May Lily”طلای صورتی”

این یه داستان درباره ی یه اکیپ که توی یک پرورشگاه باهم دیگه بزرگ شدن و با مدیر پرورشگاهشون به دانشگاه میرفتن و پیش مدیر پرورشگاهشون جنایی میخونن اونا یه روز فارق التحصیل میشنو…

امروز روز خوبی برای من یعنی “می کارینا”نبود راستش قرار بود که بهتر روز بشه اما خوب… من بلاخره فارق التحصیل شدم و خانوم “لی(مینجی لی)”بهم تبریک گفت

دارم آماده میشدم برای گرفتن اولین پرونده ام که دیدم اتاق خالی خالی و چراغا خاموشه یهو گارام،لیا و مارگارت اومدن و جیغ زدن بهم تبریک گفتن آره!این همون بود که میخواستم!اما یه چیزی درست نبود یکم گارام تو هم بود انگار چیزی رو ازم مخفی میکرد

لیا: کارینا واقعا برات خوشحالممم که موفق شدی!الانم باید با گارام اولین پرونده اتو بگیرییی هیجان زده نشدی؟ کمی مکس کردم و با چهره ای دروغگین گفتم: اوه البته که شدم. لباسامو پوشیدم کت و شلواری که خانوم لی از مادرم بهم داد گفت این آخرین دارایی اون بعد تو بوده رو پوشیدم بوی چوب سوخته و کمی خو***ن میداد

رفتیم پیش رئیسمون آقای”جونز”آقای جونز بهم چنان لبخندی زد انگار که من اولین بارمه که میخوام کار های جنایی انجام بدم اما خب حق داشت!

پرونده یR وضعیت:حل نشده تاریخ ثبت پرونده:۱۹۹۷/۱/۱ چه جالب!دقیقا طبق تاریخ من بوده اما…اما یکم حس خوبی بهش ندارم… مظنونین:کاترین لی،هیکاری ساکاجی اسم…اسم…مادر خانوم لی اونجا بود کمی سرد شده بودم انگار که دارن من رو مظنون میکنن باورم نمی‌شد که خانوم لی مظنون باشه! مجروحین:می لیلی،رز کیم چی؟اسم مادر من اونجا… پارت بعدیییییی