مائدروس و جیمی ویلن یا قهرمان

اول به خصوصیات این دو کارکتر میپردازیم و البته معرفی شون . خب جیمی لنیستر پسر تایون لنیستر لرد کسترلی راک و فرمانروا خاندان لنیستر بود سر جیمی توسط شاه ایریس تارگرین دیوانه به مقام شوالیه گری رسید و یکی از هفت تن او شد ( او و سر باریستان سلمی بیباک تنها بازماندگان 7 تن ایریس هستند ) او که تنها هدفش نزدیکی به سرسی خواهرش بود اما بعد از شوالیه شدن پدر سرسی را با خود به کسترلی راک بازگرداند . در هنگام شورش رابرت باراثیون او در کینگزلندینگ ( قدمگاه شاه ) بود و از پادشاهش اریس تارگرین یا مد کینگ دفاع میکرد اما هنگامی که تایون لنیستر به دروازه ها رسید اریس به جیمی فرمان حمله به پدرش را داد جیمی که از هرکسی بهتر مد کینگ را شناخته بود او را بر سر تخت آهنین ک.ش.ت و از آن پس به شاهکش معروف شد . در طی سال ها او یکی از 7 تن شاه رابرت شد و شاهد ازدواج او با خواهرش سرسی بود . پس از درگیری با ند استارک از قدمگاه گریخت و به چنگ پسر ند یعنی راب درآمد . لیدی کتلین استاارک به سبب دوری از دخترانش برین از تارث را مسئول رساندن جیمی به قدمگاه شاه کرد اما در بین راه روس بولتون آنها را دوباره دستگیر کرد طی حوادث از پس آمده جیمی بالاخره به قدمگاه رسید ( دوستان فک کنم اینجا کتاب و سرییال تفاوتی داشت وقتی جیمی به قدمگاه میاد جافری مرده و سانسا هم با لیتل فینگر گریخته ) اما از هیچکدام از دختران استارک خبری نیست +بقیه اتفاقات تنها بر اساس سریال میباشند : با آمدن دنریس تارگرین به وستروس و هشدار چان اسنو در مورد وایت واکر ها سر جیمی به شمال رهسپار شد و از وینترفل در مقابل آدر ها دفاع کرد در نهایتا سر جیمی در هنگام حمله دنریس به قدمگاه شاه ک.شته شد .

مائدروس : مائدروس بلند قامت (نیلوفینوه _ روساندول _ مایتیمو )پسر ارشد فئانور پسر فینوه شاه نولدور است . او در آمان متولد شد و پدرش راه در کوچ الف ها به شرق همراهی کرد در اولین خویشاوند ک.ش.ی شرکت داشت و در هنگام حادثه بندر لوسگار کناری ایستاد و وانهاده شدن دوستش فینگون را در آرامان به تماشا نشست بعد از مرگ فئانور هنگام فرستادن قاصد در چنگ مورگوث گرفتار آمد و از دست راستش بر بلندای تانگورودریم آویزان شد . فینگون دلیر او را نجات داد و او به نفع عمویش فینگولفین از پادشاهی بر تمام نولدور دست کشید . و به شرق کوچیک و لرد هیم رینگ شد . ناامیدانه در دومین و سومین خویشاوند کش.ی شرکت داشت تا سیلماریل ها را باز ستاند او 5 برادرش را از دست داد و ناامیدانه در کوره راه های دوریات به دنبال فرزندان دیور گشت . بعد از جنگ خشم و شکست ملکور از فراخوان والار روی برتافت ودر آخرین تلاشش برای باز ستاندن سیلماریل، آن دستش را سوزاند و خود را به قعر زمین انداخت .

مائدروس و سر جیمی شباهت های زیادی دارند هر دو آنها پسران یکی از تاثیرگذار ترین مردان جهان خودشان اند . خواهر یا برادر یاقی دارند و خوش قیافه اند . در ابتدای داستان خر دو آنها شخصیت های منفور و بی شرافت خوانده میشوند تا جایی که گاهی جیمی را با نام a man whitout honor خوانده میشود . اما کمی بعد این دو شخصیت آنچنان مورد خصم دنیا قرار میگیرند که هردو دست راست خود را در این میان از دست می دهند و به شخصیت هایی زخم خورده و غمگین تبدیل میشوند . همزاد پنداری که خواننده با جیمی و مائدروس پیدا می کند باعث می شود به یکباره نظر او در مورد آنها تغییر می کند . مائدروس را می توان به سبب دوستی عمیق با فینگون فردی خویشاوند دوست خواند و جیمی نیز با تمام کار های اشتباهی که انجام داد اما بالاخره نادم و پشیمان شد .گاهی در حق جیمی کم لطفی هایی می شود او یک دنیا را از دست شاه دیوانه نجات داد اما به او لقب پیمان شکن دادند و مائدروس نیز با تمام سعی ایی که کرد نتوانست برادران یاقی خود را آرام کند کاری که جیمی نیز در قبال سرسی از آن باز ماند . آنها توسط دشنمان خود شکن.جه شدند و تا مرگ رفتند اما حرفی نزدند . مائدروس نومیدانه برای تحقق سوگند به دنبال سیلماریل گشت و جیمی هرجا که رفت دیر رسید

با همه اینها باز هم فکر میکنید آنها قهرمان اند یا شرور ؟ من به شخصه لقب خاکستری ترین کارکتر های تاریخ فانتزی را به آنها میدم شخصیت هایی که در راه تحقق سوگند همه چیزشان را از دست دادند . به قلم لوتین تینوویل