
سلام اینم پارت ۲ 🍰🍰🍰🍰🍰
در همین لحظات از زبون شدوماث : بلاخره یک روز معجزه گراتون رو می گیرم هاهاهاها 👿👿👿👿👿👿👻👻👻👻👻😈😈😈😈 باید با لایلا صحبت کنم لایلا : می دونستم امروز کاگامی با یه نفر می خواد بر گرده ژاپن رفتم دم فرودگاه مرینت رو با کلویی دیدم رفتم دست کلویی رو کشوندم گفتم بیا کارت دارم (علامت کلویی 🐝،«دوستان این علامت رو گذاشتم دیگه ولی کلویی دیگه معجزه گر زنبور رو نمی گیره »)🐝 چیکارم داری هان ( علامت لایلا 🐜« دوستان مورچه گذاشتمش که دیگه انقدر دروغ نگه 😂»)🐜 خب خب کا اتو درست انجام دادی قرار بود مرینتو یه کاری کنی شرور بشه که یه صدای انفجار اومد گفتم پس هاک ماث کارشو کرد ( راوی : دوستان می دونم شوکه شدید ولی بهتون می گم چی شده کلویی با هاک ماث یار شده و به اون کمک میکنه ولی مثل لایلا هویتشو نمیدونه ) 🐝خب با اجازه من برم 🐜 باشه 🐝 خب خوبه اون قربانی پیدا کرد رفتم دیدم مرینت نیست گفتم چه بهتر رفتم پیش ژان کلودس گفتم گفتم بریم ژان هرچی درو برام بست رفتم خونه 🐞 داشتم کاگامی رو نگاه می کرم که دیدم لوکا با جگد استون یعنی باباش دارن میرن تا چند سالی ژاپن ادرین به نظر یکمی ناراحت می یومد می خواستم برم پیشش که دیدم با پیژامه و حوله حموم و اینا اومدم بیرون وایییییی نهههههههه خدای من تو شرایطی که می خواستم بگم دوستش دارم نههههههههههههه 🐾 دیدم مرینت اونجاس سریع بدون اینکه کسی ببینه رفتم پیش مرینت

🐾 سلام مرینت 🐞 دیدم یکی داره میگه سلام مرینت برگشتم دیدم ادرنه 😲 وای از این بهتر نمی شد گفتم بلام یعنی چیز کلام یعنی چیزه سلام ادرین 😃 🐾 مرینت دیدم اینجایی خواستم بدونم مشکلی نداری آخه داشتی با خودت داد و بی داد میکردی 🐞 گفتم من مکشلی یعنی مشکلی ندارم که ادرین یه نگاه بهم کرد تازه داشت پیژامه و اینام یادم می اومد اروم گفتم واییی گند زدم 🐾 خب بای 🐞 بای ادر .....ادزمون .....ادرین رفتم خونه فاجعه بود بقیه کوامی ها اومدن گفتن چی شد گفتم هیچی خواستم عکس های ادرین رو بکنم که تیکی جلوم رو گرفت ( علامت تیکی *)* مرینت نه این کارو نکن 🐞 اما تیکی من ضعیفم من نمی تونم 😞 که بلند داد زدم ادرینننننن خوبه پدر مادرم پایین بودن داشتن شیرینی درست می کردن هوففففففففف بعد چند دقیقه مامانم واسه ناهار صدام زد ( خوب دوستان میریم یه روز جلو یعنی الان یک شنبه که تعطیله ) امروز می خوام طراحی کردم نشستمو طراحی کردم تا و بعد شام خوردم و بعد خوابیدم

صبح با صدای تیکی بیدار شدم رفتم مدرسه یهو دیدم یه دختره ی جدید اومده رفتم پیشش گفتم سلتم اسم من مرینته اسم تو چیه. دختر تازه وارد : سلام من زویی ام خواهر کلویی که کلویی از اون ور اومد 🐝چی زویی تو مدرسه ی من 😠😠😠😠😠 زویی :مدرسه ی ما کلویی هرچی خانم زویی شما کم آوردی زویی :نه که نیاوردم تو از اول نوزادی هم لوس ننار بودی کی می خوای دست از این کا ا برداری و دیدم کلویی رفت پی کارش 🐞 خب داشتیم می گفتیم راستی زویی تو چند سالته ؟ زویی :۱۵ 🐞 پس هم سنیم 😊 راستی تو تاحالا عاشق شدی و به چه کارهایی علاقه داری زویی : نه تاحالا عاشق نشدم من می خوامپکلا همیشه مجرد بمونم و تو چطور 🐞 اره من شدم زویی : آهان عاشق کی 🐞 نمیتونم بگم زویی : باشه اسرار نمی کنم 🐞 بعد رفتیم سر کلاس زویی وایساد بیرون تا خانم بوستیه معرفیش کنه خانم بوستیه زویی رو معرفی کرد و اونو پیش لایلا و بعد شروع کرد به درس دادن که زنگ تفریح خورد همه ی بچه ها جمع شدن سمت زویی و با اون دوست شدن اون خیلی دختر خوبی بود برعکس کلویی

که یهو آقای داماکلیس اومد و گفت بچه ها قراره مدرسه ی ما فردا یه نمایش بازی کنه ما خوشحال بودیم شب انقدر خوشحال بودم که خوابم نبرد صبح با صدای گوشی بیدار شدم که دیدم همون توماس استروک ( تو قسمتی که مرینت واسه انیمه لیدی باگ و کت نوار رفت ) اومدهدو همینطور زویی همه رفتیم به کلاس هنر همه داشتیم صحبت می کردیم که کلویی مثل همیشه اومد 🐝 خب من بهتون میگم من شخصیت اصلی میشم 🐞 اما قراره زویی بشه زویی : چی 🐝بهتون بگم زویی از اون اول اصلا تو نقش بازی کردن ماهر نبود ههههههه زویی : اون راست میگه مرینت من نمیتونم که بچه ها اومدن و بهش روحیه دادن کلویی هم گفتم مسخرس واقعا مسخرس من میرم به ددی کنزم میگم 🐞 باشه تو هم میتونی تو نمایش باشی 🐝 خب پس کجا باید بریم 🐞 محلشو کلویی دادم ما هم راه افتادیم 🐝 رفتم خونه ای وای پس لباس قشنگم کو اهان اینیاش سابرینا هم با یه ظرف پر از موز اومد با سرعت رفتیم سمت نمایش منم داشتم بازیژ میکردم🐞 کلویی اومد شروع کردیم کلویی هی گند می زد داشتیم خوب پیش می رفتیم که کلویی گند زد باز زویی : بخش بیستم دیگه خسته شدن بودیم خلتصه نمایش رو تموم کردیم تو همون روز قرار بود تو سینما نشون داده بشه 🐞 فردا رفتیم سینما داشتیم فیلم رو نمگاه می کردیم

🐝 کلویی با ماشین رفتیم سمت نمایش که دیدم فیلم تموم شد 🐞 چه خوب بود 🐾 اره 🐝 چی مسعول این کار آقای اگراست بود رفتم پیش آقای اگراست ( توجه تماس تصویریه ناتالی تبلت دستشه ) اقای اگراست نتونستم راضی کنم گفتم مسخرس رفتم خونه سابرینا بهمموز داد زدمش کنار گفتم نمی خوامش احمق همتونو ناوبو میکنم از زبون شدوماث : احساس ناراحتی میاپد کلویی پرواز کنید کوچولو و برید قلب سیاهش رو به دست بیارید هاهاهاهاها 👿👿👿👿👿👿👿👿👺👺👺👺👺👹👹👹👹👹👻👻👻👻👻👻👽👽👽👽👾👾👾👾👾💀💀💀💀💀😈😈😈😈😈😈😈

ب دوستان این پارت تموم شد جایی نرین چالش داریم خب دوستان اگه دخترین چشم بسته بنویسین من یه دخملم اگه پسرین بنویسین من یه پسلم توجه داشته باشین من واسه ناز شدن به جای ر ل گذاشتم خب برای من این شدش من ثه دخملت خب لایک و کتمنت و نظر فراموش نشه نظرات رو با ۳۰ بازدید ۴۰ لایک هم ۱۷ تا باشه بعدی میزارم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
من یه دخدم
عالی ولی ب نظر من تو باید پارت هارو بدون قول و شرط بزاری مثلا داداش کروش میبینی انقد طرفدار داره چون قول و شرط نمیزاره ب نظر من تو هم نباید بزاری تا طرفدارات زیاد شن چو تو پارت ۳۷ داستان کروش گفته بودی داستانت رو معرفی کنه تا طرفدارات زیاد شن اما با قول و شرط زیاد بشو نیستن تو باید بکوب پارت بزاری خلاصه همین آجی جون
چ ج ،من یهدخمام
عالی
مرسی
دوستان چون کسی ازمن حمایت نمیکنه شاید خارج بشم
عالی بود
من وجتدم
من دخترم
مرسی آجی
دوستان بخدا تا پاییز نمیتونم بیام مامانم نمیزاره البته بعد امتحان که اول خرداد دیگه تمومه 😐 شایدم مامانم یک روز واسه تست و یک روز واسه خوندن خب بای 💖
خیلی خیلی عالی بود💖💖مشتاقانه منتظر بقیشم.باقدرت ادامه بده.به داستان های منم سر بزن و لطفا نظر بده.لایک کردم:لایک
مرسی حتما