داستان ما قسمت 3

یهو تریسا از جاش بلند شدو منو بوسید و دستاشو دور گردنم حلقه کرد به اسامی نگاه کردم نوشیدنی ها از دستش افتادو شروع کرد به گریه کردن از بین منو تریسا رد شدو رفت تریسا بهم چسبیده بودو گفت......

اون دختره دیگه کی بود....... اه مهم نیست الان این مهمه که من عاشقتم ماکو دوباره منو ببوسه که....

دستمو جلو لباش گذاشتمو گفتم تریسا تو همه چیزو خراب کردی بعد تریسا گفت اون کی بود ماکو.....جوابشو ندادمو رفتم پیش اسامی.....

رو صندلی نشسته بودو داشت گریه میکرد بعدش گفت ماکو من از همون اول گفتم باید از هم جدا شیم ??? رفتم کنارش نشستمو چیزی رو که هنوز نباید میگفتمو گفتم ... اسامی من من ..... عاشقتم ...... از همون بار اول که دیدمت عاشقت شدم ترو خدا باور کن اسامی سرشو اورد بالا و گفت ....

اما اون دختر........ اون ....... وسط حرفش پریدمو گفتم اره اره میدونم چی کار کردم ولی من عاشق اون نیستم من عاشق تو أم باور میکنی... اسامی لبخند زدو گفت.....

اره .... باور میکنم ..... دستمو گذاشتم رو شونه هاش میخواستم دستمو بردارم که یه دفه بغلم کردو لبخند زد منم بغلش کردم بعد گفتم....

نمیزارم قلبت بشکنه اسامی من باهاتم بعد اسامی بهم گفت منم باهاتم ماکو ????بعد بهم گفت موافقی بریم چیزی بخوریم؟؟؟اقای خوشتیپ گفتم بله بانوی زیبا بعد هردومون خندیدیم.....بلند شدیم بریم که یهو

اسامی دستمو گرفتو گفت باید از اون دختر عذر خواهی کنی و اونو ببوسی ..... با تعجب نگاهش کردمو گفتم چی چی چی داری میگی !!ها ..... گفت فقط یه عذر خواهی همین انجامش بده کار سختی نیست?گفتم هر چی تو بگی بعد هم بوسیدمش و رفتیم بیرونِ.......

تریسا رو صندلی نشسته بود و داشت گریه میکرد اسامی سرشو تکون داد که ینی برم جلو منم از پشت لپ های تریسا رو بوسیدم بعد در گوشش گفتم.......

ممنون که خوندید منتظر قسمت بعد باشید وممنون???❤❤❤❤?