اینا همش واقعیه به خدا با دوتا چشم های خودم دیدم
تازه کوچ کرده بودیم به این خونه ساعت دو و نیم (بین ساعت ماوائ
طبیعی ) دیدم آب حموم باز شد جیغ زدم مامانم بیدار شد دیدیم حموم خیسه اما اب بسته
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
22 لایک
من یکبار با خواهرم تو اتاقش داشتیم درمارد مدرسه و درس و اینا حرف می زدیم که یهو جلو چشمام رو گرفت گفت پشتت و بعد دستشو برداشت بهش گفتم پشتم چی؟ گفت اون زنه منم پشت کردم
دیدم راست میگه باهم فرار کردیم رفتیم اتاق من
😐
و بعد جیغ کشیدم رفتم پیش مامانم و مامانم فکر کرد سوسک رفته تو بدنم منو زد که سوسکه از بدنم خارج بشه در حالی که سوسکی در کار نبود . به مامانم گفتم یه نفر تو اتاقه !!! مامانم گفت یه نفر !؟ و بعد رفتیم دیدم هیچی تو اتاق نبود
من حرفاتو باور میکنم چون واسه خودمم یه اتفاق ترسناک افتاده
می تعریفَمَش یعنی تعریف میکنمش
یه شب که بابام رفته بود خونه ی عموم ( خونه ی عموم طبقه پایین خونه ی ماس )
داشت خوابم میبرد که یهو دیدم یه پسر بچه ی ترسناک داره به من نگاه میکنه
یه بار هم یه داستان ترسناک توتو نت گفته بود یه تابرو بود که به روح داشت با لبخند بهش نگاه میکرد بعد فهمید پنجره بوده😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑
آها یکی دیگه هم دیشب یکی رو دیدم که از پشت پنجره نگام میکرد وقتی لامپو روشن کردم نبود اما وقتی لامپو خاموش کردم هنوز همونجا بود
من یه بار توی خونه تنها بودم بعد یهو تلوزیون روشن شد. این یکی یکی هم نصف شب وسایل از روی میز افتادن زمین
ترسناک ترین اتفاق منم این بود که خواهرم از کنارم رد شد و رفت تو اتاق هرچی هم که صداش زدم جواب نداد بعد خواهرم از توی تراس اومد بیرون
وای چه ترسناککککک😳😳😳😳😳
من بودم تا الان رفته بودم تیمارستان😳
خونت جن زدس😳😳😳😳😳😳
بابام دعا خون آورد دیگه تا الان جز تق تق شبا دیگه هیچی نمیاد
وااااای الان دیگه شب خوابم نمیبره 😒😒😒😒بازم بذار لطفااااا پارت دووووو بتشههههههه بابا دنبالت کردم ازین چیزا بذااااارررررر
من یه بار خوابیده بودم بعد یکی با دو انگشت زد تو سرم پا شدم دیدم چیزی نیست به مامانم گفتم گفت ما خواب بودیم بیار هم یه صدای ترسناک صدام کرد