
اینم از پارت چهارم امیدوارم لذت ببرید پارت چهار طولانی هست و معمایی
از چشم رینبو دش:ریتی با قدرتش یه تخته به شکل الماس درست کردو رفت روش تا بتونه سریع تر دنبال من بیاد من هم با سرعت دنبال ماشین مشکی رفتم ریتی از من خیلی فاصله داشت اما با این حال داشت میومد. اونا هنوز منو ندیده بودن و من هم داشتم اونا رو تعقیب میکردم .گوشیم زنگ خورد سانست بود و من درحالی که ماشین رو تعقیب میکردم
گوشی رو جواب دادم گفتم :چی شده . سانست سریع گفت:دیگه نمیخواد تعقیبشون کنی ماشین رو نگه دار اگر دیدی اونا توایلایت رو دزدیدن به پلیس زنگ بزن .اپل جک هم برای کمک داره میاد . گفتم باشه و به ماشین
نزدیکتر شدم و گفتم . کسی که داخل ماشین سیاه هستی بزن بقل باید ماشینت رو بگردم ?اونا سرعتشون رو بیشتر کردن و شیشه ماشین رو دادن پایین یهو?
یه تفنگ از پنجره ماشین اومد بیرون شلیک کرد و من جا خالی دادم ?اون پنج بار دیگه هم شلیک کرد ولی هیچ کدوم به من نخورد. تفنگ رو برد داخل فکر کردم تسلیم شدن و سرعتم رو بیشتر کردم و رفتم کنار پنجره تا یه مشت تو صورت کسی که شلیک کرد خالی کنم ولی همون موقع
یه تیر بهم زد. خیلی درد داشت ??افتادم رو زمین ولی با وجود دردش بلند شدم همون موقع یه تیر دیگه خالی کرد تو پام که دیگه نتونم بلند بشم ??و افتادم کف آسفالت خیابون ریتی اومد گفت ای وای الان سریع به اورژانس زنگ میزنم . ماشین هم سریع دور شد . اورژانس اومد اپل جک هم دو دقیقه قبلش اومده بود اونقدر درد داشت که بیهوش شدم .?من رو بردن بیمارستان وقتی بیدار شدم همه دوستام بقل تختم ایستاده بودن گفتم چی شد ماشین رو گرفتید ??
پینکی گفت :ماشین رو نتونستیم پیدا کنیم ولی به پلیس زنگ زدیم تا دنبالش بگرده گفتم:من راننده و کسایی رو که سوار ماشین بودم دیدم .اونا اداجیو و اریا و سوناتا بودن سانست گفت :میدونستم که اشتباه نکردم ما همین الان میریم پیش پلیس و بهشون میگیم کیا بهت شلیک کردن و توایلایت رو دزدیدن .
از چشم ریتی :رفتیم داخل ساختمان پلیس البته بدون رینبو دش اون باید چند روز استراحت کنه تا حالش خوب بشه . وقتی نوبت ما شد همگی رفتیم داخل اتاق . پلیس گفت : خب چه اطلاعاتی دارید که میتونید درباره تیر خوردن و دزدیده شدن خانم توایلایت اسپارکل بهمون بدید؟گفتم : راننده .... بعد یهو یه سرباز اومد داخل و گفت :قربان یک نفر باهاتون کار فوری دارن . پلیس به ما گفت: منتظر باشید تا بیام چند دقیقه بعد
چند دقیقه گذشت و پلیس هنوز نیومده بود . پاشدم و رفتم پشت صندلی اون پلیس نشستم بعد به سانست گفتم بیاد کمکم کنه تا بتونم پلاک ماشین رو ردیابی کنم آره من پلاک رو حفظ کردم پلاک رو ردیابی کردیم و فهمیدیم که ماشین دزدیه ولی تونستیم با دیدن
ممنون که خوندید امیدوارم لذت بده باشید بقیه داستان رو بخاطر اینکه هنوز یک صفحه مونده بود سریع تر میزارم یعنی فردا بقیه اش رو میذارم البته تو صفحه بعد یکم از داستان رو لو میدم بعدی رو بزنید
گروه دازلینگ در قسمت بعد اونا رو گول میزنند تا بتونن برای خودشون وقت بخرن بعدی رو بزنید تا خبر رو بخونید ?
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
به نظر من بعدی را توایلایت بزار
اما خودم عاشق رریتیم💎💎💎
من توایلایت رو بیشتر دوست دارم
خیلی کوتاه بود
عالی لطفا تست های منم بخونید اسمش Lady bug 1،2 اگر نیاورد در گوگل بزنید لطفا داستان من 37 قسمته و سه هم داره میاد