9 اسلاید صحیح/غلط توسط: نویسنده انتشار: 4 سال پیش 137 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلامممممممممم عسلیا
دکتر: چون که خوابه یه خواب راحت و آرام آدرین : دکتر اسکل کردی مارو هی نگران میکنه 😂 دکتر تا اطلاع بدم بهتون نباید برید پیشش و اکه رفتین نباید ازش حرف بکشین یا سوالی چیزی بپرسین ک بخواد حرف بزنه فقط نگاش کن ادرین: چشم دکتر حتما دکتر: حالا هم همینجا بشین یا برو خونتون بخواب شبه دیگه ادرین: همینجا میمونم الیا: ادرین تو میمونی یا خودم؟ ادرین: خب معلومه ک من میمونم تو برو خونه لالا الیا: باش میخواستم همینو بگی 😂 شب بخیر خداحافظ ادرین: خدافظ
دینگ دینگ دینگ: ادرین : الو سلام شما ؟ ناشناس: یه انسان که اگه از وجودش خبردار نباشی اتفاق بدی میفته بیا مدرسه پشت بیمارستان همین الان باید چیزی رو بگم که خیالت راحت باشه مربوط به پدرت هست و همینطور ناتالی !! ادرین : اتفاق؟؟ الان میام بعد از رفتن به مدرسه سلام اتفاقی که ازش حرف میزدی چیه ؟؟ ناشناس: ن ن ن ن باید مایه بدی ادرین: بگیر ناشناس: اگر یادت باشه توی پارت ۶ و ۷ سیزن قبلی پدرت شکست خورد و گفت که به خاطر مادرت این کارهارو کرده درسته ؟؟ ادرین : درسته
الان مادرت زندست ( دینگ دینگ دینگ ادرین قش کرد
🤦🏻♂️(
راوی: ادرین بالاخره توسط ناشناس بیدار شد و یه اب قند خورد و دید که اونجا براشون اشنا نیست بعد به ناشناس گفت اینجا کجاست و ناشناس گفت: اینجا تایلنده ما تورو طعمه قرار داده بودیم ما همه چی رو از قبل زیر نظر داشتیم حتی شکست پدرتو الانم مادرت زنده نیست میخواستیم بیهوش بشی که ما تورو به سرقت ببریم الانم زنگ میزنی به بابات و میگی ۱۰۰۰ میلیارد یورو برامون بیاره وگرنه میمیری ادرین: باشه باشه الان زنگ میزنم راوی: ادرین اومد گوشیشو برداره که زنگ بزنه یهو
یهو کابریل گفت: نیازی نیست زنگ بزنی من کنارتم پسرم ادرین: بابا تو مارو از کجا پیدا کردی گابریل: من به کمک ماشین زمان اومدم پیش تو پشت مدرسه ولی تو منو ندیدی و الانم دنبالتون اومدم چون جی پی اس وصل کرده بودم راوی: ادریت باز قش کرد 😐😐(دیگه شورشو در اورده 💘) گابریل با مرد ناشناس جنگید و شکستش داد و اومد ادرین رو بهوش بیاره که یهو
مرد ناشناس یه چاقو کرد توی کمر گابریل و گابریل روی زمین افتاد و خون زیادی ازش رفت و ادرین از شدت خشم با نرد ناشناس جنگید و شکستش داد و ماسکشو از رو صورتش برداشت و دید ناتالی و صداشو مثل مرد کرده بود ادرین گفت: چرا تو اینکارو کردی چرا ناتالی: پدرتت به من قول داد که بعد از شکست لیدی باگ و کت نوار به من یک معجزه گر عالی بده ولی اینکارو نکرد و الان من اومدم انتقام بگیرم ادرین: حالا که شکست خوردی باید انتقامتو از دیوار های زندان بگیری خانم ناتالی
ناتالی: فک نکنم بتونی آدرین آقا راوی: بعد از اینکه ناتالی این جمله رو گفت یه دستمال از جیبش در اورد و یه اسپری زد روش و گرفته جلوی صورت آدرین و اونو بیهوش کرد و زنگ زد بیمارستان بیان گابریل رو ببرن و خود آدرین هم با خودش برد
بعد از اینکه صبح شد الیا اومد به بیمارستان تا مرینت رو ببینه و دید که ادرین اونجا نیست و مرینت هنوز خوابه
الیا: اقای دکتر ببخشید میشه الان برم پیش مرینت؟ دکتر: بله میتونین برین الیا: خیلی ممنون
از طرف دیگه آدرین هم مثل مرینت خواب بود ( البته بیهوش بود) راوی: بعد از اینکه ادرین توی تایلند پیش ناتالی بهوش اومد ناتالی: به به سلام آقا پسر
خواب راحتی داشتی
از دیشب تا حالا ساعت 12 امیدوارم دیگه خوابت نیاد پسر کوچولو آدرین: تو حق نداری ب من بگی پسر کوچولو چون من از بچگی همین رو بهم میگفتن و خیلی بهم بر میخوره ناتالی: حالا ک میتونم و میگم پسر کوچولو تو میخوای چیکار کنی؟ ادرین: حیف ک دستامو بستی وگرنه نشونت میدادم سزای این حرف چیه راوی: از اونور مرینت بهوش اومد و وقتی فهمید که ادرین رو بردن بچه رو داد به الیا و خودشو به لیدی باگ تبدیل کرد و رفت بره تایلند تایلند: بعد از دو ساعت: خب پسر کوچولو حالا وقتشه تورو بکشم و برای آخرین باره که دارم بهت میگم ک به بابات اون حرفو بزنی ادرین: من هیچ وقت اینو ب بابام نمیگم ناتالی: پس منم میکشمت پسر کوچولو مرینت: تو حق نداری به همسر من بگی پسر کوچولو راوی: و بعد از این حرف مرینت اون دوتا باهم جنگیدن
الیا: اقای دکتر ببخشید میشه الان برم پیش مرینت؟ دکتر: بله میتونین برین الیا: خیلی ممنون
از طرف دیگه آدرین هم مثل مرینت خواب بود ( البته بیهوش بود) راوی: بعد از اینکه ادرین توی تایلند پیش ناتالی بهوش اومد ناتالی: به به سلام آقا پسر
خواب راحتی داشتی
از دیشب تا حالا ساعت 12 امیدوارم دیگه خوابت نیاد پسر کوچولو آدرین: تو حق نداری ب من بگی پسر کوچولو چون من از بچگی همین رو بهم میگفتن و خیلی بهم بر میخوره ناتالی: حالا ک میتونم و میگم پسر کوچولو تو میخوای چیکار کنی؟ ادرین: حیف ک دستامو بستی وگرنه نشونت میدادم سزای این حرف چیه راوی: از اونور مرینت بهوش اومد و وقتی فهمید که ادرین رو بردن بچه رو داد به الیا و خودشو به لیدی باگ تبدیل کرد و رفت بره تایلند تایلند: بعد از دو ساعت: خب پسر کوچولو حالا وقتشه تورو بکشم و برای آخرین باره که دارم بهت میگم ک به بابات اون حرفو بزنی ادرین: من هیچ وقت اینو ب بابام نمیگم ناتالی: پس منم میکشمت پسر کوچولو مرینت: تو حق نداری به همسر من بگی پسر کوچولو راوی: و بعد از این حرف مرینت اون دوتا باهم جنگیدن
: مرینت : تو حق نداری به همسر من بگی پسر کوچولو ناتالی : شما کی باشی ؟؟ یه خرفت مثل این 😏مرینت : تو بوق میکنی بوق بوق بوق زادیای بوق بوق تر ( وات ) ناتالی : بی ادب 😐 مرینت : و اما بیت اخر 😏راوی: یا حصرت علی عجب جنگیه این جا خب خب لیدی باگ میره چپ بعدش میره راس بعدش هر وری دلش خواست ببخشید میره میفته روی سر ناتالی و نفلش میکنه
مرینت : حالت خوبه ادرین ؟؟ ادرین : ممنون تو خوبی (😐) مرینت : خوبم خب بلند شو بریم خونه راستی یه خبر خیلی بد دارم ادرین : چی مرینت : پدرت ........
9 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
عالییییییییییییی بوذ بعضی جاها مثل
اسلاید اخر داشتم میموردم