10 اسلاید صحیح/غلط توسط: f.h.t انتشار: 4 سال پیش 589 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
امیدوارم خوشتون بیاد🤗💜
فردا صبح از خواب بیدار شد . در حالی که روی تختش دراز کشیده بود گوشیشو برداشت و کمی تو موبایلش چرخید. با دیدن یه خبر خوب ذوق کرد و روی تخت نشست. اما با یاد اوری اینکه دیشب به سویونگ پیام نداده دستشو توی موهاش فرو کرد و دوباره دراز کشید. + ای احمق اخه چرا بهش پیام ندادی حتما حسابی نگران شده. " دوباره گوشیشو اورد بالا و به سویونگ پیام داد : + سلام سویونگ. من حالم خوبه. ببخشید دیشب یادم رفت بهت پیام بدم .خوابم برد. " کمی بعد سویونگ سین کرد و جواب داد : _ هیونا ؟ خودتی ؟ زنده ای ؟ حالت خوبه ؟ + اره بابا حالم خوبه. _ وای دختر تو میدونی چقدر منو نگران کردی ؟؟؟ شب خوابم نبرد همش دلشوره داشتم اخه تو چرا یکم مراعات منو نمیکنی ؟؟ + سویونگ ببخشید دیگه خوابم برد. لطفا تا یه هفته غرشو بهم نزن. _ باشه. دیگه چیکار کنم از دستت. حالا دیشب چی شد ؟ + هیچی چیز خاصی نشد. _ باور نمیکنم یه عکس از خودت بده . + ای بابا تو چقدر شکاکی . _ گفتم یه عکس از خودت بگیر بده . + باشهه. " هیونا یه عکس از خودش گرفت و برای سویونگ فرستاد. ( دوباره توی چت ها :) _ حداقل موهاتو شونه میکردی بعد از خودت عکس میگرفتی. + ول کن حوصلشو ندارم . _ چراا گوشه ی لبت زخم شده ؟؟ + دیگه چه انتظاری داشتی. باید خدارو شکر کنی فقط همین یه دونه س . _ اره خوبه که ندادت دست بادیگارداش. + اما خب تا پنج یا هفت روز دیگه نمیتونیم همو ببینیم . _ چرا ؟ + در اتاقمو قفل کردن. _ چیی ؟ چراا ؟ + فکر کردی هیچکاری نمیکنه و میگه فدای سرت که اخراج شدی ؟؟ _ نه خب . اه ولش کن اصلا دیگه راجبش حرف نزنیم . + راستی... یه جا خوندم نه روز دیگه بی تی اس فن ساین داره. _ واو چه خوب + برام بلیط بگیر میخوام برم . _ چرا فقط برای تو بگیرم ؟؟ خودمم میخوام بیام. + خب برای دوتامون بگیر. _ چه خوب . هم من بی تی اسو میبینم هم تو هوسوک رو. + فعلا که چیزی معلوم نیست . اما امیدوارم بشه. منم این چند روز کلی وقت دارم راجب بی تی اس اطلاعات بیشتری کسب کنم . _ پس به زودی خبر گرفتن بلیطا رو بهت میدم. الان باید برم اقای کانگ داره سرمو میخوره. + باشه. پس فعلا _ بای بای .
کمی بعد موبایلش زنگ خورد. ناشناس بود :+ بله ؟ * الو . سلام. خانم جانگ هیونا ؟ + بفرمایین خودم هستم . * من اقای کیم هستم. + اها بله . سلام اقای کیم . * میخواستم بهتون خبر بدم که شما قبول شدین . البته به عنوان نقش دوم . + ااا. خیلی ممنون خبر خیلی خوبی رو بهم دادین . * البته بگم که فیلمبرداری که قرار بود دوشنبه هفته دیگه شروع بشه یک ماه عقب افتاده. + چرا ؟ * کارگردان تصادف کرده . احتمالا تا یک ماه دیگه باید تو بیمارستان بمونه + خیلی متاسفم. * هروقت لازم بود برای هماهنگی کارا باهاتون تماس میگیرم. + باشه چشم. ممنونم. * خداحافظ " قطع کرد. + اوفف. نقش دوم . بلاخره همه که از نقش اول شروع نکردن. ادم باید پله به پله بالا بره.
@_@
صدای باز شدن قفل در اومد. در اروم باز شد و خدمتکار با یه سینی پر از غذا وارد اتاق هیونا شد. هیونا رو روی تختش دید که خوابه. × خانم هیونا ؟ بیدار شو غذا اوردم. " جوابی از هیونا نشنید برای همین نزدیک شد و سینی رو روی میز کنار تخت گزاشت . به هیونا نگاه کرد. خوب قیافشو ندید چون اتاق نیمه تاریک بود. برای همین رفت سمت پنجره ها و پرده هارو کنار زد. ×خانم پرده ها رو کشیدی هم اتاق دلگیر شده هم خودت از خواب پا نمیشی . اها.. حالا همه جا پرنور شد. " نور خورشید به اتاق تابید. خدمتکار دوباره سمت تخت هیونا رفت . × وای خدا نگاه کن از حال رفته. " دستشو زیر گردن هیونا گزاشت و کمی سرشو بالا اورد و با اون یکی دستش اروم به صورتش ضربه زد. هیونا اروم چشماشو باز کرد. نشست و دستشو به سرش کشید. + خانم پارک اینجا چیکار میکنی ؟؟ " خانم پارک با دستش صورت هیونا رو گرفت و خوب بهش نگاه کرد. × زیر چشمات گود رفته. رنگت پریده. گوشت تنت اب شده شبیه اسکلت شدی. + همیشه همینو بهم میگی. × نصف جون شدی دختر . + خانم پارک انسان بدون غذا تا سه هفته میتونه زنده بمونه. × واقعا که. چون انسان تا سه هفته زنده میمونه میخوای نگرانت نشم ؟؟ این هشت روزه حتی نتونستم درست و حسابی غذا بخورم. + بهش به عنوان یه رژیم غذایی کوچیک نگاه کن . × رژیم ؟؟ تو به این لاغری . رژیم به چه دردت میخوره. بیا. بیا اینا رو بخور جون بگیری. " سینی رو به هیونا داد.
+ یا خدا. این همه ؟؟ × بله خانم باید همشو بخوری. + خانم پارک ببین من الان معدم ضعیفه نباید خیلی سنگین بشه . دلدرد میگیرم. بزار کمتر بخورم . × پس حداقل این سوپ استخون رو بخور نیروت برگرده. +باشه. " کاسه سوپ رو دستش گرفت و تند تند تا تهش رو خورد. + مرسی خانم پارک. تو تنها کسی هستی که تو این خونه بهم اهمیت میدی. غیر از تو بقیه خدمتکارا پشت سرم حرف میزننو مسخرم میکنن . × خانم شما هم با اینکه من یه خدمتکارم باهام خوب حرف میزنیو اجازه میدی من باهات راحت باشم. " خانم پارک یه خانم میان سال بود. نزدیک یه سال بود توی خونه ی چوی کار میکرد و رفتارش با هیونا خوب بود. + خب خانم پارک .. خانم کجاست ؟ × توی اتاق مهمان هستن . نیم ساعت دیگه نماینده ژاپن برای یه جلسه بخاطر تصمیم گیری راجب یه همکاری میاد اینجا و ایشون منتظر نماینده هستن . + اها . ممنون. پس من میرم. " از اتاقش خارج شد و به سمت اتاق مهمان رفت. در زد . کمی بعد صدای مادرخونده اش اومد : ÷ بیا تو . " رفت تو و کمی تعظیم کرد. + سلام خانم. میخواستم بپرسم اگه میشه امشب رو برم خونه ی دوستم و این دوروز رو اونجا باشم . ÷ باشه برو. + راستی اینکه بهتون گفتم تست بازیگری دادم. قبولم کردن . حدود یه ماه دیگه فیلمبرداریش شروع میشه. ÷ خب خوبه. + پس من دیگه میرم." از اتاق چوی یون هو خارج شد و به سمت اتاق خودش رفت. خانم پارک هنوز توی اتاقش بود . داشت وسایلایی که لازم داشت رو برمیداشت . × خانم جایی میخوای بری ؟ + میرم خونه ی سویونگ . امروز و فردا پیشش میمونم. × اتفاقی افتاده ؟ + نه قبلا هم شده چند روز برم پیشش. مگه حتما باید اتفاقی افتاده باشه ؟ × نه...اما خب همینطوری پرسیدم . + راستش. خانم پارک یه چیزی بگم به کسی نمیگی ؟ × تا حالا همه رازاتو به من گفتی مگه من به کسی گفتم ؟ + نه. خب میدونی. هوسوک رو پیدا کردم. فردا میخوام برم پیشش " خانم پارک ذوق کرده سمتش رفت .× واقعا ؟؟ خیلی خوشحالم. خداروشکر. باورم نمیشه. + وقتی برگشتم همه چی رو برات تعریف میکنم. فعلا من برم. × خوش بگذره.
هیونا از خونه و باغ خارج شد و سوار ماشینش شد و به سمت خونه ی سو یونگ رفت. وقتی رسید.. کلیدی که از خونه ی سویونگ داشت توی در انداخت و وارد خونه شد. سویونگ شرکت بود. درو بست . روی مبل نشست و موبایلشو در اورد و به سویونگ زنگ زد : _ سلام هیونا. + سلام سویونگ . شرکتی ؟ کار که نداشتی ؟ _ کار که همیشه هست . اما زیاد کار ندارم. چی شده کجایی ؟ + خونه ی تو . _ خونه ی مننن ؟؟ اونجا چیکار میکنی ؟ کی رفتی اونجا ؟؟ + چرا داد میزنی مگه تا حالا خونت نرفتم ؟ _ چرا اما خب یکم یهویی شد. + میگم تو مگه پریشب خونتو مرتب نکردی ؟ چطوری تونستی یه روزه انقدر داغونش کنی ؟ _ عهه به خونه ی من چیکار داری ؟ + میدونی که من از شلختگی متنفرم. نمیتونم تو همچین خونه ای بمونم . _ حالا عیب نداره. برگشتم مرتبش میکنم. یه چیزی از بیرون بگیر بخور. + خانم پارک بهم صبحونه داده. اما نگران نباش تا برگردی زیاد غذا میخورم. _ باشه. + راستی اون پاساژ لباس فروشیه که کنار خونت بود . الان بازه ؟ _ اره . دوتا خیابون سمت راسته .+ اره ادرسشو بلدم . _ برای چی میخوای ؟ + میخوام برم لباس بخرم. _ چرا ؟ + برای فردا. لباس مناسبی ندارم. _ اها باشه. پس فعلا . + بای . " + اینطوری نمیشه. من که میدونم شب خونشو مرتب نمیکنه. " بلند شد و خونه ی سویونگ رو مرتب کرد. حدود یک ساعت مشغول بود. بعدش از خونه خارج شد و پیاده به سمت پاساژ رفت. دلش میخواست کمی پیاده روی کنه. به پاساژ که رسید. رفت تو و مغازه مورد نظرشو پیدا کرد. معمولا با سویونگ از اون مغازه خرید میکرد. صاحبش از فامیلای دور سویونگ بود . وارد مغازه شد. £ سلام هیونا شی. خیلی وقته ندیده بودمتون. + سلام مین وول شی . از دیدنتون خوشحالم. £ دیگه داشتم مغازه رو میبستم. این وقت روز زیاد مشتری نیست. اومدین لباس بخرین ؟ + بله. اا یه پیرهن سبز خوشگل میخوام. £ جالبه شما معمولا لباس سبز نمیخرین. + خب . دلم خواست امتحان کنم. £ اها. اتفاقا یه پیرهن سبز خوشگل دارم. " از توی لباسا یه پیرهن سبز خوشگل که تا بالای زانو بود بیرون اورد و دست هیونا داد. + واو این خیلی خوبه. دقیقا همون چیزیه که میخوام. £ میخواین پرو کنین ببینی اندازتونه ؟ + اره حتما. " رفت توی اتاق پرو و لباسشو پوشید .دوباره اومد بیرون و توی اینه قدی مغازه خودش رو نگاه کرد.
+ به نظرتون بهم میاد ؟ £ خیلی خوشگل شدین. + ممنون . پس لطفا همینو برام حساب کنین . " دوباره رفت توی اتاق پرو و لباسشو عوض کن . مین وول لباسشو براش بسته بندی کرد . هیونا پولشو حساب کرد و داشت میرفت بیرون . £ امم. الان باید برین شرکت ؟؟ + چی ؟ £ سویونگ بهم گفته بود با شما همکاره. + نه خب دیگه اونجا نمیرم . £ خب پس اگه بیکارین... یعنی اگه میشه.. یعنی اگه میخواین.. + لطفا راحت باشین. £ خب من میخواستم مغازه رو ببندم و بیکار بودم. یه کافه کنار پاساژ هست که... اگه میخواین بریم باهم یه چیزی بخوریم . + اا.. باشه. " مین وول مغازه رو بست و با هم رفتن توی کافه و روی یه میز دونفره نشستن. گارسون اومد : * چی میل دارین ؟ £ یه قهوه لطفا. + یه شیرموز با یه کیک شکلاتی . " سفارش ها رو نوشت و رفت. £ شیر موز دوست دارین ؟ + بله. £ راستی از سویونگ چه خبر. + خوبه شرکته. £ راستی از روی صورتتون معلومه که انگار خیلی حالتون خوب نیست . + اممم. فقط یکم ضعف داشتم . £ میگم اگه دیگه شرکت نمیرین و وقتتون ازاد تره..نظرتون چیه وقت بیشتریو با هم بگذرونیم . + بله ؟ £ یعنی که... + منظورتونو فهمیدم اما خب .. £ ای. این شماره منه. هروقت خواستین بهم زنگ بزنین. " + اها.. با..باشه " کارتیو که مین وول شمارشو روش نوشته بود ازش گرفت. + خب منم یعنی الان باید بهتون شماره بدم ؟؟ £ نه نه. یعنی. من شماره شمارو از سویونگ گرفتم. + اهااا. سویونگ نباید بدون اجازه من اینکارو میکرد . £ من معذرت میخوام. نمیدونستم شما نمیدونین . فکر کردم بهتون گفته. + نه نه. ( لبخند الکی زد ) اشکال نداره. £ خب خوبه. " سفارش هاشونو اوردن و مشغول خوردن شدن . وسطش حرف خاصی رد و بدل نشد. وقتی خوردنشون تموم شد. دوتاشون بلند شدن. £ خیلی ممنون که پیشنهادمو قبول کردین . + خوشحال شدم . خب من دیگه میرم . £ میخواین تا دم خونتون همراهتون بیام ؟ + نه لازم نیست. میرم خونه سویونگ. همین نزدیکه. خداحافظ . " بدون اینکه مهلت دیگه ای به مین وول برای سوال کردن بده سریع از کافه خارج شد و قدم های تندی به سمت خونه ی سویونگ برداشت. کارت مین وول رو مچاله کرد و توی سطل اشغال انداخت. رسید. وارد خونه شد و خودشو روی مبل انداخت. + سانگ سویونگ وقتی برگردی حسابتو میرسم. شماره منو بدون اجازه برداشتی دادی به این پسره ی پررو .
سویونگ کلیدو توی در خونه انداخت و وارد شد. بوی خوبی توی خونه میومد. نگاهی به دور و ور کرد. هیونا رو دید که داشت شام رو روی میز گرد کوچیک غذاخوری میزاشت. _ به به . سلام. چه بوی خوبی میاد. + سلام. دستپخت اونی هیوناعه دیگه. " سمت هم اومدن و همدیگرو بغل کرد. _ میرم لباسمو عوض کنم زود برمیگردم. + باشه. " هیونا سر میز نشست و کمی از غذا رو برای خودش کشید و منتظر سویونگ شد. سویونگ کمی بعد با یه لباس راحتی از اتاقش بیرون اومد و سر میز نشست و تعجب کرد : واو سوپ کیمچی . گوپچانگ ، گیمباپ . چقدرم زیاد. این همه فقط برای ما دو نفر ؟؟ + هرچیش موند خودم میخورم. بلاخره باید خودمو تقویت کنم. برای فردا هم باید ظاهرم خوب باشه. _ اره. ظاهرشون که خیلی خوشمزه میاد ولی یه سوال. اخرین بار که اشپزی کردی کی بود ؟؟ یعنی مطمئنی اینا خوب شدن؟ + یااا. درسته که تو خونه اشپزی نمیکنم ولی به لطف خانم چان خدمتکاری که وقتی بچه بودم تو خونه کار میکرد همه غذاها رو بلدم. هروقتم که درست کنم خوب درمیاد. _ باشه باشه. تا لحظاتی دیگر حرفت اثبات میشه. " هیونا چشم غره ای به سویونگ رفت و کمی از غذا خورد. سویونگ هم از غذا خورد : من معذرت میخوام. این غذا فوق العاده شده. " هیونا خنده ی پیروزمندانه ای کرد و به خوردن ادامه داد. وقتی غذا تموم شد ظرف هارو با هم شستن و روی مبل نشستن. _ اممم مرسی که خونمو مرتب کردی. + این دفعه رو کردم. اما دفعه بعد که اومدمو دیدم اینجا نامرتبه خودت باید همشو مرتب کنی. تازه یه بستنی هم باید مهمونم کنی. اگرم.. _ باشه قبوله نمیخواد غر بزنی. + میگم الان صورتم چطوره ؟ صبح خانم پارک میگفت زیر چشمام گود رفته. رنگم پریده و شبیه اسکلت شدم. اما امروز تا جایی که تونستم چیز میز خوردم یه ماسک پوستم گزاشتم که بهتر بشه. _ اااا هنوز یکم زیر چشمات گوده اما نگران نباش تا فردا صبح درست میشه. + اوهوم..( با یاد اوری اتفاقات صبح:) راستیی. شنیدم شماره منو دادی به مین وول. باید بگم که خیلی کار بدی کردی. _ ها ؟ چی ؟ کی گفته ؟ + خودتو نزن به اون راه خانم سانگ سویونگ. فکر کردی من نمیفهمم . خود اون پسره ی مزاحم بهم گفت . موندم اگه شمارمو داشته چرا تاحالا بهم زنگ نزده. _ هیونا ببخشید معذرت میخوام اخه خیلی اسرار کرد. + واقعا که. _ ببخشید دیگه ... خواهشش.
+ باشه . خودتو لوس نکن. _ مرسیی. حالا چرا به مین وول بیچاره میگی مزاحم . + چون اول که به بهانه اینکه مشتری نداره ازم خواست بریم کافه بعدشم که اونجا بهم گفت اگه میشه وقت بیشتری رو با هم بگذرونیم. ایش. فکر کرده کیه ؟؟ _ تو بهش چی گفتی + جوابای سر بالا بهش دادم. تازه.. فقط بخاطر تو بود که باهاش خوب حرف زدم. وگرنه یه لحظه هم اونجا نمیموندم . _ بعدا بهش زنگ میزنم میگم دیگه "مزاحمت نشه."( ادای هیونا رو در اورد ) پسر بیچاره یه درخواست کوچیک مودبانه ازت کرده. انقدر حساسیت نداره که. + درسته. منم از اون بدم نمیاد. اما بدون دوست ندارم خیلی باهاش در ارتباط باشم. _ باشه . لازم نیست فکرتو مشغول کنی به فکر فردا باش که قراره بعد از این همه وقت برادرتو ببینی. + وای نمیدونی این چند روز چقدر لحظه شماری میکردم. اما حالا نمیخوام زمان بگذره نمیدونم چرا میترسم. _ این که خیلی خوبه ترس نداره.... ببینم. فردا بهش میگی ؟ + چی رو ؟ _ اینکه خواهرشی. + نهههه _ چرا جیغ میزنی دختر ؟؟؟؟ . + ببخشید. _ چرا میگی نه ؟ مگه خودت همیشه برام نمیگفتی اگه هوسوک رو پیدا کنی میری و بغلش میکنی و بهش میگی من خواهر کوچولوتم ؟؟ همیشه کل حرفایی که میخواستی بعد اینکه ببینیش و بهش بزنی رو برام تعریف میکردی. هیونا تو همیشه عکستونو که کنار هم گرفتی پیشت نگه میداری و از خودت دورش نمیکنی. + اره اما اون برای وقتی بود که فکر میکردم هوسوک یه ادم عادیه. اما اون یه ایدوله سویونگ. من اصلا نمیدونم میخوام چیکار کنم فقط میخوام ببینمش. اصلا...اصلا شاید هیچ وقت بهش نگم. _ هیونا ؟؟؟؟ چته چی میگی ؟ + میدونی اون .. حالا یه.. یه ادم معروفه. اگه..از من خوشش نیاد چی ؟؟اگه منو نخواد چی ؟؟ _ منظورت چیه ؟؟ حالا اگه یه شغل ساده داشت همچین احتمالی وجود نداشت ؟؟ + خب میدونی. هوسوک.. اون.. الان دیگه جی هوپه. من .. من نمیدونم . قبلا کار داشتم فکر میکردم هوسوکو پیدا میکنم. یه خونه باهم میخریم و کنار هم کار میکنیم. اما الان هیچی معلوم نیست. من هنوز با کارگردان و اقای کیم قرارداد هم نبستم. معلوم نیست ایندم چی میشه. من الان .. میدونی نمیخوام برمو سربارش بشم. اون . شاید بخواد با اعضا زندگی کنه. شاید بخواد تنها زندگی کنه. اون یه ادم مستقله. _ ببینم قبلا فکر نکردی بخواد تنها زندگی کنه ؟ + چرا فکرشو کردم . اون موقع برای خودم یه خونه جدا میخریدم و هرروز بهم سر میزدیم . اگه منو یادش رفته بود کاری میکردم یادش بیاد. نمیزاشتم از گذشتم چیزی بفهمه. اما الان ممکنه منو یادش رفته باشه من نمیتونم همش کنارش باشم درحالی که منو یادش نیست .اون یه سلبریتیه. اما الان برم بگم . سویونگ من الان پول کافی ندارم که برم خونه بخرم . اگه نخواد پیشم زندگی کنه و من خونه ی خانواده چوی بمونم. نمیخوام زیر چشمم کبود باشه و برم پیشش نمیخوام بیادو رفتار اونا با منو ببینه.
_ هیونا هرچی باشه بلاخره که میفهمه + سویونگ همه ی این احتمالا هست که دلیل منه که نمیتونم بهش بگم. اصلا اون تا حالا جلوی دوربین گفته یه خواهر داره ؟ گفته دنبالم میگرده ؟؟ چمیدونم تو لایوی تو مصاحبه ای پیش پسرا. تو که ارمی شدی همه زیر و روشون رو میدونی. منم این چند وقته کلی از مصاحبه ها. لایوا. کنسرتا و ران بی تی اسا رو دیدم ولی ندیدم همچین چیزی بگه. _ خب راستش منم فکر نمیکنم تا حالا راجب تو به فن ها گفته باشه. + میبینی ؟ این یعنی یا دنبالم نمیگرده یا منو یادش نمیاد. _ شاید مخفیانه دنبالت میگشته. + سویونگ نوزده سال گذشته. همه چی فرق کرده. اخلاقاش عوض شده. رفتارش عوض شده. من از زندگی شخصیش خبر ندارم .نمیدونم . سویونگ من از تک تک عکس العملایی که ممکنه نشون بده میترسم حتی اگه بغلم کنه و بخواد کنار هم زندگی کنیم. ممکنه هزار تا مشکل براش درست کنم. من از هیچی خبر ندارم. من نمیخوام مزاحمش بشم نمیخوام دردسرش بشم نمیخوام از گذشته ام بفهمه. نمیخوام ببینم که منو نمیخواد. یعنی تا حالا به فکرش نرسیده توی رسانه ها پخش کنه یه خواهر داره به اسم جانگ هیونا که دنبالش میگرده ؟؟ از خواهرش بخواد بیادو خودشو بهش معرفی کنه. _ هیونا اینطوری هزار نفر میرفتن کمپانی و میگفتن خواهر جی هوپن. اشکال نداره هرکاری که قلبت میگه بکن من درکت میکنم. اما خودت حتما تا حالا فهمیدی اون خوش قلب ترین و مهربون ترین ادم دنیاست. من مطمئنم اونم تورو یادشه. دنبالت میگرده و دلش برات تنگ شده. اما درکت میکنم که میخوای حداقل یه بار ببینیش بعد تصمیم بگیری. اما تو باید بهش بگی . + باشه.. ممنون که درک میکنی. میدونم مسخرس اما اینا دلایل منه. " سویونگ بهش لبخند زد. بغلش کرد : باور کن یه روز پشیمون میشی از دلایلت و میگی کاش زودتر بهش گفته بودم. اما راستش منم جای تو بودم همین کارو میکردم. لطفا انقدر نترس . هرچی بشه منو تو کنار همیم و مطمئنم به زودی تو و جی هوپ میتونین کنار هم باشین و مثل بقیه خواهرا و برادرا زندگی کنید. " از بغلش اومد بیرون. بهم لبخند زدن. + واقعا ممنونم. _ بیا بریم بخوابیم . فردا درسته شرکت تعطیله اما مطمئنم مثل روزایی که میرم شرکت خسته میشم. چون سه ساعت زودتر باید بریم و تو صف فن ساین وایسیم. +(خندید) باشه بریم " رفتن مسواک زدن و دوتایی رفتن توی اتاق و روی تخت دو نفره سویونگ دراز کشیدن. به هم شب بخیر گفتن و زیر پتو رفتن و خوابیدن.
نصف شب سویونگ از صدای هزیون های هیونا توی خواب بیدار شد. _ هیونا . بیدار شو . حالت خوبه ؟ بیدار شو " هیونا جیغ وحشتناکی کشید و از خواب پرید.
خب اینم از پارت سوم امیدوارم خوشتون اومده باشه. لطفااا لایک کنیدد و کامنت بزاریدد . برای من ارزش قائل باشید🥺🥺🤧🤧من از اینجور ادما نیستم که بگم اگه پارت بعدو میخواید اینکارا رو بکنید چون من خودم دوست دارمو مینویسم. پس لطفا حمایتم کنید. دوستتون دارم اجیا🤗🤗💜💜
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
73 لایک
عالی اجییی
♡♡♡♡
عالیهههههه💜💜💜💜
عالی بود اجی مثل همیشههههه داستان نظیر نداره
کاشکی انیمه یا کارتون یا انیمشینی چیزی بود😙
ولی از همینم باب خداروشکر کنیم همچین اجی
فعال و عالیه داریم😇 دوست دارم
عالی بود و اینکه از وقتی که پارت اول اولین داستانتو گذاشتی دنبالت کردم چون داستانات عالیه لطفا داستان منم بخون خیلی قشنگه و قراره هیجانی و اکشن بشه لطفا بخون مرسی آجی
مرسی که از اول حمایتم کردی اجی🥺🥺💜💜خوشحالم خوشت اومده. چشم اجی حتما داستانت رو میخونم 😍😍💜💜
مرسی
هعی تستچی بد پارت بعد رو منتشر کن دیگه💜اجی رمانت خیلی خوبه میگم تو لایکی نداری یابرنامه دیگه که توش رمانت رو بزاری💜🥺
تستچی ما منتظریم🥺💔 نه اجی ندارم. 🥺💜
😐پارت بعد کو
نمی بینمش🤣
تستچی منتشر کن دیگه اَه😐✋
عصاب مصاب نذاشتی ها 🚶🏻♀️
😂😂💜💜 تستچی منتشر کن🤦🏻♀️🤦🏻♀️
وای آجییییی عالیییییییی بود💜💜💫🐾🍓🐼🐼🌸🌸💐💐👏👏
ببخشید دیر دارم کامنت میدم هر وقت خواستم کامنت بدم یه اتفاقی افتاد یا یکی کارم داشت و...😑😑😑😐😐😐💔💔💔 حالا هم نم دونم چرا وقتی میخوام برا داستان تو کامنت بدم این جوری میشد😐😐😐🙄💔😐😑😑😑
امیدوارم پارت بعدی زوددددد بیاد و اینکه مطمئن باش بعد از امتحان ترم ها دوباره تستچی شلوغ میشه و داستانت طرفدار پیدا میکنه این تعداد کم بودن بازدیدا به خاطر امتحاناس💜💜 اگه هم میخوای درس بخونی و... منتظرم خردادو بعد امتحانا پارت بعد بیاد😃💜💜💐🍓🐾💫
خوشحالم خوشت اومده اجی🤗💜 اشکال نداره هروقت دلت میخواد کامنت بزار. و اینکه مرسی دلگرمی میدی🥺💜 و بازم ممنون که درک میکنی. چون به زودی امتحانام شروع میشه اما پارت بعدو گزاشتم . ولی بعدش دیگه میره برای بعد امتحانا.🤧💔💜 فایتینگ ارمیی
وایییی عاجی بی نظیری😍به جون خودم دلم میخواد چهار هزار بار بخونمش انقدر قشنگه واقعا هرچی بگم کم گفتم فقط ببخشید که انقدر دیر کامنت گذاشتم این امتحان وامونده نابودم کرده دیگه حال ندارم اصلا🥴عالی بود بود عاجی جونم بی صبرانه منتظر پارت بعدی هستم😍
💙💙💙💙💙💙💙🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍
مرسی اجی. 🥺💜 تو اینجوری تعریف میکنی که من با یه مرسی نمیتونم جواب بدم. هزار تا ممنون از حمایتت😂💜🥺حرص امتحانو نخور اجی مال منم هفته دیگه شروع میشه 😭💔
😂😂💜💜 درک میکنم اجی همیشه یه معلمی تو سال اینطوریه. 🤦🏻♀️💔
عالییی اجی جونممم فقط ی جیزی این همه اسم کره ای رو ازکجا میاری؟ 😐♥️♥️😂♥️
خوشحالم خوشت اومده اجی🤗💜🥰اگه منظورت از مین ووله که خودم ساختم. و اینکه اجی من سریال کره ای زیاد دیدم اسم زیاد بلدم. اگرم چیزی به ذهنم نرسید اسم هرکدوم از بازیگرا که خوشم اومد رو انتخاب میکنم😂💜
مین هیوک . مین هیونگ . مین وول . مین هو . مین هوا. مین سونگ . مین سو. اون سو. یون وو . دونگ جو . سوهو. سویونگ . سوهیون . سو جون . سوهیونگ . سوجین . جی سو. جی هان . جی یون. جین هو . جین هیونگ . جین سو . جین ووک . جین وو. دو یون . میونگ وو . یونگ سو . یونگ جی. دونگ یون . دونگ هو. دونگ سو . دونگ وو. دونگ هیون . یول وو . هوانگ ته . جون هو. یون هیونگ . هیون مین . مون شیک . سو مین . سونگ هو. سونگ هان . کیونگ جو . کیونگ مین . کیونگ سان . مین پارک . یون سو. ایسول. هیونا . وو جین . جون مین .
بفرما اجی🤗💜
اها😂من ی داستان نوشتم ولی چون اسم برای بعضی شخصیاتاش و اسم برای داستان نداشتم نذاشتم تو تستچی:/💔🍦
هنوز نخوندم ولی مطمئنم مثل همیشه عالیهههههههههه 💜
😂🥺💜 مرسی اجی