خب یکبار این پارت رد شده به دلیل تکراری بودن پس کمی تغییر بهش دادم 🌹
(ی سری اتفاقات قبل سفر به صورت ویرایش شده مینویسم از زبان isfp یا همون النور) خب امروز کلی اتفاقات عجیب افتاد میخوام یادآوری کنم به خودم امروز بعد از جمع کردن وسایل به درخواست شاه بهخاطر اینکه قرار بود برادرش به دیدن ما بیاد (برادرش ی دوکه) قرار شد که به سریعترین حالت به پایتخت برگردیم و حالا موقعی که میخواستیم حرکت کنیم ایانا [infp💚] دویید و یکی از اسب های غولپیکر رو بغل کرد که کفری شد و کورای [istp💛] چون که به کلاس سوارکاری رفته بود متوجه کفری شدن اسب شد و ایانا [infp💚] رو به سرعت از صحنه دور کرد وگرنه اسبه ی لگد درست حسابی نسارش میکرد (جهت فان) و کورای [istp💛] هم ایانا [infp💚 ] رو دعوا کزد و مجبورش کرد باهاش تو ی کالسکه بشینه (۴ تا کالسکه اونجا بود) و تیارا [enfp💚] و خودم[💛isfp] هم داخل اون کالسکه بودیم و تا الان که به آلاگیش رسیدیم دردسر پشت سر گذاشتیم 😓 چون ایانا [infp💚] شب ها کابوس میدید و تب شدیدی میکرد همه نگرانش بودیم
(هنوز از زبان النور)به کلبه میپل رسیدیم بیشتر تا کلبه جادوگری شبیه کتابخانه ای سنتی بود خب چشممون دختر خوشگلی که اون گوشه واسه خودش کتاب میخوند ر گرفت و گفتیم حتما اون میپله(عکسش بالا هست👆🏻) رفتیم و باهاش احوالپرسی کردیم و خب درست بود اون دختر میپل جادوگر بود حقیقتا اصلا فکر نمیکردم دختری به این خوشگلی جادوگر باشه که آلان [entp💜] گفت : هیی میپل کوچو... میپل حرفش رو قطعکرد و گفت : خب از ی جادوگر ۲۸ ساله چی میخواین نکنه شما ۱۶ قهرمانی هستید که قرار بود بیان پیشم . آلان [entp💜] با تعجب گفت : یعنی چیییییی ؟ تو از ما بزرگتریی؟ اونم ۱۲ ساللللللل ؟ غیر منطقیه ولی خب من رو عفو کنید بانو نظرتون چیه که جادو هامون رو بهمون بدید آخه ۱۶ قهرمانیم
(از زبان راوی) میپل که هیچ مشکلی با دادن وسایل نداشت و گفت : باشه ولی ممکنه خیلی طول بکشه که یک جادو تورو انتخاب کنه بچه (این حرف رو با طعنه زد) این حرفش یاعث شد به آلان (entp💜) بربخوره ولی خب همه باید به میپل امید میبستند که بهشون جادو هاشون رو اعطا کنه و میپل هم که میدونست اونها بهش لازم دارن گفت خیلی خب خیلی خ نمیخواد خودتون رو اذیت کنید اینبار میبخشم دیگه مزه نپرونید آلان[entp💜] سرش رو تکون داد و از صحنه محو شد
خب میپل جادو ها رو بین همه تقسیم کرد و جادو هایی که صدایشان میکرد به این ترتیب بود .(اینجا تایپ رو مینویسم و اسم هم مینویسم) intj : کانا : یک ساعت شنی ابدی که میتواند زمان را برای برنامهریزیهای دقیق دستکاری کند intp : کاملیا : یک کتاب نامحدود که تمام دانش جهان در آن نوشته میشود، اما فقط برای خواننده قابل درک است. Entj : النا : یک عصای فرماندهی که میتواند ارادهی دیگران را برای اهداف بزرگ بسیج کند الهام بخشیدن جمعی Entp : آلان : یک توپ کریستالی که هزاران مسیر و سناریوی ممکن را به صورت همزمان نشان میدهد infj : هارو : یک طلسم شفابخش که با درک عمیق رنج دیگران، زخمهای روحی را درمان میکند. infp : ایانا : یک آینه انعکاس روح که حقیقت پنهان و ایدهآلهای درونی فرد را به او نشان میدهد Enfj : ساتورو : یک هاله نورانی که احساسات مثبت را در یک منطقه وسیع پخش میکند و اتحاد ایجاد میکند
: تیارا : بالهای پری که به او اجازه میدهد با سرعت نور بین ایدهها و مکانها سفر کند istj : کاناتا : یک سپر دفاعی مستحکم و نفوذناپذیر که بر اساس قوانین فیزیک و دقت مطلق محافظت میکند isfj : هانا : یک فرش پرنده محافظ که همیشه اعضای خانواده و دوستان او را به خانه امن باز میگرداند estj : دیانا : یک مُهر قانونی که هر قراردادی را با قدرت آسمانی اجرایی میکند. esfj : ناتسو : یک فانوس دریایی که همیشه راهنما و مرجع مورد اعتماد جامعه است. istp : کورای : دستکشهای مکانیکی که میتوانند هر دستگاهی را با یک لمس بازسازی یا ویران کنند. isfp : النور : یک کمان که تیرهای آن با احساسات خالص او هدایت میشوند و دقیقترین هدف احساسی را میزنند Estp : آلن: یک جامه نامرئی که به او اجازه میدهد در هر موقعیتی بدون دیده شدن، عمل کند و ریسک کند Esfp : کنوها : یک ساز موسیقی که هر نتی که مینوازد، باعث شادی و رقصیدن همه شنوندگان میشود
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
داستان جالب شد.
منتظر قسمت بعد هستمممممم🌸
خداقوت بهت سازنده
پارت بعد رو نوشتم مناظر باشید تا ببینیم منتشر میشع یا نه🌹
عالی بود خسته نباشی
مرسی🌹
💝💝💝💝
عالی بود حرف نداشت بدرخشی ناظرش من بودم 🤍🤍
ممنونم بابت انرژی مثبت و اینکه خیلی ممنون که پستم رو چک کردید😁🌹
فدا 🤍