و دور از پاریسیم یه بچه هم داریم خیلی نازه فقط الیا و مامان بابا از وجودش با خبرن قرار شده با هم بریم پاریس تا بریم و پاریس رو به بچه مون نشوم بدیم
لوکا و جولیکا اون کشتی رو از مادرشون به ارث بردن لوکا الان یه رپر و منم یه طراح دیروز داشتیم تو پاریس قدم میزدیم که کتو دیدم چقدر بزرگ شده اما کنجکاو بود *نکته: کت در اینجا ادرین نیست یک دفعه یه غول ظاهر شد و به کت حمله کرد منم به لوکا گفتم که کاری دارم باید برم پیش یکی رفتم پیش استاد فو و معجزه گر کفشدوزک رو ازش گرفتم و تبدیل شدم و رفتم به کت کمک کرد ادامه دارد.......
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (3)