
خوب این پارت دیگه باید مثل ادم بیاد 😐 البته اگه خدا بخواد 😂

« پیش دیپر » : دیپر خواب بود ولی به خاطر سر و صدا هایی که از طرف زیرزمین میومد کم کم بیدار شد دیپر : 😴 امممم میبل..باز داری چیکار میکنی..؟..میبل ؟ ؛ وقتی دیپر متوجه نبود میبل شد تصمیم گرفت که دنبالش بگرده دیپر در حال پایین اومدن از پله ها : آه باز اون دختر سربه هوا کجا رفته ؟ 😑 / دیپر وارد آشپرخونه شد اما وقتی میبل رو اونجا پیدا نکرد تصمیم گرفت یه جای دیگه رو بگرده اما به محظ اینکه از اونجا خارج شد صدایی از آشپزخونه اومد دیپر : ها ؟ اون دیگه صدای چی بود ؟! 🤔 اگه غلط نکنم از آشپزخونه اومد ! ؛ دیپر دوباره به اونجا رفت اما چیزی ندید دیپر : هممم عجیبه 🤔 ...صبر کن این لیوان عجیبه خیلی / دیپر کمی بیشتر به لیوان دقت میکنه و متوجه چنتا سرنخ روی لیوان میشه
دیپر : خب خب خب بزار ببینم با توجه به اینکه یه قطره آب ته لیوان باقی مونده میشه نتیجه گرفت که یه نفر لحظاتی پیش اینجا بوده و آب خورده !! و از اونجایی که یه نفر لحظاتی پیش غیب شده میشه نتیجه گرفت که اون اینجا بوده و این شخص کسی نیست جز میبل ! و البته میشد این رو از چشمکای رنگی رنگی که بهش جسبونده فهمید 😐 ( بچه خواست کاراگاه بازی دربیاره 😂 ) و همون لحظه صدایی از زیرزمین میاد دیپر : اون دیگه صدای چی بود ؟! فکر کنم صدای میبل بود !! ؛ اون با سرعت به طرف ماشین شوکولا دوید وقتی رسید در باز بود سریع وارد میشه و به طرف صدا حرکت میکنه و بعد از چند ثانیه دویدن دیپر به منبع صدا رسید و
در رو نیمه باز کرد و میبل رو دید که یه جا همینطوری به حرکت وایساده و به جایی نگاه میکنه بعد در رو کامل باز کرد و دروازه رو دید که شمارش معکوس رو برای باز شدن میده اما چیزی که دیده بود رو باور نمیکرد ( از اینجا به بعد وقتی تو زیرزمینی داد میزنن ) دیپر : میبل ! اینجا چه خبره ؟! میبل : دیپر !؟ تو اینجا چیکار میکنی ؟! دیپر : داشتم دنبال تو میگشتم ! و در ضمن اینجا چه خبره ؟! میبل : خودمم نمیدونم ! وقتی من اومدم اینجا اینطوری بود ! ، و بعد برای چند لحظه جاذبه از بین رفت و بعضی از وسایل ها در هوا معلق شدند و بعد افتادند دیپر : بیا کلید ها رو بچرخونیم ! ؛ و بعد نوبت دکمه-ست دیپر : اماده ای ؟ میبل : با هم دیپر و میبل : ۳_۲_۱ و بعد دکمه رو فشار دادند

اما هیچ اتفاقی نیفتاد و دروازه همچنان داشت به کارش ادامه میداد میبل : چ_چرا کار نکرد ؟! 😓 دیپر ,: نمیدونم ولی باید به عمو فورد و عمو اسی خبر بدیم شاید اونا بدونن باید چیکار کنیم ! میبل : فکر خیلی خوبیه ! بزن بریم ! 🏁 فورد : بدونیم که چیکار کنیم ؟ استنلی : اینکه چجوری املت درست کنی لابد 😂 دیپر و میبل : عمو اسی عمو فورد یه مشکلی داریم !! فورد : شنیدم که یه صدا هایی داره میاد ! دیپر : ولی مشکل جدی تر از این حرفاست ! فورد : مثلاً چی ؟! میبل : مثلاً اینکه دروازه به طور مسخره ای روشن بشه و اصلا نشه خاموشش کرد 😃 فورد و استنلی : خو اینکه جدی تر از جدیه بچه !! 😐

استنلی : خب نابغه احیانا یه دکمه ی جایگزین برای خاموش کردن این دروازه برای مواقع اضطراری وجود داره ؟! فورد : وجود داره ولی... استنلی : ولی چی ؟! فورد : دقیقا روی دروازه-ست و دسترسی بهش خیلی سخته ! 😓 استنلی : یعنی جا قحط بود بود که تو باید اونجا همچین چیز مهمی رو بزاری 😐 فورد : خب اون موقع فکر نمیکردم اینجوری بشه 😑 استنلی : خب از این به بعد فکر اینجاشم بکن ! ، چند لحظه بعد جاذبه از بین رفت و همه چیز معلق شد استنلی جلو رفت و سعی کرد دکمه ای که روی پورتال بود رو فشار بده اما پورتال جوری که انگار همه ی هوای اطراف رو مکیده باشه و بعد بیرون داده باشه فشار وارد کرد و استنلی به علت پرت شد فورد : فایده نداره اون مقاومت نشون میده ! دیپر : پس باید چیکار کنیم ؟! استنلی : باید دعا کنیم که هیولایی از پورتال نیاد بیرون ! فورد : ولی جواب نمیده !

استنلی : منظورت چیه ؟! فورد : من بدون اینکه بدونم این پورتال رو جوری تنظیم کردم که به بعد کابوس منتهی میشه ! استنلی : اونجا دیگه چه خراب شده ایه ؟! فورد : اونجا بعدی هست که بیل سایفر و بقیه هیولاها بودن و رو به نابودی بود به خاطر همین میخواست اینجا رو به صلته در بیاره ! استنلی : خب اینجوری که کارمون زاره ! دیپر : پورتال به شماره های اخرش رسیده !! همه : 5-4-3-2-1-0 فورد همه بخوابین رو زمین !!! و بعد بببوووومممم !! 😫 انفجاری عظیم رخ داد و همه جا پر از نور شد ، هیچ چیز قابل دیدن نبود از توی پورتال کم کم میشد سایه ی یه ادم رو دید که داشت نزدیک و نزدیک تر میشد و این تنها چیزی بود که قابل دیدن بود
ناشناس : هه هه ( سرفه ) فکر کنم کار من بدون یه انفجار اصلا نمیشه هه هه فورد : تو کی هستی ؟! ناشناس : اه ! اینکه شش انگشتی خودمونه ! فورد : جواب منو بده تو کی هستی ؟! ناشناس : خب انگار این روش تشکر کردنه توئه ! 😁 دیپر : راجبه چی حرف میزنی ؟! ناشناس بیخیال یعنی اینقدر زود منو یادتون رفت ؟! میبل : صداش یکمی آشناس ! استنلی : نکنه یکی از مشتریام دانشمند از آب درومده ؟!😁😁 ( نگاه نا امیدانه ای در چشمان ناشناس دیده میشد ) ناشناس یه شانس دیگه دارین ! استنلی : نکنه همون نوره ای که پوره ای 😁 فورد : مسخره باز_ ناشناس : دقیقا !! صدا امتیاز برای تو 😁 استنلی : ایول ! 😁 فورد : از جات تکون نخور مجرم ! ( و تفنگی را جلویش گرفت ) میبل : ولی اگه تو نوری پس چرا الان یه دختری ؟!
میبل : اگه همون نوری پس چرا الان یه دختری ؟! یا من زیادی شکر خام خوردم اقا سگه ؟😁 نور : اون که مشخصه ولی بنده اسم دارم اسمم روبیئه ! بعدشم الان چرا تو رو من اصلحه گرفتی ؟ جای تشکره ؟! فورد : تشکر ؟ از چی ؟ از اینکه ما رو توی اون دروازه ی تاریک انداختی ؟! روبی : هه ؟! گفتی دروازه ی تاریک ؟! ( زد تو سرش ) هه هه ههه ( خنده ی استرسی ) میدونستی که تلفظ دروازه ی تاریک و دروازه ی خارجی خیلی شبیه همن ؟ استنلی : دقیقا میفهممت منم همیشه همه رو با پلیس اشتباه میگیرم ! 😁 فورد : این دیگه به خاطر خنگیته استنلی ! بعدشم کجاش شبیه همن ؟! روبی : چرا کلا با اعتماد به همه مشکل داری ؟! استنلی : منم همیشه همینو بهش میگم ! 😁
فورد : استنلی تو طرف کی هستی ؟! استنلی : طرف عدالت ! ( استنلی* : همیشه میخواستم اینو بگم 😁 ) فورد : استنلی !!! ؛ خوب بگذریم خیلی زود بگو ! اعتراف کن !! روبی : هه ؟ نمنه ؟ به چی به کی ؟ فورد : همین الان به من ! روبی : درمورد چی ؟! فورد : درمورد همه چیز !! دیپر : اره اعتراف کن !! روبی : مازا فازا ؟! استنلی : منم بعضی وقتا فازشو نمیفهمم فورد : خودتو به اون راه نزن !! روبی : شاید راه رو اشتباه اومدم ! فورد : که اعتراف نمیکنی ؟ خب پس باید شب رو مهمون ما باشی !! روبی : هه ؟ ( یه ربع بعد ) : همه : شب به خیر روبی : چی شد که اینجوری شد ؟ ( وی به صندلی بسته شده و تنها در یک اتاق است ) روبی : کجای کار رو اشتباه اومدم ؟ به هر حال من کارای مهم تری دارم تا اینجا بشینم و ببینم ادامه ی این داستان چی میشه در نتیجه ( طناب ها غیب شد ) باید برم ! و بعد یه پورتال درست کرد و وارد اون شد

این داستان ادامه دارد...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
باحال بود😂😂👏🏻👏🏻
محشر بود😍😆
مقسی😎
تشکر 😂
تازه چشمم خورد پارت شیش اومد 😐
حالا مهم نی 😂
روبی کدوم آدم خرخونیه ❔❔❔
شخصیت جدید که اصلا هم درس خون نیس 😂
در پارت های بعد بیشتر باهاش اشنا میشین 😁
بله کاملا البته شاید چون من خودم بهونه بیار قهارم میفهمم و البته الان توی ایستگاه قطار به مقصد محوستانم
WOW 😂
😂😂😂😂😂😂
عالییی😊😊
پارت بعد رو زود بزار
💙💙💙
ایشالا 😂
عالی بود 💙💙💙
ممنون 💙
اولین نفر
عالی بود
پارت بعدی رو زودتر بنویس
بله کاملا مشخص بود داری بهونه میاری😂
تشکر 😂