LIGHT CITY 2

*ناظر پارت یک هم عنوان ایموجی داشته لطفا رد نکن* *ببخشید یه چیزاییش رو ویرایش کردم* 🌟💫THE LITTLE SHINES IN THE NIGHT SKY💫🌟

داستان به زبان کریستال💫 ۴ سالم بود...🌟 حوصلم سر رفته بود و دنبال یه چیز سرگرم کننده بودم🤓 رفتم از خونه بیرون تا کنجکاوی کنم🗣 داشتم از بازارچه لوازم دستی رد میشدم

وایی چقدر اینجا قشنگه انگار رفته بودم توی رنگین کمان پر از اشیاء دست ساز رنگارنگ بود بین اون همه شیء یک گلدون رنگ شده خیلی قشنگ دیدم طرح ماه و خورشید رو داشت و پر ستاره بود

ناگهان اشتباهی گلدون رو شکوندم وایی ببخشید صاحب گلدون : هیی بچه شر و شیطون... باید پرداختش کنی ولی من که پول ندارم _باید پرداختش کنی اگه پول داشتم که پرداخت میکردم! منو گرفت و نگهم داشت به خدا اگه ولم کنی میرم و از گلوریا پولشو میگیرم میارم

_تو حتما فرار میکنی تو رو خدا ولم کن _تا پولشو ندی ولت نمیکنم ناگهان اژدهای نارنجیی از بین جمعیت آمد کمکم ، به نظرم حدود ۹_۱۰ سالش بود _ببخشید ، من پرداخت میکنم به او خیره میشم ، من حتی اون رو نمیشناسم _باشه ، میشه ۵ جواهر منو ول کرد ازت ممنونم

لبخندی زد _منکه کاری نکردم ، راستی اسمم هایپر هستش، اسم تو چیه؟ کریستال، کریستال هستم _از آشناییت خوشبختم من هم

بعد آن روز من و هایپر با هم دوستان صمیمی شدیم ۵ سال بعد هی هایپر نگاه این درخت حیاط پشتی ما برای مخفیگاهمون عالیه _آره خونه درختیه خوبی میشه برم به گلوریا بگم بیاد کمکمون کنه _اما خودمون میتونیم یه کم کمک.... _بیا کریستال ، بیا خودمون سعی کنیم، همیشه که کسی رو نداریم کمکمون کنه ، باید خودمون یاد بگیریم

من و هایپر شروع به ساختن خونه درختی کردیم واییی ، عالی شد _عالی نشده_ نگاه کردن به او چه چیزیش کمه؟ _فوووق العاده شده هردومون خندیدیم وایی صبر کن گلوریا ببینه _آره حتما خوشش میاد

_هییم بچه ها ، واقعا کار تون عالیه ما خیلی تلاش کردیم که خیلی خوب بشه _وقتشه تو وسیله بزاریم از نردبان رفتم بالا وایی اینجا خیلی بزرگه _آره درختشم تنه محکمی داره

لوازمی مانند تخت و میز رو داخلش گذاشتیم یه چیزیش کمه.... _چه چیزی؟ چراغ خواب! _اوه آره از تاریکی متنفرم هایپر با شیطنت لبخند میزنه _متنفر نیستی ، میترسی چی نه نمیترسم _چرا دیدم مثل چی وقتی شب میشه میپری تو بغل گلوریا هییی ، به کسی نمیگی؟ _نه ، مطمعن باش رازت در امان میمونه لبخند زدن