از زوائد مغز من . امیدوارم خوشتان بیاید .
دریای چشمانت را کسی نمیتواند کشف کند. مخصوصاً من که بنده بیبند و بال خشکیام. عشق ورزیدن به تو مانند رویاییست شیرین، خالی و بیدغدغه. و آنگاه است که دنیای واقعی ضربه میزند. دوست دارم دوستت داشته باشم. دوست دارم بتوانم در توانم هرچه هست را بگذارم. دوست دارم کاری کنم که داستانهای عاشقانه به پایان رومئو و ژولیت نیفتند. دوست دارم که جرعه ای از دیوان عشقت بنوشم و سرمست در خیابان زندگی لنگلنگان قدمی بردارم. عشق تو می است و تو ساقی، منم معتاد به عشقت. دوست دارم با بافتن خیال در مورد تو روزها و ماه و سالها خمار باشم و از زندگی دم نزنم. دوست دارم هیچوقت واقعیت را قبول نکنم. دوست دارم که هیچوقت طعم تلخ حقیقت را بر روی زبانم حس نکنم.
به دنیا آمدهام تا عشق بورزم و محبت کنم، نه اینکه در حصارهای خارداری محاصره شوم که با کلمه عشق خارهایشان را در من فرو میکنند. آرزو میکنم بتوانم در زمانی که در عشق مستم در خیابانها برقصم و شادی کنم و هر دیوانه عاشقی را مانند خودم کنم. آنقدر از عشق مست شوم که اطرافم را نتوانم درست تشخیص دهم. آنقدر از عشق برقصم که کفشهایم ساییده شود. آنقدر از جنون عشق داد زنم که لال شوم. اما دنیا چیز دیگری میخواهد. دنیا دوست ندارد ما عشق بورزیم. دنیا دوست ندارد ما بخندیم و برقصیم و شادمانی کنیم. لااقل شاید فقط برای من، گویی همه عاشقان طلسم شدهاند! طلسمی که میآید و میدرد و میشکافد هرچه که هست را، رؤیاها را نابود میکند، شادی را به غم و رقص را به عزا.
آه ای خدای عدل و خوبی و برابری، آه ای خدایی که بندگانت دم از رها نشدن از دست تو میزنند؛ این بود عدالتت؟ که ما از عشق دفن شویم و دیگران در عشق غوطهور شوند؟ که ما با دیدن نداریهای دیگران به وضع خود غبطه بخوریم؟ که از اوایل زندگی با درد آشنا شویم نه عشق؟ که ما به قدری تخیل کنیم بوی گیسوان یار را که مغزمان از کار بیفتد؟ این بود عدالتی که همگان ازش دم میزدند؟ زندگی چیزی جز یک شوخی بیرحمانه نیست؛ که ما نقش اصلی این نمایش هستیم و خداوند و فرشتگان بیوقفه به ما میخندند...
کاشکی میتوانستم مقداری آسانتر بگیرم زندگی را. کاش میتوانستم مانند آن مغز فندقیها زندگی را چیزی بقا نبینم. کاش مانند آن افراد سرم در کار خودم میبود. ولی عذاب کشیدن ما را دوست داری، نه؟ دوست داری که ببینی بندگانت هر روز مانند هیزم در آتش عشق میسوزند. دوست داری که ببینی انسانها رنج میکشند. شاید هم من اشتباه میکنم... شاید من بنده بدی برای خدا بودم... دنیا پر شده از گناه، از حسرت، از عشقهای سوخته، از فساد، و هر چیزی که عشق را پژمرده میکند. چرا در دنیا عشق خالص پیدا نمیشود؟ مگر حتی آدم نیز حوا را نداشت؟ چرا امروز همه عشق را کالا میدانند؟ خسته شدم از این عشقهای یکریالی... کاش بتوانید معنی عشق را بفهمید ای موجودات بهاصطلاح اشرف مخلوقات...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خوشم اومد قشنگ بودد
بازم بنویس،قلمت زیباست.
بیشتر بنویس، موفق باشی.
خیلی قشنگ بود .
👏🏿
پسر من دوست دارم میفهمیییییی بی تی اس دوستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت دارممممممممممممممممممممم نامجون عاشقتمممممممممممممممم سوکجین عاشقتمممممممممممممممم یونگی عاشقتمممممممممممممممم جیهوپ عاشقتممممممممممممممممممممم جیمین عاشقتممممممممممممممممم تهیونگ عاشقتمممممممممممممممممم جونگکوک عاشقتممممممممممممممممممم
این عشق من به شما واقعیه و هیچ کسی نمیتونه خرابش کنه لطفا این عشق منو نادیده نگیرین من بدون شما نابودم حتی توان حرف زدن رو ندارم بدون شما زندگی بیمعنی میشه اگه شما نباشین من فقط زنده میمونم زندگی م
عالی💕