سلام خوشگلای من این داستان زود تمام کردم چون ی ایده ی جالب تر پیدا کردم چون زیاد هم طرفدار نشد تمام شد به داستان بعدیم که در مورد همه ی اعضاست
اففف ولش کن به خودم آمدم و متوجه شدم که صدای ا/ت قطع شده برگشتم دیدم بیهوش شده افتاده روی زمین نگران شدم سریع بلندش کردم و بردمش بیمارستان ی سرم بهش وصل کردن نشسته بودم کنارش که دکتر آمد و صدام کرد(علامت صحبت دکتر &) &نتیجه ی آزمایش های جئون ا/ت اصلا خوب نیست -چیشد😖 &ایشون سرطان خون دارن -چی &لوسمی دارن -اقای دکتر لطفا بگید که ی دروغه &متاسفم اما دروغ نیست -راهی برای درمانی هست &بله اما باید هر چه زودتر عمل بشه خیلی ناراحت و آشفته شدم رفتم روی صندلی روبه روی تخت ا/ت نشستم واقعا چرا این دختر ی روز خوش ندیده سرطانش که داخل بچگی خوب شده بود با عمل چرا دوباره برگشته تو فکر بودم که با صدای ا/ت که تو خواب می گفت جونگکوک نرو خواهش میکنم لطفا نرو به خودم آمدم رفتم دستم رو گذاشتم رو سرش تب داشت شاید بخاطر اون دکتر رو صدا کردم به آمپول تب بر زدن داخل سرمش بعد از نیم ساعت ا/ت بهوش آمد +جونگکوک تو اینجایی -اره نگران نباش +لطفا نرو تنهام نگذار -نمیرم نگران نباش ا/ت ی ماجرایی هست که باید باهات در میان بگذارم
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
19 لایک
واقعا عالی بود و گریه آور ۰😭😭
من هنوز بغض داره خفم میکنه
خیلی خوب بود😍❤
واقعا اخرش خیلی گریه داشت 😭😭😭
مرسی😍😍😍😍💖💖💖💖💖
عالی بود جونگ کوک مرد؟😭😭
مرسی 🥰🥰اره آسترو جونگکوک رو کشت🥺🥺
واییی عالی بود 😍🥺 اشک مردش چرا؟!:-)
مرسی 😍😍 آسترو کشتش🥺