10 اسلاید صحیح/غلط توسط: ♡Army ♡F انتشار: 4 سال پیش 329 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
خب سلام به همگی میدونمدیر شد شرمندتون تازگیا تنبل شدم 😂 راستش میخوام به تشکر از ناظر داستانم بکنم که منتشر میکنه و خیلی حوصله میکنه که تستم رو میخونه خیلی ممنون 💙💙 بریم سراغ داستان
ولی تا اومد فشار بده کوک دستش رو پیچوند و محکم کوبوندش زمین و با کفشش مرد زیر پاش رو لگد کرد و اسلحه رو از دستش گرفت و رو به نشونه مرد گرفت و گفت : فک کردی میتونی کسی رو بکشی عوضی 😡 سریع مامور های بیمارستان اومدن و مرد رو از روی زمین بلند کردن و از محوطه خارج کردن تا ببرنش ایستگاه پلیس بعد بردن مرد کوک سریع رفت سمت رز که رز بیچاره از ترس به دیوار تکیه داده بود و رنگش سفید شده بود 🥺 کوک دست رز رو گرفت و با اون یکی دستش صورت رز رو نوازش کرد و گفت : رز عزیزم حالت خوبه ؟؟؟ رز با ترس سری به معنا آره تکون داد و لرزید و با ترس گفت : اون...می...خوا..ست..منو..بکشه 😨😭 کوک : من من اینجام نترس ( رز رو بغل کرد و توی سینش گذاشت و موهاش رو نوازش کرد و گفت ) اصلا نترس من مواظبتم من پیشتم اون دیگه رفته 😍 رز گریه کرد و گفت : اگه یه ثانیه دیر میرسیدی من مرده بودم 😭
کوک : هیششش من اینجام نترس آه خدای من خیلی خطرناک بود 💔 بیا ببرمت خونه . رز : آلیشا چی 🥺 کوک : من میام دوباره تو برو پیش یونگی و بچه اینجا خیلی خطرناکه . رز : باشه 😰 کوک رز رو بلند کرد و دستش رو گرفت و با احتیاط از بیمارستان خارج شدن . رز با ترس به دور و ورش نگاه میکرد و گفت : نباید آلیشا رو تنها میزاشتیم خیلی خطرناکه 😰 کوک : نترس اونجا مامور زیاده دکترا ، چرا از جات بلند شدی ممکن بود بلایی سرت بیاد یا جیغ میزدی 😶 رز : فک نمیکردم دنبالم بیاد بعدشم جیغ میزدم که الان جنازم تو دستت بود 🥺 کوک : خدانکنه میدونی چقدر نگرانت شدم هر جور بود خودمو به داخل بیمارستان رسوندم 😔 رز : آه خیلی ترسیده بودم حتی الانم قلبم خیلی خیلی تند میزنه من میترسم 🥺 کوک دست رز رو گرفت و گفت : من پیشتم همیشه ❤️ رز : ممنونم
کوک : ماشین رو جلوی در خونه پارک کرد و پیاده شد و به سمت در رز رفت و در رو براش باز کرد و دست رز رو گرفت و با احتیاط وارد خونه شدن . کوک در خونه رو باز کرد و با دیدن اعضا رز رو سریع گذاشت خونه و به سمت بیمارستان برگشت . سوار ماشین شد و گوشیش رو برداشت و با دوستش تماس گرفت و در همون حین رانندگی میکرد . کوک : الو سلام اوچین 🙂 اوچین : سلام کوک حالت خوبه ؟؟ چخبرا زنگی زدی رفیق ☺️ کوک : اوچین وضعیت ما اوضاع خطرناکیه 😞💔 اوچین : توضیح بده چه اتفاقی افتاده 😨 کوک : خیلی زیاده ولی باید بگم یکی از طرف سازمان ماموریت داره ما رو بکشه و دختر طرف وقتی فهمیده ما رو داره نجات میده 😶 حالا میشه ازت یه درخواستی کنم ؟؟ شماره کسی رو که بهت میدم ردشو بزن لازم دارم . اوچین : برام پیامک کن تو چند دقیقه هکشم میکنم 😏 کوک : ممنونم اوچین من باید برم فعلا . اوچین : بای و قطع کرد . کوک سمت در بیمارستان پارک کرد و ماشین رو قفل کرد و سریع وارد محوطه شد و به سمت پذیرش رفت و گفت : ببخشید حدود نیم ساعت پیش یه بیماری رو آوردن من همراهشونم حالشون چطوره ؟؟ پرستار که انور بود و صدای کوک رو شنید اومد سمتش و گفت : آقا ایشون تو بخش هستن و در حال استراحت میتونید برید پیششون 😊
کوک وارد اتاق شد و یه نگاهی انداخت به آلیشا که رو تخت خوابیده بود و با دیدن کوک از جاش بلند شد و گفت : رز فهمید من زنده ام ؟؟ کوک : اولا سلام خانم 😊 بله فهمیدن چرا انقدر ترسیدی ؟ آلیشا : نمیخواستم بفهمه فقط از دور مواظبش بودم 🥺 کوک : میدونی چقدر ناراحت بود 😶 این چه کاریه از این به بعد پیش خودمون بمون . آلیشا : اما بابای رز میدونه من زنده ام !! کوک : مهم نیست 😏 آلیشا : باشه 🙂 گوشی کوک زنگ خورد و کوک رو به آلیشا گفت : ببخشید من باید جواب بدم الان میام 😅 آلیشا : باشه راحت باش . کوک از اتاق رفت بیرون و سریع گوشیش رو جواب داد و گفت : اوچین چیکار کردی ؟؟ اوچین : کوک برات پیداش کردم تو سئوله 😎 کوک : میدونی چکارس تو سازمان چیکار میکنه ؟؟ اوچین : برای کشتن شما قراره یکی از آدمای خفن سازمان شه با کلی پول حدود ۸۰ میلیارد دلار 🥲 کوک : اوچین کسی رو میشناسی که بشه برا کشتن بدرد بخوره ؟؟ اوچین : کوک یکی رو میشناسم از اون که فکرشو بکنی بهتره 😎 کوک : آدرس خونه رو برات میفرستم بگو هر چی زودتر بیاد . اوچین : اونم تو هائجوعه . کوک : عالیه فردا بهش بگو بیاد به این آدرس ...... اوچین : اوکی من فعلا باید برم بای . کوک : بای و قطع کرد
گوشیش رو توی جیبش گذاشت و در زد و وارد اتاق آلیشا شد . آلیشا : بفرمائید 😊 کوک وارد اتاق شد و گفت : الان چطوری ؟؟ آلیشا : خداروشکر خیلی خوبم عالیم 😍 کوک : خب پس میتونی مرخص بشی ؟؟ آلیشا : اره دلم برای رز خیلی تنگ شده ❤️ کوک : من میرم با دکترت حرف بزنم لطفا همینجا بمون و مواظب خودت باش . آلیشا : هواسم هست 🙂 کوک : باشه و از اتاق رفت بیرون و به سمت اتاق دکتر رفت و با دکتر حرف زد در همین حین آلیشا رفت دستشویی و صورتش رو شست ( در رو قفل کرده بود ) میخواست شیر آب رو باز کنه که صدای باز شدن در اتاقش اومد فک کرد کوکه ولی با صدایی که شنید ترسید و بی صدا موند یکی داشت میگفت : رئیس پارک آلیشا تو همین اتاق بستری بود خودم دیدم . آلیشا با صدای بعدی بیشتر ترسید و به دستگیره در نگاه کرد صدای بعدی صدای بابای رز بود که با حرص میگفت : اون نباید زنده بمونه حتما تازه مرخص شده باید خونه اون عوضیا رو پیدا کنم
( منظورش اعضا بود خودش عوضیه بچه های ما خیلیم خوبن 😚 ) بابای رز : شما هم خیلی خنگید برا چی گذاشتید در برن خنگولا 😒 چند نفری که اونجا بودن با هم گفتن : ببخشید قربان 😔 و سریع از اتاق بیرون رفتن به هوای پیدا کردن آلیشا و کوک . بابای کوک موبایلش رو برداشت و زنگ زد به یکی و گفت : رئیس گمشون کردیم....داریم میگردیم.....ببخشید.... چشم الان خودمو میرسونم و از اتاق بیرون رفت . آلیشا که هنوز ترسیده بود توی دستشویی موند و با استرس به اینور و اونور نگاه کرد
صدای پای یکی اومد و در رو باز کرد آلیشا یه گوشه ای موند و صداش نیومد که صدای کوک اومد و گفت : آلیشا کجایی ؟؟ آلیشا با ترس در رو باز کرد و کوک دیدش و گفت : میتونیم بریم خونه 😊 آلیشا با ترس و پته پته گفت : اونا.....اونا.....این...جا بودن 😨 کوک : منظورت چیه ؟؟ آلیشا : بابای ( تنش لرزید ) کوک : اون کجاس ؟؟ آلیشا : فک کرد مرخص شدم با افرادش دنبال ماعه هنوز خونتون رو بلد نیست 🥺 کوک : پس میتونن بیرون باشن و ما رو ببین .
آلیشا : من میترسم 🥺 کوک : من اینجا فقط دست منو بگیر باشه 😊 آلیشا سریع دست کوک رو گرفت . کوک خندید و گوشیش رو از تو جیبش بیرون آورد و زنگ زد به تهیونگ ، تهیونگ : بله کوک . کوک : هیونگ همین الان وسایلتونو جمع کنید . تهیونگ : منظورت چیه ؟؟ کوک : بابای رز تو هائجوعه الانم اینجا بود شانس آوردیم زنده موندیم از خونه برید بیرون وسایل بردارید 💔
تهیونگ : با...باشه الان میریم بیرون شما چی ؟؟ کوک : ما هم فرار میکنیم اما قبل از اون چند تا کار واجب دارم 😎 تهیونگ : باشه پس میبینمت ، بای . کوک : بای .
کوک : آلیشا ببین با علامت سه ای که گفتم باید هر چقدر میتونی بدوای که صورتت اصلا دیده خب 🙂 آلیشا سری تکون داد . کوک : یک.....دو.....سه ) هر دو مثل جت میدوایدن و از توی بیمارستان بیرون زدن که کوک به زور حرف زد و گفت : فقط یکم دیگه میدونم درد داری ولی بدو ماشین همین وراس . آلیشا هم سریع میرفت و به کل دردش رو فراموش کرده بود که بالاخره به ماشین رسیدن و سوار ماشین شدن . کوک ماشین رو روشن کرد و زنگ زد به اوچین و گذاشت روی اسپیکر . اوچین جواب داد : بله داداش ❤️
کوک : اوچین تو مگه نگفتی اون مرتیکه تو سئوله ؟؟ اوچین با قاطعیت گفت : باور کن تو سئول بود میخوای از صفحه لپ تاب عکس بگیرم . کوک : اه که لعنتی خط دست خودش نیست ، اوچین اون دختره باید امروز ببینمش اما به اون آدرس نه از اون خونه فرار کردیم یه آدرس دیگه میدم هر چی زودتر باید ببینمش 💔 اوچین : الان باهاش تماس میگیرم کجا بیاد ؟؟ کوک : بگو تا نیم ساعت دیگه اینجا بیاد ........ ( نقطه ها آدرسه ) اوچین : اوکی الان میگم . کوک : ممنون فعلا بای 👋🏻 اوچین : بای 👋🏻 کوک با شماره تهیونگ تماس گرفت . تهیونگ : کجایی ؟ کوک : من دارم میرم سمت پل گوانسو . تهیونگ : ما نزدیکشیم 😃 کوک : خوبه همون جا بمونید ما هم میرسیم . تهیونگ : مواظب خودتون باشید من باید برم . کوک : فعلا و قطع کرد . آلیشا : کوک ؟! کوک : بله ؟ آلیشا : آخرش چی میشه 😔 کوک : نمیدونم اما امیدوارم فقط بلایی سرمون نیاد 💔 آلیشا : من نگرانم . کوک : نگران نباش فقط باید به فکر خودمون باشیم برای زنده موندن باید هر کاری که میتونیم بکنیم 🙂 آلیشا : من تو سازمان از چندتا عکس گرفتم چیزای خوبی توشه 😏 کوک : عالیه ممنون ❤️ آلیشا : خواهش میکنم 🥺 بعد ۲۰ دقیقه :
کوک پشت ماشین اعضا پارک کرد و کوک پیاده شد و بعد هم آلیشا ، رز با دیدن آلیشا گریش گرفت و پرید تو بغل آلیشا و گفت : میدونی چقد دلم برات تنگ شده بود 🥺😭
آلیشا هم بغضش گرفت و رز رو محکم فشار داد و گفت : فقط میخواستم سالم بمونی 🥺 کوک رفت سمت شوگا و گفت : یه دختر اینورا نیومده ؟؟ شوگا با تعجب گفت : دختر !! کوک : اره 🙂 شوگا : نه 😶
حدود یک دقیقه نگذشته بود که اعضا از بالای پل کسی رو دیدن که با موتور مدل بالایی رانندگی میکرد خیلی حرفه ای و قشنگ از بغل ماشین ها رد میشد کوک بدو بدو رفت پایین و گفت : خودشه اوچین عجب چیزیه 😏 دختر که ست مشکی زده بود از موتور براق مشکیش پیاده شد و به کوک نگاه کرد و گفت : سلام . کوک : سلام خانم محترم . ( بچه ها این نقشی که برا دختره انتخاب کردم رو خیلی دوست دارم 😂😐 ) دختر موتورشو پارک کرد و از پل همراه کوک بالا رفت و با دیدن اعضا یه سلام خالی کرد و رفت سر اصل مطلب . دختر : سلام به همگی ، اسم من جیوو قراره بهتون کمک کنم همینطور که دید من یه دختری نیستم که بهش انگشت بخوره بیوفته زمین ۲۱ ساله کلاس تیر اندازی میرم و ورزش های رزمی هم کار میکنم 😏 دوست ندارم تو کارم دخالت کنید همیشه پیش هم بمونید و از هم مراقبت کنید اوکی ؟ کوک : اوکی ممنون خانم جیوو . جیوو : من خوشم نمیاد خانم صدام کنید همون جیوو خوبه 🙃 کوک : باشه جیوو 😇 جیوو : حالا هم خیلی دیره هوا داره تاریک میشه هر جور هست باید امشب از شهر خارج شیم . رز : از شهر برای چی ؟؟ جیوو : برای اینکه بریم آمریکا فعلا باید بریم سئول 🙂 رز : اما سئول برای ما خطر داره !! جیوو : نه وقتی بابات اینجاس هیچ مشکلی نداریم ، امم درست گفتم بابات دیگه ؟؟🤨😏 رز خجالت کشید و گفت : بله 😔 جیوو : برید پایین . همه رفتن پایین و شوگا دستش رو انداخت دور گردن رز و گفت : زبونش خیلی نیش داره ولش کن 😒 رز : نیش نداره راست میگه 😔 شوگا : بس کن تر خدا رز 😶
این پارتم تموم شد یه چیزی دوست دارید این آخرین داستانم باشه ولی همه اعضا رو شوهر بدم یا اینکه این داستان فقط برا رز باشه ؟؟
راستش یه داستان برا ته دارم خیلی تو ذهنمه و سعی دارم بنویسمش ❤️😍
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
22 لایک
خیلی بدی
آجی ی چی بگم
وقتی تازه آرمی شدم فک کردم جیمین رو پروفته😶😶😶😹😹😹😹😹😹😹😹
عاجییییییییی کجایی😿
باتررررررررررررر
موهای هفتد رنگ جیمینم
وای استایل جین
😻😻😻😻😻😻من مردم آجی بیا منو ببر😿چرا بعدی نمیاد هی من منتظرم😐💔✌
و پارت 17 داستانم اومد....نمیدونم دوسش داری یا چی ولی گفتم بگم دیگه😿
وای خدایا منم مردم بیا بریم بهشت 😂😂
اجی برات کامنت گذاشتم مگه نیومده ؟؟؟؟
اه الان میرم ببینم 😐
بیرم بیرم😹نچ آجی کوش؟
عالی بود آجی💜💜💜
ببخشید دیر دیدم دیروز نتونستم بیام چک کنم چون شوهر عمهام کرونا داشت فوت کرده بود درگیر بودم💔
اعضا زو میخوای شوهر بدی؟ نه نده این فقط برای رز باشه😂
چالش: زندگی، عشق، امید🎶
منتظر بعدیام *-*
مرسی تجی جونم 😇😇
ای وای خدا بیامرزه خیلی ناراحت شدم عیبی نداره خواهری 😞😞
عااا خوب باشه نمیدم 😂😂
😍😍😍
گذاشتم تو بررسیه 🙃
مرسی آجی جونم🥺💜
آجی باتر رو دیدی؟
چقدر خفن بودددددد😱😱😱😭😭
اره اجی دیدم معرکه بود
دیدی جونگ کوک علامت ارمی رو بوس کرده من گریم گرفت 😂😭😩
وای علامت آرمیشون منو کشت بخدا
عالی بود آجی 😍💜🖤❤️💙
کلا گیج شدم من چن پارته ندیدم☹️💔
اصلا برام نیومد تا اومدم و اکانتتو پیدا کردم اومد
مرسی ❤❤
عیبی نداره 😂😂
عالی بود آجی😍🤩😍
امیدوارم پایانش بد نباشه و اینکه از رز باشه بهتره😍😍
چالش: در وصفشون عاجزم😊آخه اونا فراتر از کلمه ها و جمله ها هستند😍🤩🤩🤩
بی صبرانه منتظرپارت بعدم😍
مرسی ❤❤
اره واقعا اونا توصیف نشدین 🤩🥰😍
راستی میدونستی تو داستانم موتور جنی بر باد رفت تو زندان آتیش گرفت😿ولی ی بهترشو گیرش میاد😹
😂😂😂 عیبی نداره یکی بهتر گیرش میاد 😁
😻😻😻😻😻اصن مگه میشه محشر نباشه💋
مرسیییی اجی جونی (❁´◡`❁)
داستانت عالی بود
لطفا پارت بعدی رو زودتر بزار
مرسییی 🧡❤
همین امروز میزارمش 😁