
پارت دو تالکینیست ها ♡ قبلش واسه این تست زحمت کشیده شده پس کپی ممنوع ♡

اما چیز دیگری بر دل تراندویل سایه سیاه تری انداخته بود او دهشت موردور را دیده بود و نمیتوانست فراموشش کند هرگاه به سوی جنوب مینگریست یاد و خاطره اش خورشید را تار می ساخت و اگرچه موردور در هم شکسته و متروک تحت مراقبت شاهان آدمیان بود بیم در دلش زبانه میکشید که موردور برای همیشه مغلوب نشده است و بتر دیگر سر بر خواهد آورد .

فینرود فلاگوند : ♡ من سگند خواهم خورد که باید آزاد باشم تا به عهد خویش وفا کنم و پای در تاریکی بگذارم و نیز چیزی از قلمرو من باقی نخواهد ماند که پسری وارث آن شود ♡ ( اشکم در اومد )

آرون گفت: «نه، سرور گراميام، اين فرصت ديري است كه از دست رفته. اكنون هـيچ كشـتيئـي نيست كه مرا از اينجا ببرد، و من به راستي كه خواه ناخواه بايد تقدير آدميـان را برتـابم: مـرگ و خاموشي را. اما سخن من با تو اين است اي شاه نومهنوريها، تا به اكنون قصهي مردمان تو و راز سقوط آنان را در نيافته بودم. همچون ابلهان رذل تحقيرشان ميكردم، امـا سـرانجام دل بـر آنـان ميسوزانم. چه، به راستي اگر مرگ به گفتهي الدار هبهي آن يگانـه اسـت بـه آدميزادگـان، پـس پذيرفتن اين هبه بسيار دشخوار مينمايد.»

مادر آراگورن ( گیلرائن ) : من امید را به دونه اداین دادم و هیچ امیدی برای خودم نمانده است . 😢

نفرین ماندوس : چه اشک های بی حد و حصر که نخواهد ریخت و والار والینور را از شما محصور میدارند و در به رویتان میبندند چنان که حتی طنین گریه و زاری تان از کوه ها نگذرد خشم والار دامنگیر خاندان فئانور خواهد بود و نیز جمله کسانی که از پی او میروند و تا ابد خلع ید خواهید شد . شما خون خویشان خود را به نا حق ریختید و زمین آمان را لکه دار کردید بهای خون را با خون خواهید پرداخت و در فراسوی آمان در سایه مرگ خواهید زیست اگرچه ارو مرگی از برای شما در ائا مقرر نداشته و شما از بیماری آسیبی نیست اما کشته میشوید و کشته خواهید شد از زخم سلاح و شکنجه و اندوه و آنگاه روح بی کالبدتان به ماندوس خواهد آمد دیری در آن مکان به سر خواهید برد اگرچه همه کشتگان شفاعتتان میکنند و آنان که در سرزمین میانه ماندند و به ماندوس نیامدند از جهان به سان باری گران خسته خواهند شد و دربرابر نژادی جوان رو به افول خواهند گذاشت : این بود سخن والار

تورین تورامبار : درود بر تو گورتانگ هیچ سرور و وفاداری نمیشناسی جز دستی که تو را به کار میگیرد از هیچ خونی اکراه نداری پس آیا جان تورین تورامبار را خواهی ستاند ؟ آیا مرا در دم خواهی کشت ؟ و از تیغ طنین صدایی سرد در پاسخ بر آمد : آرب خون تو را شادمان خواهم نوشید تا مگر خون اربابم به لگ را فراموش کنم و براندیر را که به ناروا کشته شد تو را در دم خواهم کشت .
♡تالکین : میانبر ها تاخیر های طولانی می سازند ♡
♡تالکین : نمیتوانی آژدها را از قلم بندازی زمانی که در کنار آن زندگی میکنی ♡

♡ مرگ فئانور : اما سه بار مورگوث را نفرین گفت و با پسران عهد کرد انتقام پدر را بستانند و به سوگند وفادار بمانند آنگاه جان سپرد اما نه تدفینی در کار بود نه گوری زیرا روحش چنان آتشین بود که به هنگام ءذار جسم او به خاکستر بدل گشت و به مانند دود رخت بر بست ♡

قصه های نا تمام : ♡ گالادریل : آری آنان از دریا گذشتند و به همراهشان کمابیش همه چیز های زیبا نیز رفتند پس به این ترتیب سرزمین میانه زوال خواهند یافت و برای همیشه نابود خواهد شد ♡

داستان های ناتمام : ♡ ارنیون گیل گالاد : زنهار در راه آفکنده از نفرت ماست اما نفرت به شما نیز کم نیست اگر بال و پر بگیرد دریای بزرگ برای بال های او چندان مناسب نخواهد بود ♡
خب بخ پایان آمد این دفتر اما حکایت همچنان بتقی است خب دیگه 😊😊 واقعا حرفای قشنگی بودن و آموزنده قبلش دوباره میگم جونم در اومد پیداشون کنم پس کپی ممنوع ♡ برید بعدی چالش
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالییییییییییی بود ، باز بزاری ، مخصوصا قصه ها ناتمام و سیلمارلیون و فرزندان هورین ، باز میگم : عالیییییییییییییییییییییی بود .
به تاریخ علاقه داری😐❤
عالی بود آجی😍😍
چالش: خب آره معلومه😂
عالییییی خیلی قشنگ بودن💜💜💜
چالش: بلی بسیار راضی هستیم😂❤
عالی بود🥺
من هم یکی می گم:"بگذار آن کس که فرو افتادن شب را ندیده است، عهد و پیمانِ پا گذاشتن در تاریکی نبندد."
فرمانروایی حلقه ،لرد الروند خطاب به گیملی در شورا لروند
چالش:بله عملکردت را تحسین می کنم😂