
ماجرا معماییییییی شدهههه بخونید😯😯😯
از زبون ا/ت : جانگ کوک ماسکش رو داد بالا و همون موقع دکتر اومد داخل. دکتر : میشه یکی همراه من بیاد؟ جین میخواست بلند شه همراه دکتر که نامجون بهش اشاره کرد که من میرم و تو بمون. نامجون رفت بیرون. جانگ کوک : پدر و مادرت کجان؟ تو گم شدی؟ انگاری اهل کره نیستی کجایی هستی؟ ا/ت :خب من ترکیه ای هستم و.... قضیه رو براشون تعریف کردی. جین : که اینطور. پس دیگه پلیسه نمیتونه بهت از خانوادت خبر بده. حتما توهم دلتنگ و نگرانشونی. ا/ت : دلتنگ که اره ولی حتما اونا نگران منن. جیمین : میخوای بهشون زنگ بزنی؟ ا/ت : اره میخوام ولی ریسکش بالاس. جیهوپ : چه ریسکی؟ ا/ت : اگه با شماره شما ها باهاشون زنگ بزنم حتما میپرسن با گوشی کی زنگ زدی و اگه من هویت شما هارو مخفی کنم حتما نگران میشن پس شماره رو میدن به پلیس و پلیس برای اینکه بفهمه کی هستین هکتون میکنه و وقتی که بفهمن شماره شماس احتمال اینکه پخش شه زیاده. شوگا : یه لحظه احساس کردم دارم فیلم پلیسی میبینم😐 تهیونگ : ولی حرفاش منطقیه. جانگ کوک : هر وقت رفتیم بیرون برات گوشی میخرم با یه سیمکارت اینجوری بهتره. ا/ت : اما اخه همینجوری هم که جونم رو نجات دادید مدیونتون هستم. جیمین : محافظت از یه آرمی وظیفمونه نمیتونیم بزاریم اسیبی ببینن😊 ا/ت : والا اون لحظه هایی که کیوت میکنین خودتونو یا میگین ارمی هزار کشته مرده میدید😅 جین : از دست این قیافه هندسامم که هزاران ادم رو عاشق خودش کرده😌 تهیونگ : هیونگ تا کی باید سر اینکه من جذاب ترم دعوا کنیم؟ حتی یونتانم اینو قبول داره😌 جین : باز این شروع کرد😐 جانگ کوک : کافیه دیگه اصلا من از همه هندسام ترم😌 جین : حداقل یچیز دیگه بگو هندسام لقب منه😐 شوگا : کافیه دیگه تموم کنید تا خشم آگوست دی اعظم رو ندیدید در ضمن ا/ت به عنوان یه آرمی تو بگو که کی خوش قیافه تره😁 ا/ت : همتون خیلی خوبین واقعا نمیشه انتخاب کرد😶 از زبون ا/ت : داشتن همینجوری درباره اینکه کی خوش قیافه تره بحث میکردن که نامجون با یه قیافه گرفته اومد تو.
جین : چیزی شده نامجون؟ نامجون : نه چیزی نیست چطور؟ جیهوپ : اخه انگاری یکم ناراحتی.جدی چیزی شده؟ نامجون : نبابا چی میخواد بشه😐 جیهوپ : باش🤷🏻 (فلش بک وقتی که نامجون پیش دکتر بود) از زبون نامجون : همراه دکتر رفتم بیرون از اتاق که دور شدیم گفت دکتر : راستش وضعیتش یذره خطر ناکه عمق چاقو به اعضای بدنش آسیب رسونده و وقتایی که کار های سنگینی رو انجام بده امکان اینکه هرازگاهی خونریزی کنه هست. و اینکه تشخیص خونریزی داخلی سخته راستش در واقع اصلا خودش رو نشون نمیده حتی فرد حسش نمیکنه. اگه همینجوری ادامه پیدا کنه و زیاد خون ازش بره امکان بیهوشی و بعدش مرگ هم وجود داره. نامجون : پس ما چجوری میتونیم کمکش کنیم؟؟ دکتر : هر وقت دیدین خسته شده بزارین در هر شرایطی استراحت کنه.مواظب سرگیجه و سردرد هم باشید ممکنه یه نشونه باشه ازش ولی بیشتر وقتا این اتفاق هم نمیوفته. ( نمیدونم همچین چیزی با خونریزی داخلی مربوط هست یا نه ولی شما فرض کنید مربوطه داستانه خب چیکار کنم خاطره که نمیگم همش واقعیت باشه😂) نامجون : باشه حتما مراقبش هستیم. فقط کی مرخص میشه؟ دکتر : هر وقت که سِرُمِش تموم شد میتونید ببریدش. نامجون : سرگیجه یا سردرد خستگی و سرگیجه یا سردرد اون خونریزی رو چجوری میشه تشخیص داد؟ دکتر : اگه برای خستگی باشه احساس خواب آلودگی میکنه ولی اگه از خونریزی باشه بی اشتهایی و بی حوصلگی هم داره ( بخدا من دکتر نیستم فقط همینجوری یچیز نوشتم جدی نگیرینش😐😂 ) نامجون : اها ممنونم از کمکتون ( خودمم نمیدونم دکتره چیکار کرد که نامجون تشکر کرد😐) ( پایان فلش بک)
نامجون : چقد از سرمت مونده؟ ا/ت : یکم مونده. نامجون : دکتر گفت سِرُم که تموم شد میتونی مرخص شی. میتونی بیای خونه ما ا/ت : نه نمیتونم. جیمین : چرا؟ ا/ت : همینجوریشم زیاد زحمت کشیدین حالا جدا از اینا اگه منو با شما ها ببینن ممکنه شایعه درست شه. جانگ کوک : تو تا حالا فن ساین ما اومدی؟ ا/ت : نه تاحالا اصلا کره هم نیومدم اولین بارمم هست که میبینمتون. جانگ کوک : چرا انقد شبیه منی؟ ا/ت : نمیدونم خب شاید همزاد باشیم. جانگ کوک : تو یه برادر داری؟ ا/ت : نمیدونم جیهوپ : منظورت از نمیدونم چیه؟ ا/ت : مامان و بابام میگن که خیلی وقت پیش وقتی اومده بودن کره یه بچه تقریبا دوساله رو توی یه کوچه تاریک دیدن که داره گریه میکنه و دنبال صدای گریه گشتن و منو پیدا کردن بعدم منو پیش خودشون تو ترکیه بزرگ کردن نمیدونم خانواده واقعیم کیه. جانگ کوک : اها متاسفم. ا/ت : چرا؟ جانگ کوک : نباید اینجوری دخالت میکردم ا/ت : نه اصلا عیبی نداره باهاش کنار اومدم. راستی نامجون دکتره چی گفت؟درباره من میگفت؟ نامجون دست و پاش رو گم کرد و گفت نامجون : نه فقط گفت سرمت که تموم شد میتونی مرخص شی و کار زیاد نکنی چون ممکنه چیز هیچی ولش کن ا/ت : چیزی شده میتونی بگی؟ نامجون: نه چیزی نشده فقط همینا رو گفت ا/ت : باشه. اها راستی سرمم الان تموم شد. تهیونگ : پس صبر کن پرستار رو بگم که بیاد سرم رو از دستت جدا کنه ا/ت : باشه از زبون ا/ت : نمیدونم چرا نامجون همش تو فکره و احساس میکنم یچیز رو داره ازم مخفی میکنه چون اون لحظه بد جور هول شد. نکنه.... یعنی...اگه.... ایییش به چه چیزایی فکر میکنما من که فقط یه چاقو خوردم مرگ چی میگه این وسط😐عه پرستار اومد اخیش میتونم برم خسته شدم از بس دستم رو بخاطر سرم تکون ندادم کاملا خشک شده🤕 پرستار : سرم یه دارو هم داشت که خواب آوره اگه دیدی خیلی خوابت میاد بدون اثر سرمه ا/ت : باش از زبون ا/ت : سرم رو از دستم جدا کرد نیم خیز شدم و دردم اومد ولی به روم نیاوردم اما انگار جانگ کوک فهمیده بود بخاطر همون دستم رو گرفت سعی کردم راه برم ولی دردم میومد پرستار گفت پرستار : نباید فعلا اصلا نباید راه بری. یکم نا امیدانه به زمین نگاه کردم که انگار جانگ کوک دید منو بعد جانگ کوک بهم نگاه کرد و گفت جانگ کوک : نگران نباش زود خوب میشی. زیر زانو ها و کمرم رو گرفت و بغلم کرد و وقتی که به ماشین رسیدیم منو گذاشت تو ماشین و خودش هم کنارم نشست. ( من او تی سون هستم و بایس من جانگ کوک نیست و توی داستان اگه دختری عاشقت نمیشه فقط به یه چیز شک داره بخاطر همون از همین الان مواظبته بعدا میفهمین به چی شک داره) اهنگی که خونده بودم رو گذاشته بودن تو ماشین😍 ا/ت : از این اهنگه خوشتون میاد؟ تهیونگ : اره اهنگ مورد علاقه هممونه. ا/ت (زیرلب) خوشحالم که خوشتون اومد از اهنگ😍 جانگ کوک : چیزی گفتی ؟ ا/ت : نه چیزی نگفتم. (ولی بزور داشتم ذوق زدگیم رو مخفی میکردم😍)
از زبون نامجون : هممون سوار ماشین شده بودیم و جیهوپ داشت رانندگی میکرد. نمیدونستم قضیه رو بهش بگم یا نه. ولی باید بدونه. تو بد دوراهی موندم. اصلا حالا که پیشمونه خب خودم مواظبشم. به بقیه اعضا هم میگم که اونا هم مواظبش باشن اینجوری بهتره. نگاه سنگینی رو، رو خودم حس میکردم برگشتم دیدم ا/ت داره بهم نگاه میکنه تا نگاهم بهش افتاد نگاهش رو ازم گرفت. از زبون ا/ت : نامجون بد جور تو فکر بود انگار با خودش سر یه موضوعی درگیری داره. نگاه هام رو متوجه شد و حسش کرد. برگشت بهم نگاه کرد منم سریع نگاهمو ازش گرفتم. به بیرون نگاه کردم نصفه شب بود. چشمام سنگین شده بود. سرم رو گذاشتم روی شونه جانگ کوک و خوابم برد. از زبون جانگ کوک : انگاری ا/ت کم کم داشت خوابش میبرد بخاطر همین سرش رو گذاشت رو شونمو بعدش خوابش برد. یک ساعت اینا بود که خوابیده و ماهم کم کم داشتیم میرسیدیم. وقتی رسیدیم دوباره بغلش کردم و بردمش داخل خونه. جیهوپ در خونه رو باز کرد و منم ( منظور از منم جانگ کوکه) ا/ت رو بردم اتاق خودم و گذاشتمش رو تخت و پتو رو کشیدم روش که جاش گرم باشه و راحت بخوابه. دوباره به چهرش نگاه کردم خیلی آشنا میومد. از اتاق اومدم بیرون دیدم همه هیونگ ها نشستن رو مبل و نامجون رو دیدم که دستاش رو روی قیافه جدی و ناراحتش گذاشته. رفتم رو مبل بغل جیمین نشستم و به نامجون نگاه کردم و گفتم جانگ کوک : هیونگ چیزی شده؟ نامجون یه اهی کشید و حرفای دکتر رو به اعضا گفت.
شوگا : حق با توعه بهتره خیلی مواظبش باشیم. جانگ کوک : میگم من.... چیزه ...اخه... نمیدونم چجوری بگم.. راستش جیهوپ : بگو راحت باش جانگ کوک : متاسفم که اینو بهتون نگفتم😓 شوگا : چیو ؟ جانگ کوک: من وقتی هشت سالم بود با خواهر/برادر (بخاطر فن بوی ها اینجوری نوشتم) دو ساله ام شب رفتیم توپش رو که صبح گم کرده بود و منم بهش قول دادم که پیداش کنم رو رفتیم پیدا کنیم. توی اون شب یجایی بود تقریبا تاریک بود ولی داخلش پر از وسایل بود خواهر/برادر کوچیکم میگفت که میترسه بره اونجا بخاطر همین من گفتم همونجا سر کوچه وایسا تا من برم توپ رو پیدا کنم. رفتم تو دل تاریکی دستم به هر چی میخورد برش میداشتم ببینم چیه بخاطر همین خیلی طول کشید. بعدم که توپ رو پیدا کردم از کوچه اومدم بیرون ولی خواهرم/برادرم اونجا نبود. کل محله رو گشتم ولی پیداش نکردم. خیلی حس بدی داشتم از اون موقع تا الان هی خودم رو سر زنش میکنم هر روز به اون موقع فکر میکنم هی میگم کاش مواظبت بودم، کاش مواظبت بودم😓 تهیونگ : هی عیبی نداره خودت رو ناراحت نکن تقصیر تو نیست. جانگ کوک : چرا تهیونگ همش تقصیر منه اگه مواظبش بودم الان پیشم بود😓 نامجون : خب حالا چه ربطی به این دختره/پسره داره؟ جانگ کوک : اون خیلی شبیهشه. اخلاقش و چهرش دقیقا عین خودشه. حتی لهجه رو که تو بچگی داشت رو هم الان داره خیلی شبیهشه😓 نامجون : خب اینکه شخصی قیافش مثل شخص دیگه باشه امکانش هست. مثلا یادت بیار که چه چیزی داشت مثلا نشانی مثل زخم یا خالی چیزی جانگ کوک : اون یه خال کوچولو رو گردنش داشت. جین : وقتی بغلش کرده بودی و من میخواستم کتم رو بندازم روش یه خال دیدم رو گردنش. جانگ کوک : یعنی ممکنه خودش باشه؟😍 جین : ممکنه. چون گفته بود که شب گمشده بود و کسی رو که همراهش بود گم کرده بود. خال رو گردن، همش نشانس.
از زبون ا/ت : داشتم از خواب بیدار میشدم. فکر میکردم هنوزم تو ماشین باشیم ولی حرکت ماشین رو حس نمیکردم. چشمام رو باز کردم دیدم توی اتاق هستم که یه پتوی گرم رومه. خیلی جام گرم بود دلم نمیخواست پاشم و میخواستم بازم بخوابم ولی کنجکاو بودم که ببینم من کجام البته یکمم ترسیده بودم. از رو تخت بلند شدم و با تردید به سمت در رفتم. دو دل بودم که در رو باز کنم یا نه تا اینکه جرئت کردم و در رو آروم باز کردم. صدای شوگا رو شنیدم گفت شوگا : عه بالاخره بیدار شدی. بیا بشین اینجا ا/ت : باش اومدم. چیزی شده؟ جانگ کوک : تو گفتی که توی دو سالگی گم شدی و دونفر اومدن پیدات کردن و پیش خودشون بزرگت کردن درسته؟ ا/ت : اره. اونا میگفتن که خیلی داشتم گریه میکردم و همش میگفتم داداشم دنبال توپم توی یه کوچه تاریک رفت منم چون از اونجا میترسیدم ازش دور شدم ولی الان راه رو گم کردم. میگفتن هی میگفتی داداش و توپمو میخوام. جانگ کوک : من داداشتم😍(جین که بغل دست جانگ کوک نشسته بود رو دستش به معنای ساکت زد) ا/ت : چی؟ منظورت چیه؟ جانگ کوک : من وقتی هشت سالم بود شب با خواهر/برادر کوچیکم اونم وقتی دوسالش بود باهم رفتیم توپش رو پیدا کنیم. بعدش من برای اینکه توپش رو پیدا کنم رفتم توی کوچه تاریک. قبلش بهم گفت که از اون کوچه میترسه پس دور تر وایساد. منم وقتی توپ رو از اون کوچه پیدا کردم و اومدم بیرون خواهرم/برادرم اونجا نبود. ا/ت : (با بغض) یعنی... من.. الان..داداشمو..پیدا کردم🥺 جانگ کوک : اره🥺 نامجون : بسه دیگه فیلم هندی درست نکنین میدونم سال هاست که دنبال همین ولی الان باید منطقی فکر کنیم. ا/ت جانگ کوک میگه که یه خال روی گردنش داشت تو اون خال رو داری؟ ا/ت : اره دارمش نامجون : جانگ کوک یادت میاد رنگ چشماش چه رنگی بود؟ جانگ کوک : اره چشماش آبی بود ا/ت : چشمای منم که آبیه🥺 جین : شباهت ها دیگه داره خیلی میشه. بهتره هر وقت صبح شد برید ازمایش دی ان ای بدین شاید واقعا هم رو پیدا کرده باشین. جیمین : چه قشنگ😍
خب خب خب این پارت هم تموم شد😁 چالش:بنظرتون واقعا باهم خانوادن؟
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالییی 💜💜💜💜
تو هر اسلاید بیشتر بنویس پارتای بیشتری بزار تورو خدااااااااا من دیوونه میشم 😶😶😶
اخرش چیکار کنم؟؟؟😂😂
عالی بود ♥️
فقط تو هر اسلاید کم تر بنویس 🙃
البته این نظر منه چون من حوصلم سر میره
مرسی باش کمتر مینویسم😊
عررر زود بعدی و بزار
باش زود میزارم😁
ارررررهه هستن😍😍😍🤩🤩🤩💜💜
مرسی از نظرت😍