سلام من ثنا هستم و امیدوارم از این داستان خودشون بیاد

سلام من مرینت دوپن چنگ هستم من خانواده ندارم 😞و با خدمتکار مورد اعتماد مادرم زندگی می کنم اسم اون کاترین من در نیویورک زندگی می کنم تو مدرسه یه دوست صمیمی به اسم الیا دارم راستش من زیادی احساساتی و ترسو ام😅

سلام من آدرین آگرست هستم من پرنس یا شاهزاده ی مد هستم من با پدرم گابریل و مادر امیلی زندگی می کنم یه خدمتکار به اسم جورج هم داریم و اینکه جد جد من قدرت های زیادی داشته پدر من قدرت اینکه یه چیزی رو هرچقدر هم سنگین باشه تو هوا بدون اینکه بهش دست بزنه نگه داره مادرم می تونه ذهن آدما رو بخونه منم باید بگم استثنایی هستم همه جور قدرت دارم 😁
مرینت :جمع کردن وسایلم تا بعد از ظهر طول کشید رفتم پایین به کاترین گفتم کارم رو تموم کردم ▪︎:خوبه برو پیش دوستات 😊.
♡:جمع کردن وسایلم نیم ساعت طول کشید رفتم پایین به کاترین گفتم کارم رو تموم کردم گفت خوبه چون الان باید بریم فرودگاه برو آماده شو .♡: گفتم الان رفتم آدامسها شلوار سیاه و کفش و بلوز سیاه پوشیدم روی بلوز یه جلیقه ی قرمز پوشیدم ممنون رو برداشتم و رفتم پایین (بعد از رسیدن به پاریس ) ▪︎: خب الان یه ماشین میگیرم که بریم بابت الیا هم ناراحت نباش بهش گفتم . ( میریم پیش آدرین ) ☆: تازه از خواب بیدار شدم دیدم که مامانم با یه خانوم صحبت می کنه یهو گفت
گفت سلام ادرین ای دوستم کاترین و این دختر هم مرینت هست دختر یکی از بهترین دوستام .☆:دختره کلهر جلیقه رو برداشت و گفت سلام من مرینت دوپن چنگ هستم با دیدن دختره ذهنم وا مونده بود .♡: این پسره این توری 😲داشت نگاه می کرد فکر کنم تو عالم هپروت بود .♤: آدرین پسرم مرینت سلام کرد.☆:ام سلام آدرین آگرست هستم و از آشنایی با شما خوشبختم .♧:وای دیر رسیدم ببخشید سلام خانوم دوپن چنگ من یه جلسه داشتم که باید میرفتم . ▪︎: خب دیگه امیلی جان مرینت رو به شما می سپارم خداحافظ. ♤:آدرین مرینت رو ببر اتاقش تا استراحت کنه ☆:باشه ، مرینت من چندتا رو میارم دنبالم بیا اتاق تو پیش اتاق منه .♡:باشه ممنون .
☆ توذهنش:از اتاق مرینت اومدم بیرون ن راستش من زیادی شیطون بلام و الان یه نقشه دارم که کامل نیست😅.(دوستان فیلیپس تو ان داستان شخصیت مثبت هست و علامتش○این هست) ○:الان اومدم پیش آدرین خاله امیلی و عمو گابریل رفتن بیرون ادرین جلو م ظاهر شد گف یه نقشه دارم تا یه دختر به اسم مرینت رو بترسونیم و کلی کیف کنیم من گفتم باشه .♡:بعد یکم استراحت لباس هام رو عوض کردم و رفتم تا آب بخورم که دیدم ادرین جلو م وایسادم سلام کرد ولی اون یکی دیگه بود برگشتم هم یه ادرین جلو م بود هم یکی پشتم هر دو اومدن جلو هردو شون ندارمش کردن گفتن عجب دختر خوشمزه ای میزاید خونت دو بخوریم من جیغ زدم و حلشون دادم
اون ها داشتن از خنده غش می کردن من فقط روی مبل نشستم و سرم رو انداختم پایین. ☆:ترسیدی. ♡:گفتم معلومه که ترسیدم و میشه بگید که خانوم امیلی و آقای آگرست کجان. ○:آقای آگرست که جلوت وایساده خانوم ا م ی ل ی رو نمی دونم 🤣. ☆:اونا رفتن جلسه و تا ساعت ۱۲شب هم نمیان😈.
تمام امیدوارم که خوشتو ن اومده باشه تابعد 🤗👋
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ممنون رو برداشتم و رفتم پایین؟!؟!
عالی بود
مرسیی
خواهش😊
سلام الان تا پارت ۴ اومده پارت ۵و۶ در حال برسی
ممنون که نظر میدین 😊
عالی بود دوست داشتم
ممنونم
سلام ممنون از همه عزیزان 😊
عالی بود
و یه چیز دیگه .......
آدرین و فیلیکس همین جوری مرینتو بترسونن عالی میشه
حال کردم چه نقشه ای
بازم ادامه بده آفرین داستانت عالیه
🤣🤣🤣🤣🤣🤣عالی بود
عالی بود لطفا زود پارت بعد رو بزارید