10 اسلاید چند گزینه ای توسط: A.M.M انتشار: 4 سال پیش 1,200 مرتبه انجام شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
اگه باز هم نظر بدید قسمت های بعد رو حتما اضافه میکنم
از دید مرینت:امروز صبح دیدم یکی داره در میزنه با چشمای خواب آلود گفتم بفرمایید دیدم تیمه گفتش مرینت اگه میخواهی صبحانه بخوری بیا بریم طبقه پایین برای میل صبحانه . منم گفت پاشدم و باهاش رفتم اول رفتم به دست و صورتم یه آبی زدم و بعد رفتم سر میز صبحانه
وقتی به میز صبحانه رسیدم دیدم که تیکی و مرینت روی میز های کوچکی که روی میز بزرگ بود نشستن و دیدم که در روی میز کوچیک همه چی کوچیک بود حتی ظرف ها کلا همه چی کوچیک بود حتا یه بشقابماکارون کوچیک روی میز بود و تیکی و جیمی داشتن اون ها رو با اشتها میخورن از اونجا فهمیدم که جیمی هم از نظر غذایی به تیکی رفته و ماکارون دوست داره. بعد روی میز بزرگ رو نگاه کردم همه چی بود واقعا فکر میکنم تا حالا میز صبحانه به این مفسلی ندیدم
بعد نشستم سر میز و شروع به خوردن صبحانه کردیم . ادامه از نگاه جیم: به مرینت گفتم وقتی که گم شدم دو تا آدم پولدار بودن که نمیتونستن بچه دار بشن به خاطر همین وقتی منو پیدا کردن دلشون برام سوخت و گفتن حالا که قرار نیست بچه داشته باشیم حالا این بچه بی گناه رو که گم شده بزرگ کنیم . اونا مثل پدر و مادر واقعی من بودن منو به مدرسه فرستادن ولی من در فوتبال استعداد داشتم تا اینکه رفتم تیم نیو یورک بعد به خاطر عملکرد خوبم از تیم پاریسی دعوت گرفتم و اومدم پاریس و به خاطر قدرتم فهمیدم که یه خواهر دارم و تو بچه گی چه اتفاقی برام افتاده.
بعد گفتم فهمیدم تو، تو دبیرستان دوپان هستی به خاطر همین منم اومدم مدرسه دوپان . بعد هم بهش گفتم که خیلی دوست داشتم یه روز با خواهرم رو یه میز بشینم و ادامه از چشم مرینت: من خیلی خجالت کشیدم ولی چیزی نگفتم بعد از اینکه ما و کوامی ها صبحانه خوردیم گفتم الان مدرسه دیر میشه دیگه بریم. تیم گفت باشه و رفت لباساشو عوض کرد و رفتیم به سمت حیاط من رفتم به سمت در که
تیم گفت کجا داری میری بعد بهم گفت امروز با راننده شخصی باید بریم مدرسه و در رو برام باز کرد و منم نشستم و خودش هم رفت اون طرف نشست و به سمت مدرسه راه افتادیم وقتی رسیدیم تیم در رو برام باز کرد و منم اومدم بیرون از شانس بد آلیا داشت نگاه میکرد بعد رفتم پیش آلیا و تیم هم رفت پیش آدرین و نینو. آلیا بهم گفت هی دختر چی شده با این پسر تازه وارد میپری؟ منم مجبور شدم بهش تمام قضیه برادرم رو بگم و قضیه اینکه دیشب اونجا بودم آلیا خیلی تعجب کرده بود و بهم گفت فکر میکردم تو تک فرزندی و منم گفتم منم تا دیروز همین فکر رو میکردم.
بعد دیدم که لایلا از جلوم رد شد و یه تیکه پروند من خیلی عصبی شدم تا تیم این صحنه رو دید اومد پیشم و گفت مرینت چی شده که انقدر ناراحتت کرده منم بردمش یه جای خلوت و تمام ماجرا رو براش تعریف کردم .
تیم گفت مرینت اگه این دختره ی بیشعور تو این مدرسه باشه تو آکومایی میشی ببین تا زنگ بعد یه کاری میکنم که کیف کنی و بعد رفت . ادامه از نگاه تیم : رفتم پیش مدیر و به اون گفتم آقای داماکلیس باید لایلا رو از مدرسه اخراج کنی . اون گفت نه چون مادرش پول خوبی برای موندن اون میده . من گفتم چقدر اون گفت پنجاه هزار دلار برای یه سال. من بهش گفتم آقای داماکلیس اگه اون رو از مدرسه اخراج کنی من هر سالی که تو این مدرسه هستم پانصد هزار دلار بهت میدم. داماکلیس چشاش داشت میزد بیرون . بعد بهش گفتم یا من و کلی از بچه ها میریم یا لایلا. اون گفت این زنگ اخراجش میکنه . بهش گفتم اگه تا این زنگ اخراج بشه پانصد هزار تا فردا تو کارتته. ادامه از زبان مرینت
ادامه از زبان مرینت:زنگ خورد رفتم سرکلاس اما مدیر داماکلیس اونجا بود به خاطر همین تعجب کردم بعد همه اومدن و خانم بوستیه هم وارد کلاس شد گفت بچه ها من یه خبر دارم بعد به لایلا گفت که وایسته و بهش گفت لایلا تو از مدرسه اخراجی . همه از تعجب داشت چشاشون در میومد حتی خودمن. بعد لایلا گفت آخه چرا و مدیر گفت که درخواست یکی از دانش آموزان بوده لایلا گفت کدوم احمقی اینو گفته
بعد تیم بهش گفت اولا احمق خودتیی که با این همه دروغ هایی که میگی تظاهر میکنی خیلی خوبی و دوما که هیچ کس حق نداره خواهرم رو ناراحت کنه که تو اینکارو کردی. بعد لایلا گفت من هیچوقت دروغ نگفتم . ادامه از نگاه تیم: یه فیلم رو انداختم رو تخته کلاس که وقتی لیدی باگ داره جلوی آدرین میگه لایلا دروغ گو هستش و همه دیگه فهمیدن لایلا چه آدم حقه بازیه و مرینت راست میگفته. حالا میپرسید چجوری این فیلم رو گرفتم رفتم به دایره زمانی و برگشتم عقب انقدر رفتم تا رسیدم به اونجا و از اون فیلمبرداری کردم.
همه بچه های کلاس فهمیدن من و مرینت باهم خواهر و برادریم و از همه بهتر فهمیدن لایلا یه حقه بازه. لایلا از این مدرسه برای همیشه رفت .این زنگ تموم شد رفتیم توی حیاط اما من فهمیدم یکی پشتمه و اون لایلا بود گفتم تو اینجا چیکار میکنی گفت من آفتاب پرستم به مرینت یه چشمک زدم و فرار کردم مرینت رفت و به لیدی باگ تبدیل شد و اومد و آفتاب پرست رو گول زد تا منم رفتم تبدیل شدم گفتم جیمی سرعتمو ببر بالا و به فلش تبدیل شدم و دویدم اما کت نوایر هنوز نیومده بود من رفتم و با لیدی باگ لایلا رو شکست دادیم و زدیم قدش و از هم خداحافظی کردیم ولی هر دوتامون رفتیم مدرسه. بعد وقتی به تیم تبدیل شدم رفتم و همه بچه های مدرسه رو به افتخار خواهرم به یه مهمونی دعوت کردم. رفتم پیش آدرین اما دیدم ناراحته گفتم چی شده آدرین گفت پدرم اجازه نمیده به مهمونی تو بیام گفتم بیا بریم من با پدرت صحبت میکنم اون گفت نه اون نمیزاره ولی من انقدر پا فشاری کردم که آدرین گفت باشه. بعد رفتم تو خونه آدرین به ناتالی گفتم میخوام با آقای آگراست صحبت کنم گفت نه گفتم در گوشتو بیار بعد یواشکی بهش گفتم اگه نزاری برم تو به همه میگم اون هاک ماثه و توهم مایورا و بعد برای اینکه لو نرن مجبور شد قبول کنه رفتم تو و به گابریل گفتم ، گابریل من میدونم تو هاک ماثی اگه نزاری آدرین به خونه من بیاد یا به مهمونی من بیاد به همه میگم اما اون گفت تو مدرک نداری یه فیلم از تبدیل شدنش نشونش دادم و گفت باشه . من و گابریل رفتیم بیرون و آدرین به من گفت میدونم پدرم نمیزاره ممنون که باهاش صحبت کردی ولی گابریل گفت اجازه داری و آدرین خیلی خوشحال شد و از من کلی تشکر کرد. ممنون که تا اینجا با من همراه بودید لطفا نظرات فراموش نشه???
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
پاسخ نامه
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
در کل داستانت منطق نداره...ولی برای وقت گذروندن خوبه
نگو
قشنگه که
اگه دوست نداری خب نخون
شرمنده وقتی این قسمت رو نوشتم یکم خسته بودم از دستم در رفته
بعدی رو گذاشتم
گروه وردی آپ دارم هر کی میخواد بیارمش تو گروه شمارشو بفرسته
حتما کاری میکنم که کشف هویت بشه برای کشف هویت نقشه دارم
عالی عالی بعدی لطفن
سلام
عالی
اگه نظر ندید قسمت بعد رو نمینویسم قسمت بعد آماده اس فقط منتظر نظراتم
شرمنده اگه جایی غلط املایی داشتم و جیم و تیم رو باهم قاطی کردم دیشب یکم خسته بودم اینو نوشتم
خیلی قشنگ بود لطفا زود تر قسمت بعدی هم بنویس ??????????