خاطرات عجیب کاربران تستچی

بریم چندتا خاطره سمی از شما قشنگا رو ببینیم (*تخمه یادتون نره😂*)

خب خب خب .... سلام قشنگا من قبل از پست باید یه توضیح بدم راجبش : من یه اسلایس گذاشتم و توی اون اسلایس ازتون خواستم که خاطرات و شوخی های سم و عجیبی که سرتون اومده رو بگید تا یه پست ازش بسازم اگه چیز جالبی یادتون اومد هنوزم دیر نشده برید و زیر اون اسلایس بگید تا توی پارت دوم باشید بریم واسه پارت یک 😁

اولین خاطره مال خودم هست که توی اسلاید بعد میخونید و از اون به بعد مال کاربر های تستچی هست 💙

یه بار توی مدرسه بودیم بارون میومد بعد توی یکی از چاله ها توی مدرسه کلی اب جمع شده بود دوستم برای اینکه مثلا اب بره توی کفشم منو هل داد توی اب ها ولی کیفم سنگین بود و خوردم زمین و شدم موش اب کشیده😂

همه این کار رو امتحان کردن از جمله خودم 😂

عجب ادمی بودن اون عقبیا😂

فکر کنم همه تجربش کردن 😂

بدترین اتفاق ممکن😂

وایی 😂

از مشکلات ما عینکی ها😬

دایی که به خواهرزاده آسیب نزنه دایی نیست 😂

ظاهرا توی این پست درس زندگی هم داریم 😂

چه داداش رومخی 😂

باز خوبه نریخت رو کامپیوتر😬

دلهره همه درست بود 😬😂

خوشحالم که الان کنار مایی 😂

اب و مدرسه ظاهرا ترکیب دردناکیه😂😬

یا خدا 😬

به عنوان کسی که امسال کلاسم طبقه سومه و ترس از ارتفاع دارم نباید اینو میخوندم 😬🥲

باز خوبه خدایی نکرده نخورد یکم پایین تر 😬

از همه کسانی که برای ساخت این پست مشارکت کردن خیلی ممنونم💙 این گل واسه شما 💐😁