
خب اینم پارت💚💚🍭🍭
راستی جین هو قبل از اینکه بیاد بیرون انگشتر💍رو درآورده و گذاشته خونه🏩از زبان جیهوپ: داشتم بهش نگا میکردم که چقدر خوشگل روم افتاده بود(بچه عاشق رفت😍😂) که یهو خون🩸روی دستم لبخندم رو از صورتم محو کرد😨.از روم بلندش کردم دیدم وقتی از نرده ها افتاده بوده پایین سرش خورد به زمین بعد افتاده رو من😧.نمیدونم چرا اشک تو چشمام جمع شد🥺.بغلش کردم و دوییدم سمت ی بیمارستان🏨.بارون شروع به باریدن کرد🌧
نمیخواستم خیس بشه برا همین چسبوندم به خودمو سریعتر دوییدم🏃.تا وارد بیمارستان شدم ی دکتر اومد بردن👨⚕️اونو اتاق عمل.جلوی در اتاق نشسته بودمو گریه میکردم😭(من به فدای تو) .از زبان شوگا:الان جیهوپ۳ساعت میشه که رفته ولی برنگشته.نامجون و تهیونگ تند تند بهش زنگ میزنن📲ولی در دسترس نیست.منو و کوکی و جین و جینمن هم رفتیم بیرون تا پیداش کنیم اما نتونستیم.همه داشتیم از نگرانی میمیردیم که یهو تهیونگ داد زد که جواب داد😃.از زبان تهیونگ:
الوو....هوپی هیونگ حالت خوبه؟کجایی؟چرا داری گریه میکنی😧؟چی چیشده؟کجا؟بگو آدرسو....هیونگ اون آدرس لعنتی رو بگو😨....باشه الان میایم اونجا.از زبان هوپی:منتظر بودم که ی خبر از اون دختره بشه که یهو تلفنم زنگ خورد.الوو😥...... من خوبم..نگران نباشید....تو راه...وقتی داشتم میومدم😢....ی دختره میخواست خودشو....از رو پل پرت کنه که نزاشتم🥺ولی....سرش خورده بود به زمین و.....آسیب دید😭.....الان بیمارستانم😭....باشه. بیمارستان ........؛نشسته بودم که دیدم جونگ کوک اومد منو بغل کرد🫂و بعد بقیه پسرا اومدن
از زبان شوگا همون آدرسی که جیهوپ گفته بود رفتیم رسیدیم به بیمارستان🏥. هرکدوم از مای طرف بیمارستان و رو داشتیم میگشتیم.از زبان کوک:داشتم میرفتم اون یکی راهرو رو بگردم که دیدیم جیهوپ نشسته جلو در اتاق عمل داره مثل ابر بهاری گریه میکنه😭.سریع دوییدم سمتش و بغلش کردم🫂و زنگ زدم به پسرا📱 گفتم پیداش کردم.اونام با سرعت نور خودشون رو رسوندن🏃.جین:جیهوپ حالت خوبه؟چیشد حالش چطوره؟چرا داشت اونکارو میکرد؟نامجون:جین آروم باش اون الان حالش خوب نیست بذار بعدن بهمون میگه😔
کوک:هیونگ نگران نباش اون حتما خوب میشه😥.تهیونگ:دیگه نمیتونستم هوپی هیونگی که همیشه میخندید رو بااین وضع ببینم😢رفتم جلو به کوک گفتم بره اونطرف و سرشو گذاشتم توبغلم🥺.جیهوپ:تهیونگ اگه چیزیش بشه نمیتونم خودم رو ببخشم😭.تهیونگ: اون هیچیش نمیشه حالش خوب میشه😢.بلندش کردم و نشوندمش رو صندلی شوگا هیونگ اون طرفش و منم این طرفش جونگ کوکم نشست جلو پاش بقیه اعضا هم پیشمون نشستن بعد۵دیقه خوابش برد😴سرشو گذاشت رو پام.از زبان شوگا:جیهوپ خیلی آروم رو پای تهیونگ خوابیده بود که دیدم داره میلرزه🥶سوییشرتم رو درآوردم انداختم روش🥲.منتظر بودیم ببینیم چه خبر میشه که یدفعه از خواب با ترس پرید😰.
از زبان جیهوپ:خواب همون لحظه رو دیدم😧.همون موقع دکتر اومد بیرون👨⚕️. سریع رفتم ببینم چیشد.جیهوپ:دکتر چیشد؟حالش خوبه؟دکتر:حالش خوبه آسیب جدی ندیده فقط رفته تو کما و معلوم نیست کی بهوش میاد😔.از زبان جونگ کوک:دکتر تااینو گفت جیهوپ غش کرد😨.تا خواست بیفته گرفتمش😪و بردن بهش سرم زدن و شوگا و تهیونگ و جیمین هیونگ پیشش موندن.منو نامجون و جین هیونگ هم رفتیم ببینیم حالش چطوره.نامجون:آقای دکتر چیشد حالش چطوره؟دکتر من به دوست پسرشون(😳)هم گفتم اون الان تو کما هستش و معلوم نیست کی بهوش میاد خوشبختانه ضرب مغزی نشدن. همیطور شانس آوردن که حافظه شون سرجاش هست.نامجون و جونگ کوک و جین:😳😳😳.جونگ کوک:هیونگ کاون الان گفت دوست پسر؟جین:آره بابا منم شنیدم.
از زبان جیهوپ:دکتر تا اون حرفو زد یهو همه جا تاریک شد🌑.یهو بلند شدم دیدم تو ی اتاقم و تهیونگ و جیمین و شوگا هیونگ پیشمن.سریع بلند شدم و رفتم ببینم حال اون دختره چطوره🏃از زبان نامجون:نشسته بودیم رو صندلی ها که یهو دیدیم جیهوپ داره مثل یوز پلنگ🐆(عجب مثالی😂)میاد سمت ما.جیهوپ:حالش چطوره؟خوبه؟طوریش نشده؟نامجون:آروم باش.نه خوبه فقط باید منتظر باشیم که بهوش بیاد.جیهوپ: میخوام ببینمش.نامجون:آخه... باشه من ترتیبشو میدم برو پیشش😗.از زبان جیهوپ:رفتم پیشش بیهوش بود کنار تختش نشستم.بغض توی گلوم ترکید شروع کردم به گریه😭 کردن. نمیدونم چیشد که روی دستش خوابم برد😴.باصدای ناله ی نفر از خواب بلند شدم و با دیدنش خیلی تعجب کردم😲......تا پارت بعد بای👋عاشق ضدحالم😁😁
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیییییی بود
ادامه بده 👌🏻👏🏻💜
عاااااااااااالی بود 🌟💚💚💚
مرسی😘😘😘🍭🥰😍
پارت بعدی تروخداااااااا
دارم مینویسم اما شاید دیر منتشر بشه چون امتحان دارم طول میکشه نوشتنش
ادامه بده عالیه
بوس😘😘
داستانت عالی بود
لطفا پارت بعدی رو زودتر بزار
دارم روش کار میکنم به زودی ثبتش میکنم😉