10 اسلاید صحیح/غلط توسط: Mana💙 انتشار: 4 سال پیش 26 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
های گایز 😐کلا با این قسمت مشکل دارم 😐💔برو سراغ داستان ☺
دفترم رو بستم گذاشتم توی کیفم بلند شدم همینطوری داشتم اشک میریختم 😢 😭 دستامو دور خودم گرفتم 😢 داشتم میرفتم هتل پیش الیسا 😢 ساعت ۱ نصف شب بود 😐 رسیدم در هتل رفتم داخل اتاق ۹۸ در زدم الی درو باز کرد 😐 از زبان الی : ساعت ۱ نصف شبه این دختر چرا نیومد ایشششش😠😬 نکنه اتفاقی افتاده باشه 😢 نه چه اتفاق بدی 😊 هرچی زنگ زدم جواب نمیده این دختره 😐 داشتم زنگ میزدمی بهش که دیدم یکی در زد رفتم درو باز کردم با لی هی که کاملا خیس بود و با چشایی پر از اشک الی : لی هی چیشد ؟ ای گوشی بی صاحاب رو چرا جواب نمیدی 😠 داشتم میمیردم لی هی (من) :
دیدم لی هی با یه لبخند تلخ گفت : هیچی نشده ☺ خوبم الی : چرا گوشیتو جواب نمیدی ؟ دق کردم 😠 دوباره یه لبخند تلخ گفت : هیچی فقط رفتم ساحل از رو صخره پریدم تو آب گوشیم سوخت اینو خیلی تلخ گفت 😢 الی : لی هی تو حالت خوب نیس برو لباساتو عوض کن بعد بخواب 😊 لی هی : هوم باشه 😢 از زبون لی هی : بعد رفتم لباسامو عوض کردم بعد از چند دقیقه الی اومد پیشم الی : لی هی 😐 چیشده لطفا بهم بگو ☺ لی هی : میدونی عکسش رو صحفه گوشیمه هیق😢 وقتی قفل گوشیمو باز میکنم هیق 😢 خودم قفل میشم 😢😭😭😭 گریههههههههه الی : م...من...منظورت دوچیِ 😥 لی هی : ا...ره آره گریههه 😭😭
هرکاری میکردم آروم نمیشد😐😑 پس گیتارشو برداشتم و خوندم "
چته رفیق عاشق من ¿•••
چرا سراغ اون که رفته رو ¡♧••
داری بازم میگیری ♧ ☆°°
اون برنمیگرده پیشت ☆♡¡¡
بسه دیگه بهونه گیری $،،
وقتی اینو خوندم دیدم لی هی اشکاشو پاک کردو گفت : مگه تو بلدی گیتار بزنی 😐؟ الی : آره 😎😎 لی هی :😁😅 الی : وای ساعت سه شد 😐😩بریم بخوابیم فردا دانشگاه داریم 😥😧😩 لی هی : من عاشق دانشگاهم 😉😁😅 الی : درد 😠 لی هی (من ): بریم بخوابیم آه 😐😩 الی : اوک بریم 😩
بعد رفتن خوابیدن 😩 (منم خوابم میاد 😑) ....صبح .... من : الی الی الی هوی الی عنتر 😐 😠 بیدار شو دیر میشه 😣 الی بیدار نمیشی 😐 باشه الان میرم تو باغچه یه سوسک میارم میزارم رو صورتش 😅 😅 (تو ذهنش گفت ) رفتم پایین خیلی گشتم تو باغچه تا یه سوسک قهوه ای برداشتم رفتم تو اتاق الی سوسک رو گذاشتم رو صورتش 😐😂😂😂 داشت رو ابروش راه میرفت که یهو بیدار شد و پرتش کرد اونور الی : جیغغ😲😲 این چیه مامان من : 😂😂😂 الی : تو گذاشتی دختریه عنتر بوقققققق بعد افتاد دنبال میخواست با دنپایی بزنم 😐😂 خلاصه من به بهانه دانشگاه از شرش خلاص شدم 😐😂 آماده شدیم رفتیم دانشگاه 🏤 وقتی رفتیم داخل همه دخترا با چهار کیلو آرایش تقریبا همشونم عملی بودن و پسرا که داشتن میخوردنمون مواجه شدیم 😐😒😒
😝 😝 رفتیم اتاق مدیر تق تق تق(مثلا در زدن ) مدیر : بیاین تو 😊 رفتیم تو مدیر زن بود بنظرم ازش خیلی حساب میبردن 😐 الی : سلام خانم امیدوارم حالتون خوب باشه ما دانشجویان جدید هستیم 😊 مدیر : بله میدونم منتظرتون بودم 😐 ☺ خب اینم شماره کلاستون یکم دیگه شروع میشه زودتر برید 😊 الی :چشم خدانگهدار بعد رفتیم به همون کلاسی که گفتن خودمون رو معرفی کردیم الی : سلام من الیسا میرزایی هستم از دیدنتون خوشبختم 😊 من : من لی هی سامیره هستم از دیدنتون خوشبختم 😊 همکلاسی ها : ماهم همینطور بعد رفتیم سر جاهامون من نشستم پیش یه دختره که خیلی ازش خوشم نمیومد 😝 😝 لباسش خیلی مناسب نبود 😵 😝 من : استاد میشه منو الی پیش هم بشینیم 😐؟ کاملا متوجه شدم استاد نمیفهمه من چی میگم 😐 😑 الی : استاد لی هی میگه میشه منو اون کنار هم بشینیم استاد : بله مشکلی نیس ولی ایشون باید کره ای یاد بگیره تا به مشکل بر نخوره 😐 الی : چشم خودم بهشون یاد میدم استاد : باشه 😊 زینگگگگگ (مثلا زنگ تفریح ) رفتیم پایین داخل حیاط خیلی بزرگ بود 😐 من : الی میگم مدیر گفت بریم خوابگاه! الی : آره 😄 باید بعد کلاسا وسایلمون رو ببریم 😀 همینجوری گرم صحبت بودیم که یه دختری داشت از خوشحالی میدوید خورد به من نزدیک بود بیوفتیم ولی الی گرفتم 😐 من : هی حواست کجاست 😤 الی : میتونم دلیل این همه خوشحالی رو بپرسم 😕! دختره : اسم من گیونگ هست اسم شما! الی : من الیسا هستم و دوستم لی هی 😊 خوشبختم گیونگ : منم همینطور😀 دلیل خوشحالی من اینکه بعد از یک هفته درخواست از مدیر اجازه دادن که از بی تی اس درخواست کنیم که بیاد واسمون آهنگ بخونه 🎤 هواراااااااااااااآااااااا
من : بی تی اس چیه 😐 ؟ گیونگ : خک به سرم نمیدونی یه گروه خواننده هفت نفره پسر هستن 😍 الی : من میدونستم خوانندن ولی تا حالا آهنگ هاشون رو گوش ندادم 😕 گیونگ : باید گوش بدی صداشون محشره 😍 خب من برم این خبر رو به بقیه هم بدم وایییییییی بی تی اس آخ جون 😍😍 من : الی بنظرت این هفتا پسر چطوری مخ این همه دخترا زدن 😐😂😂 الی : نمیدونم 😐😂😂 خب بریم سر کلاس 😐😑 ........... و بعد از دانشگاه در هتل ...... من : الی لپ تابم رو بیار اونجاس الی " باشه 😐 بعد وسایلمون رو جمع کردیم و گذاشتیم توی ماشین که بره سمت خوابگاه ماهم رفتیم الی : واو چقدر آیت اتاق بزرگه 😐😍 من : تخت سمت چیه مال من 😍 الی : باشه 😒 کل وسایلمون رو چیدیم الی داشت شام میپخت منم با گوشیم ور میرفتم خواستم ببینم بی تی اس چجور گروهیِ و اینا داخل اینترنت نوشتم بی تی اس : گروه هفت نفره خواننده و ازاینا که خودتون میدونید 😐😑 من :الی میدونستی پسرا اینجا آرایش میکنن 😐😂😂😂 الی : خسته نباشی دلاور الان فهمیدی 😐😂 من :😒😒
خانمو تازه فهمید 😐😂😂
داخل خونه بی تی اس از زبان جیمین : باز مثل همیشه جین درحال آشپزی کوک در یخچال دنبال شیر موز شوگا خواب طبق معمول 😒 بقیه هم نمیدونم کجان حتما دارن از نامجون مشاوره میگیرن 😐😑 منم دیدم همه مشغول ی کاری هستن رفتم با لپ تابم همینجوری تو اینترنت داشتم الکی میچرخیدم که ی سایت نظرم رو جلب کرد خواستم برم توش دیدم باز نمیشه انگار قفلی چیزی داره با کلی برنامه و فلان بهمان توانستم بازش کنم همین که خواستم ببینم در مورد چیه 😑 جین : جیمینننننننن بیا ناهار آمادس 😐 جیمین : آومردم بابا رفتم پایین پیش بقیه داشتن غذا میخوردن منم یکم برداشتم بخورم که حیهوپ گفت :
جیهوپ گفت : بچها دانشگاه سئول خواست بریم واسع دانشجو هاش فردا کنسرت اجرا کنیم 😀 تهیونگ : آره تازه شنیدم تقریبا همه دانشگاه آرمی هستن 😀 😀 نامجون : وای بسه دیگه غذا تونو بخورید سرد شد بعد از ناهار همه رفتن یه جا مشغول شدن منم رفتم تو اتاقم لپ تابم رو روشن کردم رفتم تو همون سایته ببینم چیه 😐 😐 انگار یه داستانه 😐 همینجوری داشتم میخوندم که وسطاش نوشته بود این داستان بر اساس واقعیت ساخته شده بر اساس زندگی دختری به نام لیلیا 😐 چه زندگی جالبی داره لیلیا خانوم 😅 😅 (چیه فکر کردین به نام لی هی 😎 😎 😂 )خب بریم پیش دخترا الی : میگم لی هی بریم بیرون بگردیم 😎 😎 لی هی :باشه 😐 بعد آماده شدیم رفتیم بیرون بستنی خوردیم کلی پا ساژ دیدیم لباس خریدیم یه کفش سیاه اسپرت با خط های زرد شب نما و شلوار سیاه بالا ناف و یه تیشرت زرد کدر خریدم مال الی هم همینجوری بود فقط بجای زرد نارنجی بودن 😍 بعد از دو سه ساعت گشتن برگشتیم خوابگاه لباس هامون رو عوض کردیم الی : خب حالا باید تکلیف هایی که استاد داد رو حل کنیم 😐 😑 لی هی : من عاشق تکلیفم 😐 😂 (داشت حرص الی رو درمیاورد ) بعد از انجام دادن تکالیف برای شام پیتزا سفارش دادیم خوردیم و بعد از چند دقیقه از خستگی سر به بالش نرسیده خوابمون برد 😴 😴 .....صبح .....الی : لی هی لی هی پاشو 😩 😠 من : ها چیه ؟ کی مرده؟ من کجام ؟ کیم ؟ الی : هیچی نشده دانشگآه 😐 من : آره دانشگاه الی : من صبحانه آماده کردم بیا بریم بخوریم 🍳 🍜 🍞 🍛 من : چه کرده همه رو دیونه کرده 😐 😂 الی : 😂😂 بعد از صبحانه خوردن آماده شدیم رفتیم دانشگاه 🏤 وقتی رسیدیم مث جت پریدیم تو کلاس 😐😨 خدارو شکر استاد نیومده بود 😥 😥 رفتیم نشستیم همه داشتن درمورد اینکه زنگ بعد بی تی اس میخواد کنسرت بزاره حرف میزدن الی :فکر نمکردم اینقد محبوب باشن 😂 من : منم همینطور 😂😂 زنگ بعد زینگگگگگ 😐
😐😐😑😪
همه داشتن میرفتن تو سالن من که حوصله اینجور کارا رو نداشتم رفتم بوفه ی چیزی بخرم 😐 تا رسیدم دم بوفه یکی اومد گفت : من باید برم جایی لطفا تو این خوراکی هارو بده به اونا 😐 من : ولی هی خانم صبر کن 😑 آه اینم شانس ما 😤😤 رفتم جلو هفتا پسر بودن فهمیدم بی تی اس هستن 😐 ولی خب عکسالعمل خاصی نشون ندادم داشتم میدادم به همه که یکی شون گفت : شیرموزه مال منه بدش به من منم دادم بهشو رفتم تهیونگ : فک کنم آرمی نبود چرا اینجوری کرد 😒 پیش لی هی : رفتم تو خواب گاه تو اتاقم گیتار مو برداشتم رفتم پایین یادم اومد دفتر شعرم دست الیه آه مجبور شدم برم ازش بگیرم داشتم همون لحظه بی تی اسم میخواست بره ی بار دیگه دیدمشون 😝😝 داد زدم الییییییییی دفترم الی : یواش کرم کردی بیا 😐 بعد رفتم بیرون توی حیاط نشستم روی نیمکت داشتم یکی از شعر هامو انتخاب میکردم من : آها این خوبه 😄 بعد بلند شدم رفتم پشت ساختمان دانشگاه من : واو جای قشنگیه 😃😁 نشستم زیر درخت و داشتم میخوندم و گیتار میزدم کسی صدامو نمیشنید واسه همین با خیال راحت خوندم از زبان جیمین : بعد از کنسرت بقیه داشتن امضاعف میدادن با آرمی ها عکس میگرفتم منم که حوصله اینجور کارا رو نداشتم رفتم تو حیاط داشتم میچرخیدم که صدای گیتار شنیدم 🎸 چقد قشنگ میخوند رفتم جلو اِ این همون دختره که اون روز نجاتش دادم 😨 باورم نمی شد آهنگش که تمام شد رفتم جلو و براش دست زدم بلند شد از زبون لی هی داشتم میخوندم که یکی دیدم داره برام دست میزنه چشام رو باز کردم دیدم این ..این همون مردسالاری که نجاتم داد به فارسی گفتم (کره ای بلد نبود خو 😕 ) خوب نیست وقتی یکی دلش میخواد تنها باشه مزاحمت بشید 😡 جیمین : ببخشید من نمیفهمم چی میگید ؟😐 بعد گیتارش برداشتم و از کنار رد شدم با دو رفتم تو اتاقم تو خوابگاه از زبان جیمین : نمیدونم چیشد که رفت 😐 منم گفتم بیخیال رفتم یه سمت دیگر نشستم رو نیمکت داشتم اطراف رو نگاه میکردم که یه دفتر دیدم 😐
هن 😐😐
بازش کردم توش شعر نوشته چه شعر های قشنگی هستن داشتم میخوندم که وسطاش یه دختری اومد گفت آقای جیمین بقیه اعضا منتظر شما هستن لطفا بیاید منم دفتر رو گذاشتم تو جیبم رفتم 😐 از زبون لی هی : رفتم تو خوبگاه گیتارو گذاشتم رو تختم و خواستم دفتر شعرم رو از تو جیبم در بیارم دیدم نیست 😨 😨 سریع دویدم رفتم پایین رفتم رو همون نیمکته رو دیدم نبود پشت ساختمان گشتم نبود من : یعنی کجاس 😢 😭 😭 😭 😭 از زبان جیمین : واقعا چه شعر های قشنگی هستن داشتم میخوندم که تهیونگ اومد دفتر و آزم گرفت گفت : چی میخوندی 😡 ج : هیچی 😐 ت : واو چه شعر های قشنگی خودت نوشتی 😊 راستی باید جریان لب تاپو اون روز که قهرکردی و حالا هم این دفتر باید تعریف کنی ج: همه جریانو تعریف کرد اون سایت دفتر (اون روز که رفت قهری همون روز بود که لی هی رو نجات داد ) ت : واو چه جریانی 😐 ج : ته ته میخوام کمکم کنی بفهمم که این شعرا مال کیه 😟 ته " باشه اما چجوری 😐 ؟ ج : یه کنسرت دیگه داخل دانشگاه سئول برگزار میکنیم یکی از اون شعرا رو میخونیم قطعا اونی که این شعر ها رو نوشته یه عکسالعمل خاصی نشون میده ت :آره آفرین چقد باهوشی 😂 ج : ما اینم دیگ 😎 😎 خیلی ممنون از اینکه خوندی غلط املایی داشت ببخشید کامنت و لایک یادت نره 😍😘💙
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
مانا جون میشه زودتر بعدی رد بزاری من منتظرم 😚
سیلام کیوتی من نویسنده داستان حس عجیب کوکی هستم🌊💕و خواستم بگم داستانت عالی بود 😍💕من عادت دارم به تست های طرفدارام سر بزنم 🥺💕
ممنون منتظرش بودم ☺☺
😶😂میدونستی عادتم اینه 😂😶
چرا هیچکس نظر نمیده واقعا خو ادم ناراحت میشه این همه بشینه بنویسه خو لطفا نظر بدید اگه خوب نبود بگید مشکلاتش رو حل کنه
اشکال نداره خیلی هم بد نیست ☺☺
حرص نخور عاجی جونم ☺☺
منم میهوام برم دانشگاه تا اهنگاشون گوش کنم راستس داستامت عالی مثل همیشه
آگه رفتی منم ببر 😢
ممنون 💙