
یه داستان میراکلسی به سبک من?
از زبان مرینت:امروز هم باز با آلارم گوشیم بیدار شدم.اما دیر رسیم نمیدونم چرا?رفتم زود نشستم کنار آلیا خانم بوستیه پرسید که چرا دیر کردم یه بهونه سر هم کردم بعد خانم بوستیه گفت بچه ها امروز یه دانش آموز جدید داریم بیا تو و خودتو معرفی کن لطفا
وقتی اومد تو یه دختر با چشمای آبی موهای خرمایی بود که یه هودی صورتیپوشیده بود روی هودی عکس شاخ یونیکورن بود اومد داخل موهای تنش سیخ شد (یه لحظه هیجان زده شد)سریع به چند نفر نگاه کرد ولی من نفهمیدم کیا بود خیلی زود نگاه کرد گفت من ماریا لاسنی هستم سریع رفت نشست ته کلاس
از زبان نویسنده: خوب ما یکم بریم عقب قبل از مدرسه صبح زود خانه ی ماریاو از زبان خود ماریا...
امروز صبح زود ساعت ۷ بیدار شدم مامانم گفت ماری(منظورش ماریاست)زوده ساعت ۹ مدرسه داری گفتم مامان مدرسه خداااا همین الان بیدار میشم گفت باشه گفتم راستی مامان کجا ثبت نامم کردی؟ همینطور رفتم سمت روشویی تا دست و صورتم بشورم گفت دوپان یه لحظه رفتم تو شک گفتم اونجا وجود نداره مامان گفت
معلومه که وجود داره معلوم هست چت شده؟ همینجور که داشتم میرفتم پیشش گفتم هیچی. تو دلم گفتم مدرسه مرینته که?مرینت وجود نداره بعد بلند گفتم مامان من که کلاس دهمی نیستم? گفت چرا هستی گفتم نه من باید برم ششم گفت ماری توهم زدی میخوای نری مدرسه گفتم نه میرم خدافظ رفتم تو حیاط سمت در یه صدایی از تو کیفم گفت ماری مرینت کیه؟؟
در کیفمو باز کردم اون یه کوامی بودددد کوامیییییییییی گفتم من کوامی ای ندارم تو چی هستی؟چرا شاخ داری؟(اگه براتون سوال پیش اومده باید بگم که اون کوامی یونیکورن(اسب تک شاخ)هست که صورتی رنکه و رنگ یال موهاش و شاخش رنگیه)گفت ماری حال خوبه منم دامان گفتم معجزه گر من چیه؟ گفت هودیت قیافه من اون لحظه?قیافه کوامیم?
گفتم تا اونجا که من میدونم اسمم ماریاست کلاس شیشم هستم گفت منظورت چیه؟ گفتم من هیچی یادم نیست من این زندگیو نداشتم یه زندگی دیگه داشتم هنوز تو حیاط بودم مامانم گفت ماری برو دیگه گفتم باشه خدافظ و رفتم مدرسه
از زبون نویسنده:خوب فکر کنم متوجه شدین که ماری بدون اینکه خودش بفهمه از یه بعد دیگه اومده و باید بگم که هویت همه رو میدونه چون انمیشت میراکلس رو دیده مثل همه ی ماها
رفتم سر کلاس و مرینت،آدرین،نینو،آلیا،کلویی و همه رو دیدم اسمم رو گفتم و رفتم نشستم ته کلاس تا آخر زنگ با کسی حرف نزدم بعد که کلاس تموم شد به این نتیجه رسیدم که اومدم توی یه بعد دیگه و همین موقع یه نفر شرور شد...
خوب امیدوارم خوشتون اومده باشه لطفا بگین که ادامه بدم یا نه نظر بدین از نظر خودم که گند زدم? وقتی سه تا از نظر هارو دیدم که بگه ادامه بده پارت بعدی رو میزارم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
داستانت خیلی قشنگه
من هم میخوام یه داستان بنویسم دقیقا من هم میخواستم همینطوری شروع کنم چون ادامه اش رو ننوشتم نمیخوام تو سایت بزارم هر وقت همه داستان رو نوشتم بعد می زارم
میخواستم بگم من اول داستان رو یه جور هایی مثل تو شروع میکنم ولی ادامه اش رو نه
باز هم ممنون به خاطر رمان عالیه?
??
قشنگ بود بعدی رو بود بزار
ممنون
قسمت بعدی درحال برسیه
قشنگ بود ??
ممنون?
ادامه بده ولی یکم بهتر بشه و لطفا تست منو هم بخون اسمش Lady bug 1
حتما بهتر میشه
قسمت بعدی در حال برسیه