10 اسلاید امتیازی توسط: کوثر انتشار: 4 سال پیش 118 مرتبه انجام شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام بازم شرمنده دیر شد داستان جایی تمام شد که یه نامه به دست شما رسید که از طرف ناشناس بود
با فکر اینکه نامه از طرف کی هست خوابت میبره صبح که بلند میشی انی رو میبینی که میگه: خانوم صبحانه امده اس میگی : باشه بعد از خوردن صبحانه یاد نامه می افتی به انی میگی: انی نامه رو کی برام اورد انی گفت : پستچی میگی : نگفت از طرف کیه . انی گفت اتفاقا من وقتی دیدم از طرف ناشناس هست ازش پرسیدم ولی اونم نمیدونست . خب حالا چیکار میکنی ؟
اما بعد با خودت میگی اگه از مادر بزرگ به پرسم شاید نگران بشه پرسیدنم از پستچی هم بی فایده هست پس با فکر اینکه چیزه مهم نیست میرم تا به امور سرزمینم برسم اما خودتم خوب میدونی فکر اینکه اون نامه مهم نیست اشتباه هست برای هم از درون نگران و مضطرب هستی برای یکی از کتاب هات سمت سرزمین رمانتیک که از سر حواس پرتی میخوره به کسی اون کیه ؟
جرویس هست بدون اینکه سرش رو بالا بگیره مشغول جمع کردن کاغذ ها میشه و میگه : حواست کجاس بعد ادامه میده اوه برگه ها خاکی شدن الان ملکه فکر میکنه من دست و پا چلفتی هستم وای چه افتضاحی خندت میگیره اروم میخندی ولی اون میفهمه سرش بالا میاره میگه : او بخشید بانو و تعظیم میکنه و ادامه میده متاسفم نفهمیدم فردی که باهاش برخورد کردم شما بودید میگی : عیب نداره میگه : به نظر نگران و مضطرب میاید میگی : او نه من برای چی باید نگران باشم میگه ولی چهره تون این طور به نظر نمیرسه میگی : خیله خب یه نامه به دستم رسید از طرف یه ناشناس اون منو یه خورده نگران کرده واکنش چیه ؟
میگه تو نامه چی نوشته بود . بعد بلافاصله میگه قصد فضولی ندارم فقط میخوام بدونم چی شما رو نگران کرده نامه رو مه از صبح تو ی جیبت هست میدی به جرویس جرویس با نگاه موشکافانه ای به برگه نگاه و میگه یه نفر رو میشناسم که متونه به این برگ با کدوم چوب ساخته شده و مال کجاست چی میگی؟
& اره % فقط لبخند میزنه @ خب راستش ... &%@* میگه : توی سر زمین رمانتیک نیست باید بریم سرزمین علمی تخیلی میگی: چرا اونجا میگه: چون کسی من میشناسم اونجا زندگی میکنه میگی خب باشه و راه میفتین سمت سرزمین علمی تخیلی به یه کلبه چوبی مرسین که به نظر خیلی قدیمی میاد جرویس کسی رو صدا میزنه صدای یه پیر مرد از اون طرف میاد که میگه : چیه بچه اینجا رو گذاشتی رو ی سرت هی داد میزنی تا مرد در چهارچوب در پیدا میشه جرویس میره سمتش و میگه: چطوری عمو اون مرد میگه : خوبم بچه جون این خانوم جوان کی هستن سری تکون میدی میگی من ملکه ی سرزمین ماجراجویی هستم پیر مرد سرش رو طرف جرویس میگیره میگه کاری داشتی باهم و جرویس میگه :: راستش یه نامه به دست ملکه رسیده که نمیدونه از طرف کیه گفتم شاید تو بتونی به ما کمک کنی پیر مرد گفت : البته البته بیاید داخل بعد ادامه داد نامه همراهته گفتی : بله اقا .... پیر مرد گفت بهم بگو عمو جک ادامه داد نامه رو میشه بدی نامه رو میدی دست عمو جک اون هم مشغول برسی کاغذ زیر میکروسکپ یه دفعه گفت : عجیبه بعد ادامه داد این کاغذ از خمیر چوب درخت ها جنگل ممنوعه درست شده با تعجب میگی: جنگل ممنوعه ؟؟؟ جرویس میگه : چیز زیادی از جنگل نمیدونه فقط میدونه ورود به اون جنگل ممنوعه چی میگی؟
& اره % فقط لبخند میزنه @ خب راستش .....&%@* جایی که باید بریم داخل سرزمین رمانتیک نیست باید بریم سرزمین علمی تخیلی میگی خب باشه به سمت سرزمین علمی تخیلی راه افتادیم رسیدیم به کلبه چوبی که به ظاهر قدیمی میومد جرویس کسی رو صدا زد صدای پیر مردی اومد که میگفت : چی میگی بچه اینجا رو رو سرت گذاشتی انقدر که داد زدی تا پیر مرد در چهارچوب در پیدا شد جرویس رفت سمتش وگفت سلام عمو خوبی پیر مرد گفت : خوبم این خانم جوان کی هستن سری تکان دادم و گفتم من ملکه ی سرزمین ماجراجویی هستم پیر مرد سرش را به طرف جرویس کرد گفت : با من کاری داشتی جرویس گفت راستش برای ملکه نامه ای از طرف ناشناس اومده گفتم تو شاید بتونی کمک کنی بفهیم اون کاغذ مال کجاست و یا از طرف کی هست پیر مرد گفت البته البته بیاید داخل پیر مرد ادامه داد نامه همراته گفتی : بله اقا ی .... پیر مرد گفت : عمو جک صدام کن و بعد گفت میشه نامه رو بدی نامه رو میدی دست عمو جک و اون مشغول برسی اون زیر میکروسکپ میشه و بعد از گذشته چند ثانیه میگه عجیبه و ادامه میده این کاغذ از خمیر چوب درخت ها ی وسط جنگل ممنوعه درست شده با تعجب میگی جنگل ممنوعه ؟؟؟ جرویس میگه : من چیز زیادی دربارش نمیدونم فقط میدونم ورود به اون جنگل ممنوعه عمو جک نامه رو میده بهت ومیگه فقط همین قدر میتونستم کمک کنم چی میگی ؟
با خودت فکر میکنی جرویس با این کوچکی چه هوش بالایی داره تو راه برگشت هستین که جیسون رو میبینین اونم شما رو میبینه و نگاه موشکافانه ای به تو و برادرش میندازه و میپرسه چیزی شده چی میگی؟
کمی در اینکه حقیقت رو بگی تردید داری اما بالاخره میگی یه نامه از طرف یه ناشناس برات اومده و همه چیز رو براش تعریف میکنی تو یه فکر فرو میره انگار داخل ذهنش دنبال چیزی میگرده میگی : چیزی هست درباره این موضوع بدونی و درباره اون جنگل میگه امید وارم......
میگه امید وارم اون طور که من فکر میکنم نباشه ازش میپرسی مگه چطور فکر میکنی ولی غیر از اینکه با یه صورت نگران به دور دست نگاه کنه جوابی نمیده
به نظر شما جیسون به چی فکر میکنه برام کامنت کنید
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
قشنگ بود :)
جیسون داشت به خاله ناتی اش فکر میکرد چون اون تو جنگله ممنوعه بوده
راستش دوست ندارم بگم بد بود ولی چیز خاصی هم نبود و هیجان نداشت
ببخشید
خوب بود منتطر قسمت بعدی ام??