
به نام خدا😆😆😆 سلامممممممممم خوبین ؟ 😻😊 من حوصله ندارم تیکه تیکه بنویسم ، به خاطر همین امروز همه ی قسمت هاش رو می نویسم . البته ۲۰ تا قسمت اولش😹 از الان بهتون بگم که شاید تعداد قسمت هاش از ۵۰ تا بیشتر باشه 😹😹😹🔫💣
ادامه دی داستان 📖 : چییییی😱 یعنی برای رفتن به فن ساین باید شماره تلفن و این چیزا داد ؟ 😨😭😭😭😭 نههههههههههههههههههههههههههههه من دیگه نمی تونم برم 😭😭😭😭 مغز : حالا تو امتحان کن ، شاید بشه 😊 ا/ت : اِ مهربون شدی هاااا ، باشه 😆 مغز : 💝😁😁😁💝 از زبون ا/ت : رفتم و توش ثبت نام کردم و ... اطلاعاتی که لازم بود رو دادم . 😻 یعنی میشه ؟ 😭💔 اگه قبول بشم که از ذوق غش می کنممممممم😻😻😻😻😆😆😆😆 ولی منو این همه خوشبختی محاله ! 😓😭💔 ولش حداقل بذار تو وی ورس بهشون پیام بدم . متن پیام : ....................……… نویسنده : هر چی که خودتون می خواید به بی تی اس بگید .😊 چه بدشانسی ای ! آزمون دارممممم اونم آزمون نوبت دوم 😒 دیگه گوشی کنار باید برم بخونم وگرنه مامانم از دار آویزونم می کنه .🔫💣 نویسنده : شما یک هفته ی کامل سراغ گوشی نرفتید و همش درس خوندین 😹 فکر نکنم همچین کاری بکنید😓😹😹😹 بعد از یک هفته ......... ا/ت : خب دیگه بعد از یک هفته میرم سمت گوشی . 😆😆😆 همینجا که داشتم با عاجی هام تو تستچی حرف می زدم .......😱😱😱😱😱😱😱😱😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨 😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨
یه کسی بهم زنگ زد ، شمارش که نگاه کردم کد پیش شماره ش ۸۲ بود . 😵 ( نویسنده : ببخشید همش وسط داستان میام ، فقط خواستم بگم کد پیش شماره ی کره جنوبی ۸۲ هست ، مثل ایران که ۹۸ هست .😊 و بگم که شما زبان کره ای و ژاپنی و انگلیسی و فرانسوی و عربی و ترکیه ای و چینی رو بلدین😻) یعنی از کره ی جنوبی هست ؟ 😨خب آره😓 ، بر دارم شماره رو ؟ 😵نمی دونم😓 ، مطمئنم از این کارم پشیمون میشم😓 ، ولی باید بردارم . 😣 کسی که زنگ زده بود : سلام ، شما در قرعه کشی برای رفتن به فن ساین قبول شدید و ...... از همین چیزایی که مربوط به فن ساین هست میگه . همون مرده که زنگ زد : الو ؟ خانم ا/ت صدای منو می شنوید ؟ ا/ت با یه صدای لرزان : ببب.بله خودم هستم ممنون ، چشم . و دیگه خودتون می دونید چی میگن😓😁 از زبون ا/ت : بعد از اینکه گوشی رو قطع کردم ....... جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغ 🔊🔊🔊🔊🔊 جوری جیغ زدم که همسایه ها اومدن گفتن چی شده ؟ 😨 مامانم بنده خدا غش کرد .😓😹 بعد از اینکه مامانم بهوش اومد ..... مامان ا/ت : دختررررررررر می کشمتتتتتتتتتتت🔫🔫💣😡😡😡😡😠😠😠😠😠😉 یا اباالفضل خدایا خودت به دادم برس 😱 خدا رو شکر فقط همینو گفت ، منو نکشت😂 خب اینم یه ذره واسه خنده بود 😉😂💖 ادامه : مغز : ا/ت ؟ تو دقیقا چجوری می خوای بری کره ؟😓 ا/ت : راست میگیا ، الکی شلوغش کردم. 😓 چییییییی نههههههههههههههههههههههههههههه من نمی تونم برم فن ساین ، از همون اولش هم نباید این کار رو میکردم ! 😢😩😞 من می خوام خودکشی کنم 🔫😞 دیگه نمی تونم 😣😞🔪💣 مغز : دیوونه شدی ؟ اینو ولش ، برو ببین تو وی ورس کسی جوابتو نداده ؟ ا/ت : درسته ! وی ورس ، وایسا ببینم کسی جوابی نداده ؟ 😣 یا حضرت اباالفضل 😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨😨
چیییی همه ی اعضا جوابم رو دادن ؟ من دارم خواب می بینم 😓 اره منو این همه خوشبختی محاله😞 مغز : عه دوباره شروع کردی که ! 😒 تو خواب نیستی ، اونا بهت جواب دادن کجای این جمله باور نکردنی بود ؟ 😒😓 ا/ت : وااااااااااااای من فداتون بشم ایشالله . جواب عاجی کوچولوتونو دادین ؟😻😻😻 متن پیام اعضا رو بر اساس حرفایی که خودتون می خواید بهشون بگید در نظر بگیرید .😊 نویسنده : از وقتی که ا/ت بهشون پیام داده ، نمی تونن از فکرش بیرون بیان . از الان بگم که اونا ا/ت رو خواهر کوچولوی خودشون می دونن😻 منحرفانه نیست گُلای من 💖 الان توی کره : اعضای بی تی اس : جیهوپ : هعی روزگار ، چه سختی هایی کشیده این دختر . آخی هیچ کسی رو به جز خدا نداشته که باهاش درد و دل کنه ، به خاطر همین به ما گفته . 😢 جیمین : تو ور خدا نگو که دلم می خواد گریه کنم از بس این دختر مظلومه😞 جین : نهههه من اشک تو چشام جمع شده😥 تهیونگ : آخی بمیرم برات خواهر کوچولوی من 😖 شوگا : چه پیشی نازی هست ا/ت جونم . 😩 از وقتی تو وی ورس کامنت گذاشته خوابم نمی بره🙇 جونگ کوک : وااااااااااااای خدا این دیگه کیههه😫 تا به حال هیچ آرمی ای بهمون نگفته بود داداشی 😭😭😭 نامجون : چرا دنیا درکش نمی کنه 😤 نگران نباش خواهر کوچولو ما درکت می کنیم😿🙀 و همه با گریه کردن جونگ کوک گریه می کنن😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭 و یه دونه از آهنگ های غمگین خودشون رو می ذارن .😿 وااااااااااااای منم گِرْیَمْ گرفت .🙀😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭 لطفا گریه کن . 🙀😿 به خاطر داداشی هامون😭😭😭😭😭😭 روز بعد ............... وقتی که بی تی اس کامنت ا/ت که نوشته بود من تو فن ساین قبول شدم و پدر و مادرم بهم اجازه نمیدن بیام ، اگه میشه یکی رو به جای خودم بفرستم ؛ اینطوری جوابشو دادن : سلام خواهر کوچولو 😄 چه بد😿 این کار غیر ممکن هست ولی ما تلاش خودمون رو می کنیم تا یکی دیگه به جات بیاد . 😊
ا/ت : امممممم حالا باید یکی رو پیدا کنم که به جای من بره فن ساین .😃 اما کسی از همکلاسی های من که آرمی نیستن😫 همینجوری که داشتم توی مدرسه قدم می زدم ........ خوردم به یه دختر مهربون و خوشگل که تو دستش کتاب های زیادی بود . خوردم بهش و کتاباش رو زمین افتاد .😨 ا/ت : وااااااااااااای ببخشید واقعا معذرت می خوام . خیلی خیلی خیلی منو ببخشید 😰 الان کمکتون می کنم تا کتابا رو جمع کنید . 🙏 ا/د : نه مشکلی نیست ، ممنون خودم جمع می کنم 😊 ا/ت : اُ نه این چه حرفیه ، بذارید کمک کنم .🙏😄 همینجوری که داشتم کتاباشو جمع می کردم ، چشمم به یه چیزی خورد ....... اون عکس بی تی اس بود .😻 یعنی اونم آرمی هست ؟ 😍😍😍 ا/ت : ببخشید شما آرمی هستین ؟ من یه آرمی هستم .😄 ا/د : واقعا ؟ منم آرمی هستم 😍😍😍 ا/ت : می تونم باهاتون صحبت کنم ؟ ا/د : بله بفرمائید بریم روی اون صندلی بشینیم .😉😊 از زبون ا/د : یه دختر خیلی خوشگل بهم خورد و کلی معذرت خواهی کرد ، بعد ازم پرسید آرمی هستی ؟ منم گفتم آره و بهم گفت بیا با هم حرف بزنیم . از همین الان خیلی دوستش دارمممممم😍 ا/ت : اول از همه می خوام بدونم که باهام دوست میشی یا نه ؟😆 ا/د : وااااااااااااای حتما خیلی خوشحالم ، اسم من ا/د هست 😊 ا/ت : امممم راستش من توی فن ساین قبول شدم . می دونم باورش سخته ولی قبول شدم . اما پدر و مادر من اجازه نمیدن برم کره . از داداشی های گلم بی تی اس خواستم که با مسئولین فن ساین صحبت کنن که یکی دیگه به جای من بره . 😉😊 منم می خوام یکی رو انتخاب کنم .😆 می دونم باورش سخته ، به خاطر همین اگر می خوای مطمئن بشی ، امروز بیا خونمون تا بهت نشون بدم 😊 ا/د : چییییی 😨 باشه میام ، هنوزم باورم نمیشهههههههه😱 عصر خونه ی ا/ت💫 : ا/ت : خیلی خوش اومدی عزیزم 😊 بفرما بشین تا برات یه چیزی بیارم 😆🍹 ا/د : ممنون عزیزم زحمت نکش 🙌 ا/ت : این چه حرفیه مهمون حبیب خداس😻 بعد چند دیقه ...... ا/ت : ایناهاش ، اسم من اینه . و همه چیز رو بهش نشون دادم 😁 بیچاره چشماش گرد شده بود ، هنوزم مات و مبهوت بود 😹 ا/د : وااااااااااااای وااااااااااااای وااااااااااااای وااااااااااااای وااااااااااااای وااااااااااااای وااااااااااااای وااااااااااااای وااااااااااااای وااااااااااااای وااااااااااااای وااااااااااااای وااااااااااااای وااااااااااااای وااااااااااااای وااااااااااااای وااااااااااااای وااااااااااااای وااااااااااااای وااااااااااااای وااااااااااااای وااااااااااااای وااااااااااااای وااااااااااااای وااااااااااااای وااااااااااااای وااااااااااااای وااااااااااااای وااااااااااااای وااااااااااااای وااااااااااااای وااااااااااااای تو واقعا تو فن ساین قبول شدییییییییی😻😻😻😻😻 ا/ت : آرهههههههههههه😁😉💖 و می خوام تو به جای من بریییییییییییی😉 ا/د : داری شوخی می کنی مگه نه ؟ 😰 ا/ت : من ؟ نه . کاملا جدی گفتم 😊 ا/د : من امشب خوابم نمی برهههههههه😆😆😆😆😆😆😆😆😆😆😆😆😆😆 داداشیام من دارم میاااااااام . 😆😆😆😆😆😆💖💖💖 ا/ت : وااااااااااااای چقدر منی 😹😹😹😹😹😹😹😹😹
ا/ت : ببینم پدر و مادرت اجازه میدن ؟ ا/د : البته که آرهههههههههههه . اونا از خداشونه😍😍😍😍 ا/ت : خب خیلیم عالی ، بهتره بری و وسایلت رو جمع کنیییییییی😉💖 چند روز بعد ............. ا/ت : 😭😭😭😭😭 وای ا/د جونم دلم برات تنگ میشه 😭😭😭😭😭😭😭 راستی داری میری به داداشام بگو که ا/ت خیلی دوست داشت بیاد اما نشد .😭😭😭 ا/د : وااااااااااااای منم دلم برات تنگ میشه خوشگلم 😭💔 حتما بهشون میگم . 😭💔😭 ا/ت : میسی عاجم😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭 (نویسنده : ببخشید تو جای احساساتی پریدم💔😭 ، شما می تونید دوست یا عاجی ای که خیلی دوسش دارین رو به جای ا/د قرار بدین💔😭 منم برم😭💔) وقتی ا/د به کره رسید ..........💖😍
اُ اُ نه خوشگلم دیگه این قسمت تموم شد. 😁😹💖 لایک و کامنت یادت نره هاااا .💟 بزن بعدی چالش داریم . 💥🔥 منتظرم تا لایک و کامنت کنید . 😹 در ضمن اگه لایک ها بالای پانزده شد می گذارم .😉😏 نشد دیگه خودتون می دونید 👾👿 خیلی دوستت دارم. 💖 منظورم با تو هست که داری داستان منو می خونی 😉
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی
ممنون 💖💖💖
من فقط میخوام تموم شه
منظورم اینه که توروخدااااااا بذار
باشههههه😹💖
عاجی میشی•-•💔
اوهوم💖 ، مهدیه 12 ساله شیرازی هستم به خاطر کار بابام اومدیم استان بوشهر ، شهرستان جم 😇
خوشبختم 🤗
خودتو معرفی نمی کنی عاجم ؟ 🤗
منم هیوا 10 لقب هام گوئن هرمیون موچی خوشبختم•-•✨🎈
💖💖💖💖💖💖
خیلی خوشحال شدم 😻😻😻😻
❄️🍫
داستانت خیلی قشنگ بود
لطفا پارت بعدی رو زودتر بزار
ممنوووووووووووووووووون حتما 🤗💖
لطفا پارت 3 هم بزار واقعا عالیع•-•💕✨
میسی خوشگلم🤗💖 می خوام چن تا پارت با هم دیگه بذارم 😹😹😹
•-•🎈✨✨✨
عالی بود
چالش :لطفا ا/ت بره به فن ساین 💙🍓😍
ممنووووووووووووووون 😍
باشهههههههه💗
واسه چی ا\ت نرفت
سلام 😇، چون مامان و باباش اجازه نمیدن بره خارج☹
چون مامان باباش اجازه نمیدادن😑
😹😹😹