
سلام ارمی جون حرف زیادی نمی زنم برو پایین داستان رو بخون 👇👇👇👇👇
همه آماده شدیم و رفتیم به اون کمپانیه. وقتی رسیدیم به اون کمپانیه نگهبانا اجازه ندادن بریم زور زدیم اما نزاشتن که یهو
یکی اومد. تا مارو دید گفت: وای شما شلینی گرلز هستید؟ گفتم: بله و شما؟ گفت: من پیدینیم هستم مدیر جایی که قراره باهاش قرارداد ببندین بیاین تو. باسر به بچه ها اشاره کردم که بریم رفتیم اونجا قرارداد رو بهمون دادن همه خوندیم و امضا کردیم که یکدفعه
علامت اریکا _ تینا& سارا~ هیونا# یونا✓ جیمین= جیهوپ+جین☆ کوکی♡ آرام@یونگی*هوپی• پیدینیم"
"خب بزارین شماره با آیدلامون آشنا کنم. که یهو ۷تا پسر اومدن یکی یکی خودشون رو معرفی کردن
یهوووووووو.................. گوشیم زنگ خوزد گفتم من الان میام از زبان موچی🍑یکی از دخترا خیلی خشگل بود اصلا نمیتونستم ازش چشم بردارم همینطور بهش زل زده بودم که یهو گوشیش زنگ خورد و رفت آروم رفتم سروگوشی آب بدم ببینم چی نیگه(دنیز: هی جیمین جیمین: چیه؟ دنیز: آهای این فضولی نه سروگوش آب دادن😠 جیمین:برو بابا)
که یهو شنیدیم میگفت: سلام ببخشید شما؟..... وای تویی عشقم. چه خبرا عسلکم کجایی... فدات شم عزیزم. حرصم گرفت نمیدونم چرا اه جیمین آخه ب ت چ اه باید چیکار میکردم از زبان سارا: پ این دختر کجا موند بعد دو دیقه اومد گفت ببخشید دیر کردم یدونه محکم کوبیدم از سرش لونم تو گوشم گف
برات دارم خانم سارا😡😈😡😈😈😈😈😈😈😈😈😈آب دهنم رو بزور قورت دادم اگه اریکا تلافی کنه بدجور تلافی می کنه 😫از اون کمپانیه در اومدیم یونا گف: بچه ها بریم دور دور؟ هیونا: آره تینا: نه تازه از خرید برگشتیم😭😭 اریکا و هیونا: نه اونا فقط لباس بودن سارا منم میام. بالاخره همه رفتیم اول رفتیم طلا فروشی وبه شرح زیر طلا خریدیم(😂😂😂😂) اریکا: دوتا گردنبند و یکدست گوشوارع دستبند النگو تاج و همه هم اینطور بعدش رفتیم بستنی فروشی من بستنی توت فرنگی اریکا شکلاتی تینا وانیلی هیونا طالبی و یونا هم آلبالویی
از زبان اریکا: همه خوردیم و داشتیم که پا میشدیم یهوو خوردم به یه پسره گفت: ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید صداش آشنا بود سرمو بلند کردم هفت تا پسر بودن آروم تو گوشش گفتم سلام آقای جیمین. تعجب کرده بود😮گفت شما تو گوشش گفتم: اریکا از گروه شاینی گرلز
گفت: ا شماید آهان سلام یعنی خدافظ بعد دسته هیونکاشو کشید و رفت ماهم رفتیم ادمه ی خریدمون دیگه خسته شدیم و رفتیم خونه هیونا رفت غذا رو آماده مرد و آورد خوردیم همینطور داشتیم غذا میخوردیم که یهوو
خب تموم شد اگه کم بود یا خوشتون نیومد ببخشید دیگه 🙏برو صفحه ی بعد چالش داریم💞👑
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عاشق داستانتم اجی
ج چ :
توباذگ= تهوینگ 😑😑😐😐😐
حاهگت کول= جونگ کوک 😑😑
جبمزم= جیمین بایس گرامی 😐😐😐😐
جیهوی=جیهوپ 😐😐😐😐
جلم=جین 😑😑😑😑😑😒😑😑
نلمشپی= نامجون 😫😫😫😫😫😳😳😳😳
شمحب= شوکا 😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
اخه نگا کن من چقدر خوب نوشتم 😂😂😂😂😂😂😭😭😭😭
ممنونم بابت داستان خوبت ♥️♥️♥️♥️♥️♥️
خواهش عزیزم