با این که جهان فیلم ها و داستان ها نزدیکی ها و شباهت های بسیار زیادی با هم دارد، اما کتاب ها و تصاویر ویدیویی رسانه هایی متفاوت هستند که از شیوه ها و تکنیک های متفاوتی برای روایت داستان خود بهره می برند. از این رو، در این مطلب به پنج تفاوت میان روایت در فیلم ها و داستان ها می پردازیم.
1- آثار تصویری، چشم اندازهای وسیع را با جزئیات ارائه می کنند. حتما این جمله را شنیده اید که «یک تصویر به اندازه ی هزار کلمه ارزش دارد.» چیزی که توصیفش به چندین صفحه متن نیاز دارد، تنها با یک نمای باز دوربین به تصویر کشیده می شود. فیلم های سینمایی و سریال ها می توانند محیطی وسیع و پرجزئیات را خلق کنند که مخاطبین را درست در دل ماجرا قرار می دهد. این نه تنها باعث می شود مخاطبین احساس کنند که در آن مکان حضور دارند، بلکه از طریق آن می توان نماها و رویدادهای پیچیده را به صورت همزمان به تصویر کشید. اما متن، این توانایی را با قدرت تأثیرگذاری یکسان ندارد. البته این نکته به این معنا نیست که نمی توان در روایت مکتوب، صحنه های شگفت انگیز خلق کرد و یا حس حضور در یک مکان خاص را به وجود آورد. با این وجود، متن نمی تواند همان چشم انداز وسیع و پرجزئیاتی را که فیلم ها ارائه می کنند، به تصویر بکشد.
2- روایت در داستان های مکتوب، اطلاعات را بهتر منتقل می کند. در آثار تصویری، فیلمنامه نویسان در بسیاری اوقات در انتقال اطلاعات مهمی که در صحنه مشخص و آشکار نیستند، با مشکل رو به رو می شوند. آن ها اغلب اوقات با اتکا به دیالوگ این اطلاعات را منتقل می کنند. البته این کار ممکن است به سرعت دیالوگ را خراب کند چون مخاطبین می توانند تشخیص دهند چه زمانی شخصیت ها در حال گفتن حرف هایی هستند که دلیل قابل قبولی برای بیان آن ها وجود ندارد. به همین خاطر است که رمان نویسان نباید این روش را به کار بگیرند مگر در صورتی که شخصیت ها واقعا نیاز دارند درباره ی اطلاعاتی مهم با هم گفت و گو کنند.
3- داستان های مکتوب، محدودیتی در تخیل ندارند. فیلم ها و سریال های تلویزیونی معمولا بودجه ای محدود برای جلوه های ویژه و خلق جهان مورد نظر خود دارند. با وجود پیشرفت های چشمگیر در این زمینه ها، اغلب آثار تصویری با محدودیت های مختلفی همچون تعداد لوکیشن ها، تعداد بازیگران، هزینه های جلوه های ویژه و مشکلاتی از این دست رو به رو هستند. رمان نویسان اما به هیچ وجه این محدودیت ها را در مقابل خود نمی بینند. آن ها تا جایی که داستان را برای درک مخاطبین بیش از اندازه پیچیده نکنند، می توانند هر چه که در سر دارند را روی کاغذ بیاورند.
4- آثار تصویری از جذابیت های حسی، بهره ی بیشتری می برند. نماها و صداها می توانند با سرعتی بیشتر از متن، واکنش های مختلف را در مخاطبین برانگیزند. در حالی که یک فیلم می تواند به شکلی کاملا عادی و پذیرفته شده با حرکت افقی دوربین و به تصویر کشیدن یک منظره آغاز شود، کتابی که داستان خود را با توصیف یک منظره آغاز می کند، شروع چندان دلگرم کننده ای نداشته است. این تمایز به شکلی ویژه در صحنه های اَکشن خود را نشان می دهد. در فیلم ها، دیدن برخورد یک هلیکوپتر با ساختمان و انفجار پس از آن، صحنه ای جذاب برای مخاطبین به شمار می آید، به خصوص وقتی تأثیر موسیقی نیز اضافه می شود. اما در داستان های مکتوب، مبارزه ها معمولا به همان میزان هیجان انگیز از آب در نمی آیند. البته آن ها می توانند جذاب باشند، اما بیشتر به خاطر این که در یک نبرد، اغلب مسئله ی مرگ و زندگی در میان است و مخاطبین به دانستن نتیجه ی آن علاقه دارند.
5- آثار مکتوب در انتقال «کشمکش درونی» بهتر عمل می کنند. داستان ها این توانایی را دارند که تمام کشمکش های رقم خورده در ذهن یک شخصیت را به صورت یک مجموعه به تصویر بکشند. به شکل کلی، این کشمکش ها زمانی اهمیت پیدا می کنند که شخصیت در حال باز کردن گره ی یک معما و یا اتخاذ تصمیمی سخت باشد. اما فیلم ها و سریال ها نمی توانند در تمام لحظات، کشمکش های درونی شخصیت ها را به شکل مستقیم نمایش دهند، و چاره ای ندارند جز این که نمودی بیرونی برای آن ها در نظر بگیرند. فیلمنامه نویسان معمولا این کار را از طریق دیالوگ هایی انجام می دهند که نشان دهنده ی چالش های عاطفی و فکری پیشِ روی شخصیت ها است، و همچنین از طریق نشان دادن حالات چهره ی بازیگران که احساسات کاراکترها را بازتاب می دهد.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)