10 اسلاید امتیازی توسط: FaSa انتشار: 4 سال پیش 317 مرتبه انجام شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
ببخشید بچه ها خیلییییییییییییییی دیر شد من مسافرت بودم توروخدا ببخشید=((
گابریل داشت با ناراحتی ما رو نگاه می کرد!!
لوکا رو کنار زدم و گفتن نه! اونطوری که به نظر میاد نیست! این پسره از اتاقم نمیره بیرون مثه تو یه لحظه ای اینجا ظاهر میشه! لوکا با تعجب نگام کرد و گفت : وااای این کیه؟ و بلند خندید! گابرلی با یه حرکت دست اونو پرتاب کرد تو دیوار! لوکا گفت : واای حسابی درد داشت تو دیگه چه غول تشنی هستی! گابریل گفت من؟ تو اتاق اری چیکار می کنی؟؟ گفت :اممم... که یهو گابریل از پنجره پرتش کرد بیرون! ی خواستم داد بزنم که گابریل گفت پنجره تو ببند اینطوری نمی تونه بیاد و غیب شد! می خواستم تشکر کنم می خواستم .... ولی اون همش سریع می رفت! تصمیم گرفتم .... فکر می کنین چه تصمیمی گرفتم؟
اره تصمیم گرفتم برم خونشون! خونشون بقل خونه ما بود. رفتم جلوی خونشون خواستم در بزنم که یهو!!
در باز شد و گابریل اومد بیرون!! پریدم عقب جیغ زدم! گابریل گفت اینجا چیکار می کنی؟؟ گفتم من من من .... چی بگم؟
1_ گفت : باشه میتونی بیای تو و با کمال بی احساسی راهت میده تو! 2_ گفت : اممم اگه میخوای میتونی بیای تو! 3_ گفت : اگه ترسیدی بیا تو! 123 _ منم با خوشحالی البته نگرانی وارد میشم... خونش خیلی بزرگ بود و همینطور زیبا! گابریل زیر پوشش رو در میاره با شلوار میره رو تختش! منم همینطوری وایساده بودم خجالت میکشیدم! گابریل گفت نمیای؟؟ گفتم اممم میام ولی میشه یه چیزی بپوشی؟ خندید و گفت : باشه بیا. و بلیز پوشید. منم رفتم تو چه تخت نرم و راحتی داشت! ادم توش احساس میکرد رو دریا خوابیده! بیشتر چیزی که حواسمو جلب میکرد گابریل بود! چه بدن ورزیده ای! چشماش از جلو خیلی قشنگ بود همینطور داشتم بهش نگاه می کردم که یهو چشماشو باز کرد و .... !!!
چشمشو باز کرد و گفت : تموم شد؟ گفتم : چی؟ و سرخ شدم! گفت : خیره شدن به من! سرفهکردم و گفت آم ام ببخشید!خندید بعد بهم گفت : راستی نذار اون بچه بهت نزدیک شه! گفت کی؟ گفت لوکا! گفتم چرا؟ گفت ازش خوشم نمیاد!!! گفتم : فقط به خاطر اینکه ازش خوشت نمیاد؟؟؟ گفت : چرا که نه؟ و دوباره چشماشو بست و خوابید. منم خوابیدم از دست گابریل!
صبح که پاشدم دیدم گابریل کنارم نیست. بلند شدم و رفتم تو حال از حال آشپزخونه معلوم بود. گابریل داشت آشپزی می کرد! محوش شدم و با خودم گفتم وای گابریلم آشپزی می کنه؟ داشتم نگاهش می کردم که باخودم گفتم برم لباسم رو عوض کنم. رفتم تو اتاقش یه کمد بزرگ داشت که مثل اتاق بود! رفتم توش کلی لباس یه لباسی انتخاب کردم و پوشیدم و رفتم سرمیز. گابریل اومد و دهانش باز موند! فکر می کنین چی شده؟؟
دهانش باز موند و گفت : لباسای من همیشه تو تن تو قشنگ ترن! منم تشکر کردم. نشت سر میز و باهم صبحونه خوردیم. من بهش گفتم که درمور خودش و خون آشامیش بیشتر حرف بزنه. ولی بهم نگاه کرد و گفت : تو الانم خیلی می دونی! نباید بیشتر از این بدونی! گفتم چرا؟؟ گفت چون ما خون آشاما خطرناکیم.فقط بعضی از ما خوبن. مثلا من خودمو نگه می دارم تا خونت نخورم وگرنه بی خییل خوبی داری! می دونی چقدر سخته که خودمو نگه دارم؟ خیلی! اگه یه وقت کنترلم رو از دست بدم خونتو می خورم اونوقت تو هم خون آشام میشی یا عاشق این میشی که من خونتو بخورم! و اگه تو بیشتر از این بدونی مطمئنن تو کار ما دخالت میکنی و باعث خطر خودت میشی!
گفتم بهم بگه و درموردش حرف بزنه گفتم قول میدم کار خطرناکی نکنم! گفت باشه اگه قول میدی باشه : « ما خون آشاما می تونیم با قرمز کردن چشممون بقیه رو هیبنوتیزم کنیم و یا کاری کنیم حافظه اش پاک شه من اولین بار که دیدمت و داشتم نجاتت می دادم سعی کردم حافظت رو پاک کنم... ولی نمی دونم چرا نشد! من چشمام رو قرمز تر هم کردم و نیرویی بیشتری به کار بردم ولی روت اثر نکرد! » گفتم : چرا؟ گفت : نمی دونم من دارم روش فکر می کنم مثل اینکه تو خاصی و توی خونت قدرت زیادی هست که نمیذاره نیروی ما روت اثر کنه! گفتم یعنی... گفت : اره اگه خون آشامی ببینتت می خواد خونتو بخوره و قدرتمند شه! برای همین نمی خوام لوکا سمتت باشه شاید اون خون آشام خوبی نباشه! مکس کردم باورم نمی شد! گابریل ادامه داد پس حتی اگه تونی از منم دوری کنی بهتره منم تا یه جایی خودمو کنترل می کنم! جیغ زدم و گفتم :یعنی الانم؟ که یهو!
که یهو چشمای گابریل قرمز شد و به طرفم اومد!!
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
0 لایک
عالی بود
ممنون داستان خیلی قشنگ و جالبی است ممنون میشم سریع تر بزاری آخه خیلی دیر میزاری ممنون عالی بود حرف نداشت
ببخشید من دارم میسازم
عالییی بود لطفا ادامشو زود بساز روزی دو سه تا بساز